eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
934 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
💠خواهر بزرگوار شهید محمودرضا بیضائی : 🌷وقت ناهار که شد با این کلاه اومد سر سفره نشست انقدر با این کلاه با بابا شوخی کرد که بابای غمگین بالاخره خندید .. 🌷| @dosteshahideman
تمامِ دور و برم پُر ز جای "خالی توست" ... کوثر خانوم، دختر آقا محمود رضا... 🕊| @dosteshahideman
تو کار مربیگری از دل و جون مایه میذاشت.عشقش آموزش نیروهای مقاومت بود.گاهی کارهایی تو آموزش انجام میداد که از نظر نظامی اصولی نبودن و اگه انتشارش باعث سوء برداشت نمیشد درباره اش می نوشتم رسما جونش رو برای آموزش نیروش به خطر مینداخت و بعداً بخاطرش توبیخ می‌گرفت. 🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃 مشتاقانِ شهادت باید پشتکار داشته باشند او می‌گفت شهادت مزد کسانی‌ است که در راه خدا پُرکارند، می‌گفت شهادت هرکسی دست خودش است. هرکسی خودش انتخاب می کند که شهید بشود. می‌گفت باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده‌ایم و شیعه هم به دنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود حقیقتاً. این جمله آخر را شب قدر گفته بود و گفته بود امشب باید انتخاب کنیم به صف عاشوراییان بپیوندیم یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. آخرین بار هم گفت از کوثر (دخترش) بُریدم. آقا محمودرضا، وقتی خواست برای خودش اسم انتخاب کند گفت حسین نصرتی. تنش را در راه خدا فرسوده کرد، چشم‌هایش گواه بی‌خوابی همیشگی‌اش بود. در شب تاسوعا، در آزادسازی زینبیه عباس بی‌بی بودن را به رخ دنیا کشید. شب قدر انتخاب کرد که شهید بشود. از کوثرش که بُرید، روز میلاد رحمت للعالمین، در فوران رحمت الهی غرق شد، به راه رضای محمود الهی رفت، به معراج رفت، شهید شد. شهادتت.مبارڪ 🌹| @dosteshahideman 🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊🌹
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
✨🌺🍂🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃 🌺🍃 بسمه‌ تعالی...... محمودرضا بیضائی: وصیت من این است : «با خدای خود پیمان بسته‌ام تا آخرین قطره خونم، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.» به مناسبت پنجمین سالگرد ، ؛ با توکل بر خداو، جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان (عج) و هديه به آقامحمودرضا بيضائی🌷 ختم صلوات درنظر گرفته ایم لذا از شما عزيزان خواهشمنديم در صورت تمايل به نام کاربری زير اطلاع دهيد. @Gomnam1373 🍃 🍂🌺 🌺🍃🍂🌺 ✨🍂🌺 @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
💞💞💞 💛قرارعاشقی💛 🍁صلوات خاصه امام رضا به نیابت از 🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک. ساعت هشت به وقت امام رضا😍😍😍 👇👇 @dosteshahideman 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ⚘﷽⚘ 🖇 ما فرزندان مڪتبی هستیم ڪه از دشمن نمی گیریم شهید جهاد مغنیه فرزند حاج رضوان بود ڪه ۲۳ سال سرویس های جاسوسے را به سخره گرفته و آنها نتوانسته بودند او را پیدا ڪنند. در #۲۸_دی ۱۳۹۳ جهاد به همراه گروهی از نیروهای حزب‌اللّه هنگام بازدید در منطقه ، هدف حمله موشکی بالگرد قرار گرفت و به شهادت رسید. 🍃 @dosteshahideman 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۲۴ نزدیک رفتنمون به مهمونی مامانم گفت برم آماده بشم منم و
۲۵ مریم.ر نه دیگه فرصت فکرکردن ندارم😣 من با خدا عهد کردم که نمازمو بخونم حالا بخاطر حرف وتمسخر اینا عهدی که بستمو فراموش کنم😢 نه این منصفانه نیست😔 خدا به من آرامش داد من نباید هیچوقت فراموشش کنم❤️ از روی مبل بلندمیشم یواشکی به عمَم میگم _عمه یه چادر و یه مهربه من میدی؟😶 _برای چی عمه جون؟میخوای نمازبخونی؟🙁 _بله _باشه بزار پیداکنم😐 عمه گفت بزار پیداکنم😳یعنی تو این خونه حتی یک نفرم نماز نمیخونه🤔 دخترعمَم بلندگفت _عمه و برادرزاده چی پِچ پِچ میکنید؟😉 عمه بلندگفت _مریم میخوادنمازبخونه دارم دنباله مهرمیگردم☺️ _مریم میخوای نماز بخونی😝 _آره مگه چیه؟😒نمازخوندن خنده داره؟ با ناراحتی میرم تو اتاق و بایک مهر وچادر نمازمو میخونم . آخیش چه آرامشی اصلا دیگه ناراحت مسخره کردن دخترعمه هام نبودم همین آرامش برام کافیه حس میکنم خدا منو دید که دربرابر اونا کم نیاوردم الانم حتما خدا راخیلی خوشحال کردم😌 دیگه وجدانم راحته البته اگه اول وقت میخوندم دیگه خیلی عالی میشد☹️ از اتاق اومدم بیرون دخترعمم گفت _مریم یدفه حالا که اومدی یکمم برامون برو روی مِمبر😄 یکی دیگشون گفت _ قبول باشه حاج خانوم مریم😆 خلاصه هرکدومشون یچیزی گفتن و منو مسخره کردند😔 اما اصلا دیگه برام مهم نیست بزار هرکس هرچی میخوادبگه من تا خدا رو دارم احتیاج به هیچکس ندارم🤗 تازه پیداش کردم دیگه هیچوقت از دستش نمیدم😢 آخیش بلاخره از مهمونی امشب خلاص شدیم؛ شنبه شد من بعد از یه آرایش خیلی مختصر رفتم دانشگاه دیگه آرایشم مثل قبل غلیظ نبود💅👄💄 انگار از وقتی نمازخون شدم دلم میخواد آرایشم کم باشه موهاموهم یکم دادم داخل مقنعه وقتی رسیدم دانشگاه باز هم دلم لرزید😥 من هنوزم آقای منتظری را دوست دارم با اینکه تحقیرم کرد و غرورموشکست😔مریم آخه تو چِته؟؟کسی رو دوست داری که هیچ حسی بهت نداره و این همه بخاطرش وقار و شخصیتتو خورد کردی💔 تا جایی که ممکنه سعی میکنم طبقه پایین نرم مگر اینکه مجبورشم با اینکه ازش خیلی ناراحتم اما هنوز جاش تو قلبمه😞❤️ اما امکان نداره دیگه به سمتش برم توی کلاس زهرا رو دیدم هنوز استادنیومده بود _سلام مریم جونی😘 _سلام زهراجونی😘 _خوبی عزیز؟ _زهرا تو از هرکسی حالمو بهتر میدونی دیگه پرسیدن داره😔 _ناشکری نکن بانو بگو خدایا شکرت😊 _خدایاشکرت😢 _اونروز دیدم از گلستان رفتی بیرون اما گفتم شاید نخوای باکسی حرف بزنی یا چیزی بگی یبار بهت زنگ زدم جواب ندادی😢 _باورت میشه نمیدونم گوشیم کجاست؟ _ای جان😔 _استاد اومد بعد از کلاس برات تعریف میکنم _آخ جون باشه😊 بعد از کلاس همه چیو برای زهرا تعریف کردم همبنجوری که تعریف میکردم اون صحنه ها جلوی چشمم میومد و اشک چشمامو پرمیکرد 😢بعد با زهرا رفتیم نمازظهر خوندیم دیگه کلاس نداشتم اونروز میخواستم زودبرسم خونه حوصله سرویس دانشگاهو بچه ها رو نداشتم خواستم با تاکسی برم که یدفه ادامه دارد... 😍| @dosteshahideman