⚘﷽⚘
🖇فرازےازوصیتنـــــامہ
اما سخنی با مردم همیشه در صحنه و شهیــــدپــرور دارم و آن این است که مانند مردم کوفه حسین زمانتان را تنها نگذارید...
#نوجوانان_لشکر_روحالله🌷
#شهید_محمــــد_مختــــاران🌷
#یادش_باصلوات 🌷
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم 🌷
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
⚘﷽⚘
#پندنامه💌
"همسر عزیز و مادر مهربانم از شما خواهش می کنم که در مراسم تشییع من بلند گریه نکنید☝️ و این را هم به بقیه زن های فامیل بگویید. از حضرت زینب(س) الگو بگیرید. البته این درخواست بسیار بزرگی است ولی شما را به جان #امام_حسن_مجتبی(ع) این درخواست مرا انجام دهید.💔
اگر روزی به دیدار حضرت آقا رفتید به ایشان بفرمایید از نور دو چشمانم بیشتر دوستشان دارم."♥️
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#مدافع_حرم
🌷حیدر ابراهیم خانی🌷
🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🖇نقش ابراهیم هادی در شفا گرفتن یک پسر ۹ ساله
.
ماجرای ما از پانزده سال قبل آغاز شد.
زمانی که باردار بودم.
ماههای آخر بارداری حال و شر ایط من بد شد. ماه هشتم بارداری بودم که دکتر گفت: بچه در شکم شما مرده،شوکه شدم،خیلی گریه کردم. سراغ چند پزشک دیگر و .. گفتند: یک درصد احتمال دارد بچه زنده باشد. در همین شرایط نیز باید سریع سزارین کنیم و بچه را درآوریم.
آن شب متوسل به امام رضا (ع) شدم.
گفتم: فرزندم را از شما میخواهم.
اگر پسر و زنده بود نامش را رضا میگذارم.
عمل جراحی انجام شد.
ناباورانه فرزندم سالم به دنیا آمد.
ولی وزن او نهصد گرم بود.
با نذر و نیاز این بچه بزرگ شد، اما با مشکلات. دیر زبان باز کرد.سه سالگی راه افتاد.
پسرم مراحل رشد را طی کرد.اما ضعف جسمی همواره با او بود.
تا پایان دوره راهنمایی این وضع ادامه داشت.
برای ورود به دبیرستان به دلیل دور بودن، همسرم مخالفت کرد و گفت: فرزند ما مشکل داره و نمیتونه این مسیر طولانی رو بره.
سال تحصیلی شروع شد و رضای ما خانهنشین شد.
خیلی برایش ناراحت بودم.
خودش هم خیلی اذیت میشد. نمیدانستم چه کنم.
آن ایام به کلاسهای جامعه القرآن کهنوج میرفتم. مسئول آنجا یک روز برای ما در مورد شهدا صحبت کرد و کتاب یک شهید را به ما داد و گفت: حتما این کتاب را بخوانید. برای دهه فجر مسابقه کتابخوانی داریم.
نام کتاب سلام بر ابراهیم بود.
آن شب کتاب را شروع کردم، با خاطرات این شهید خیلی گریه کردم.
آخر شب بود که کتابم را بستم و زیر بالش گذاشتم، همینطور با این شهید درددل کردم تا خوابم برد...
به محض اینکه خوابم برد احساس کردم درب اتاق باز شد.
شهید ابراهیم هادی وارد شد، درحالیکه یک کاسه در دست داشت.
من با تعجب نگاه میکردم.
شهید جلو آمد و کاسه را در مقابل من گرفت. داخل کاسه چند برگه بود.
مثل حالت قرعهکشی.
یکی از این برگهها را برداشتم.
روی آن نوشته بود: «دخیلش کن»
با تعجب گفتم: دخیلش کنم. به کی؟ به کجا؟
ابراهیم هادی گفت: به همان کسی که فرزند نهصد گرمی شما را به اینجا رساند،به امام رضا (ع).
از خواب پریدم.
با خودم گفتم: چطور پسرم را دخیل کنم. چطور رضا را به مشهد ببرم.
اصلا شرایط مالی خانواده ما خوب نبود.
گفتم: خدایا با کدام پول پسرم را مشهد ببرم.
اما با خودم گفتم: خدا وسیلهساز است.
حتما خودش کمک میکند.
صبح فردا به جامعه القرآن آمدم.
خوابم را برای مسئول موسسه تعریف کردم. گفت: انشاالله خیر است.
حتما برو مشهد.
🖇ادامه.....👇
گفتم: آخه شرایط مالی نداریم.
از طرفی چند بار تا حالا این بچه را بردم مشهد اما تغییری نکرده.
روز بعد خبر دادند که از طرف سازمان تبلیغات، چند نفر از اعضای هیئت را به مشهد میبرند.
ما هم اسم نوشتیم.
چند روز بعد،به طرز عجیبی نام ما هم در قرعهکشی برای مشهد انتخاب شد!
مسئول موسسه گفت: اگر خدا بخواهد شرایط سفر جور میشود.
این بار که مشهد رفتی به امام رضا بگو من را ابراهیم هادی فرستاده.
هفته بعد ناباورانه در حرم امام رئوف بودم. همراه با پسرم رضا که مشکل حرکتی داشت.
رو به حرم آقا گفتم:من رضا را خدمت شما آوردم.
من حواله شده از طرف #شهید_ابراهیم_هادی هستم.
هرطور صلاح میدانید ...
به لطف خدا و عنایان امام رضا علیه السلام بعد از سفر مشهد ، حال پسرم خوب شد.
#سلام_بر_ابراهیم۲
#شهید_ابراهیم_هادی
🕊| @dosteshahideman
🌷🕊
🕊🌷🕊
🌷🕊🌷🕊
🕊🌷🕊🌷🕊
اعلام تعداد صلوات ها برای سلامتی حضرت آقا🕊
تاکنون👈
💞۱۳۱۰۰شاخه گل صلوات💞
شما هم در این ختم صلوات شریک شوید🌹
تعداد را به ایدی زیر بفرستید🌹
@shahidhojat
1_55655037.mp3
6.36M
⏯ #واحد احساسی #شهدا
🍃حال و هوایی داره #گمنامی
🍃اخ چه صفایی داره این گمنامی🌷
🎤 #سیدرضا_نریمانی
👌فوق زیبا
🌸| @dosteshahideman