🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌷 #_امروز_با_شهدا_
#شرط_مادر_بودن....!
🌷....بغض گلویم را فشرد. شب جمعه بود با ناراحتی به خواب رفتم. در عالم خواب بانوی مجلله ای، به سویم آمد. باورم نمی شد؛ به نظرم آمد حضرت زهرا سلام الله علیها را زیارت می کنم.
🌷خودش بود، جذبه معنوی اش چنان بود که با سنگینی خاصی لفظ مادر بر زبانم جاری شد. وقتی گفتم: مادر. در جواب شنیدم: من مادرت خواهم بود به یک شرط! عرض کردم: چه شرطی....؟
🌷....فرمود: به شرط آن که پیمان ببندی جنگ و جهاد در راه خدا را هیچگاه ترک نکنی. خواستم چیزی بگویم که آن بزرگوار از نظرم ناپدید شد.
راوى: شهید فاضل دهکردی فرمانده گردان یا زهرا تيپ ٤٤ قمر بنى هاشم
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💫 @dosteshahideman
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🍃
دلم💔 گرفته ای رفیق....
دست دلم رابگیر😭......
میخواهم دردنیای تو آرام بگیرم...........😔
🌷تقدیم به رفیق شهیدم
اقا محمودرضا بیضایی🌷
روحش شاد ویادش گرامی
🍁 @dosteshahideman
🍃🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🍃
⚘﷽⚘
#شهید_علی_یزدانی :
ایشون(شهید بیضائی)یه پیشونی بندی داشت
یا فاطمه الزهرا"س" روش نوشته بود،
بهش گفتم:
از این پیشونی بندت خیلی می ترسم
توی کوچه(زمان شهادت)براش تله گذاشتن...
@dosteshahideman
─┅═ঊঈঊঈ═┅─
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #شهید_علی_یزدانی : ایشون(شهید بیضائی)یه پیشونی بندی داشت یا فاطمه الزهرا"س" روش نوشته بود، ب
💠به معنای واقعی اهل کار و عمل بود
🔻مردِ کار
🌷زیاد درباره کارش از او سوال نمیکردم اما میدانستم که #پرکار است. به قول خودمان توی کار اهل دودَر کردن نبود. کارش را واقعا #دوست داشت.
🌷وقتی تهران باهم بودیم، از تماسهای تلفنی زیاد، از چشمهایش که اغلب #بیخواب و سرخ بود، از اکتفا کردنش گاهی به دو سه ساعت خواب در شبانهروز، از صبح خیلی زود سرکار رفتنهایش یا گاهی دوسه روز خانه نرفتنش، میدیدم که چطور برای کارش #مایه میگذارد.
🌷در یکی از جلسات اداری در محل کارش به فرماندهی مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای #جمعه کارش تعطیل نشود. در آن جلسه این موضوع را به #تصویب رسانده بود.
🌷 #کمردرد شدیدی پیدا کرده بود؛طوری که وقتی برمیگشت نمیتوانست پشت فرمان بنشیند.
میگفت: آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر، مُسَکّنی بهم زد که گفت این مُسَکن فیل را از پا میاندازد؛ ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد.
🌷سفر آخر را هم باهمین کمردرد رفت و در عملیاتی که به #شهادت رسید، جلیقهی #ضدگلوله را بهخاطر وزن آن به تن نکرده بود. محمودرضا در حد خودش #حق_مجاهدت و کار #برای_انقلاب را ادا کرد و رفت.
🌷من اعتقاد دارم #شهادتش، #مزد_پرکاریاش بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#ڪلام_شہید
#شهید_سیدمرتضی_آوینی:
شـهـدا، شـاهـد
بر باطن وحقیقت عالمند؛
و هـم آنـاننـد کـه
به دیگران حیات میبخشند...
🌹| @dosteshahideman
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#دݪ_نوشتہ ❤️
هيچ كس تو نمى شود
اگر تو نباشى
دردهايم را
به چه حالى كجا ببرم
@dosteshahideman
─┅═ঊঈঊঈ═┅─
برای چشمانت باید بنویسم..
دو سه خطی غزل..
اما نه ..
برای چشمان تووو باید یک دیوان نوشت...
من با چشمانت پر شورترین شاعر شهر خواهم شد..
#شهید_محمودرضا_بیضائی ❤️
@dosteshahideman
─┅═ঊঈঊঈ═┅─
🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁
#قلبى_كه_ميزبان_گلوله_شد....!
🌷سربازى داشتيم به نـام خليـلزاده. اهـل مـاكو و يكـى از سربازان شجاع قرارگاه تيپ سه بود و به صـورت داوطلـب به منطقه ى "پل چهار دهنه" آمده بود. يك روز در سِمَت فرمانده گردان براى سركشى به محـل نگهبانى و پدافندى او رفتم، او بـا ديـدن مـن بـا هيجـان خيلى زياد گفت: "جناب سروان اينجا نايستيد، تـا چنـد دقيقه ى ديگر عراقيها اينجا را گلوله باران خواهند كـرد."
🌷....من با بيتفاوتى پرسيدم: "خليلزاده، از كجا مى دونى؟" گفت: "ما مدتهاست كه در اينجا هسـتيم و مى دانيم كه رأس ساعت هشت، عراق آنجا را گلوله باران مى كند." اصرار زيادى كرد تا من از آنجا بروم. هنوز ساعت هشـت نشده بود كه، آن منطقه را ترك كـردم.
🌷از او خـداحافظي كردم و تقريباً ٥٠ متر فاصله گرفته بودم كه صداى گلولـه آمد. برگشتم و در اولـين نگـاه متوجـه شـدم كـه سـرباز خليلزاده به زمين افتاده است. بدون توجه به گلوله باران عراقيها خود را به بالاى سـر او رساندم، گلوله به قلبش خورده بود؛ امـا هنـوز زنـده بـود، خيلي سريع او را تا محل توقف خودرو رساندم و با سرعت به طرف بهداري تيپ ـ كه در شهرك خلخالى مستقر بـود ـ حركت كردم....
🌷وقتى به بهدارى تيپ رسيدم خليلزاده به جمع شهدا پيوسته بود....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍁 @dosteshahideman
💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷