eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
934 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ 🌷 روایت مادر شهید محمدرضا دهقان 🌾 به پیاده روی اربعین رفتیم.محمدرضا هم خیلی اصرار داشت که بیاید ⚡️اما گفتیم که بگذار ببینیم اوضاع در چه حالی است کسب کنیم سال دیگر با هم💞 برویم. 🌾 ای که دوستش هدیه🎁 داده بود را داد تا در حرم (ع) تبرک کنم.اما من در شلوغی های حرم گمش کردم🙁 و هر چه گشتم پیدایش نکردم🚫 و خلاصه برایش یک خریدم و تبرک کردم. 🌾به جریان را گفتم،میدانستم خیلی به چفیه علاقه💞 داشت و از او کردم اما او در جواب گفت که فدای سرت من روا می شود😊. 🌾وقتی به رسیدیم در مورد حاجتش و چرایی آن از محمدرضا سؤال کردم❓ و او در جواب گفت که اگر چیزی را در ائمه گم کنی حاجت روا می شوی😍 .من حاجتم این است که بشوم .تا سال دیگر زنده نیستم🌷. 🌾من خیلی ناراحت شدم😔 و در جوابش گفتم که به عراق میروی⁉️گفت جنگ فقط آنجا نیست در هم هست من در سوریه . •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 💌 محمـدرضــا هم مداح بود هم فرمانده سفـارش ڪرده بود روی سنگ مزارش بنویسند یا زهرا (س) انقــدر رابطـه ‌اش با حضرت زهرا قوی بود که مثل بی‌بی شهیــد شد وقتی خمپـاره💣 خورد به سنگرش ترڪش خــورده بـود ... به پهلوی چپ و بازوی راستش ...💔🕊 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🔰 یک تسبیح مرگ بر آمریکا داشتیم می رفتیم سمت هلی کوپترها توی مسیر آقا مهدی باکری یک دور تسبیح «مرگ بر آمریکا» گفت. می گفت آقای مشکینی فرمودند : ثواب گفتن «مرگ بر آمریکا» کمتر از نماز نیست.❗️ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ✨باران شدیدی در تهـران باریده بود خیابان۱۷ شهریور را آب گرفته بود چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگرخیابان بروند مانده بودند چه کنند..! 🍃 همان موقع از راه رسید پاچه شلوار را بالا زد با کول کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف دیگر خــــیابان بُرد ابراهیم از این کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز شکستن خودش نداشت مخـــــصوصا زمانی که خـیلی بین بچـــــه‌ها مطـــرح بود!✨ •برگرفتھ‌از‌کتاب‌سلام‌برابراهیم📚 ‌ᷝᷡᷝᷝᷝᷞ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🥀💚 °•🌱مہدے قبل از رفتن بہ سوریہ، آخرین پیامڪش را براے یڪے از دایے هایش فرستاد: دایے ! من رفتم. دستمال اشڪہام روبا ڪمے تربت ڪربلا گذاشتہ ام لاے قرآن روے طاقچہ. اگہ یہ وقت طورے شد، آنہا را بگذارید ڪنارم. ♥️ 🥀 🥀💚 @dosteshahideman
🇮🇷 حمید آقا بیشتر با دستش بعد از نماز تسبیحات میگفت و انگشتاش رو فشار میداد وقتی این ازشون میپرسیدم که چرا ؟؟؟ میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا🌍 برام گواهی بدن که با این دست ذکر خدا رو گفتم💫. 🌷 @dosteshahideman
⚘﷽⚘ تلنگرانه 😔💔 🌙 توے اسارت، عراقے ها برا تضعیف روحیه ے ما فیلم‌هاے زننده پخش مے ڪردند🔞 ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ😡 ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...😰😰 ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ، ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،😔 ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ😔 ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ😰😭 ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ، ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.😔 ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ 🐀 ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.😭 ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ😭😭 ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. اینطورے شهید دادیم و حالا بعضیا راحت پاے ڪانالهاے ماهواره نشستند 😔 ونمے دانند یه روز همان شهید رو مے آورند تا در مقابل او توضیح دهند ڪه به چه قیمتے چشم خود را به گناه آلوده ڪردند 😭💔 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ✍روایت مادر از تکاپوی اعزام آقاسجاد: قرار بود با آقامصطفی (شهیدصدر زاده)برود که نشد.قبل از شهادت آقامصطفی یکبار رفت برای اعزام که جور نشد،تاصبح فرودگاه بود. برگشت کوله اش تا دوماه همانطور دربسته در اتاق ماند.دوهفته روزه نذر کرد آخرین روز های نذرش بود که ... صبح سجاد آمد همینطور با کوله پشتی اش وسط چارچوب در ایستاد و گفت :«مامان چرا از ته دل راضی نمی شی من برم؟» گفتم :«قربونت بشم من راضی ام تو دل ثنا رو به دست بیار» گفت :«تو راضی باش،ثنا هم راضی می شه» ثنا تک دختر سجادهست وبسیار رابطه ی عاطفی و وابستگی عجیبی نسبت ب پدرش داشت. آمد وکوله اش را گذاشت منزل ما وخودش رفت آبیک منزل خودش.بعداز شهادت صدر زاده کارهای اعزام سجاد هم درست شدبا یکی از دوستان دوران کودکی و نوجوانی شون که الان جانباز نخاعی هستن اعزام شدند.» 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🔰 🔻 اردوی بودیم ساعت نه صبح بود که به روستای تلمادره رسیدیم. به خاطر باریدن برف هوا به شدت سرد بود. متوجه شدم که در حال باز کردن بند پوتین است. با تعجب پرسیدم، چکار می کنی؟ گفت، می خواهم بگیرم. گفتم، الان ۹ صبح، چه وقت وضو گرفتنه؟! اونم توی این سرما؟! محمد وضو گرفت و همینطور که داشت جورابش را می پوشید گفت، میگه، تموم محیط زیست و تموم موجودات عالَم مثل گیاهان و دریاها همه پاکن و مطهرن، پس ما هم که داریم به عنوان یک موجود زنده روی این کره خاکی راه می ریم باید و باشیم و به زمین صدمه نزنیم..... 🌷مدافع حرم 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🙃🍃 وضع غذاپختنم دیدنے بود براش فسنجان درست کردم چہ فسنجانے! گردوها را درستہ انداختہ بودم توی خورش آنقدر رب زده بودم کہ سیاه شده بود. برنج هم شورشور..🥴 نشست سرسفره.. دل تو دلم نبود😰 غذایش را تا آخر خورد بعد شروع کرد بہ شوخے کردن کہ (چون تو قره‌قروت دوست داری بہ جای رب قره‌قروت ریختہ ای تو غذا)😆 چندتا اسم هم برای غذایم ساخت: ترشکی...فسنجون سیاه آخرش گفت: خداروشکر..دستت دردنکنہ.☺ ✍🏻به روایت همسر ♥️🕊 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 💌 🌹شهید مدافع‌حرم ▫️ابراهیم بعد از شهادت سردار سلیمانی خیلی بی‌تاب شده بود؛ خیلی گریه می‌کرد و مشخص بود که قصد سفر دارد و دل از دنیا بریده است. با اصرار فراوان، فرماندهانش را برای چهارمین‌ اعزام به سوریه و حضور در جبهه‌های نبرد علیه تکفیری‌ها راضی کرد. او در سوریه، فرمانده محور سیار و مسئول اطلاعات عملیات محور بوکمال سوریه بود. ▫️شهید ابراهیم اسمی به مادرش قول داده بود وقتی که شهید شد، کوچکترین خراشی روی بدنش نیفتد و به وعده‌ای که داد، عمل کرد. ابراهیم در خرداد۱۳۹۹ به سبب آبِ شیمیایی‌شده توسط نفوذی‌های داعش در منطقه بوکمال سوریه، مسموم شد؛ اوایل متوجه وجود سم در بدنش نشد اما به مرور زمان حالش وخیم‌تر شد و وقتی که آزمایش مسمومیّت شیمیایی وی تایید شد، تمام کلیه، کبد، مغز و سیستم داخلی بدنش از کار افتاده بود؛ او دو روز به کما رفت و سرانجام در صبح روز هفدهم تیر سال۱۳۹۹ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به فرمانده دلاورش حاج قاسم سلیمانی پیوست. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ حمید به این چیزها خیلی حساس بود. به من می‌گفت« فاطمه ! این چیه که زن‌ها می‌پوشند ؟ » می‌گفتم « مقنعه را می‌گویی ؟ » می‌گفت : « نمی‌دانم اسمش چیه . فقط می‌دانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل می‌گیری و روسری و چادر سرت می‌کنی بهتر از روسری‌ست . دوست دارم یکی از همین‌ها بخری سرت کنی راحت‌تر باشی . » گفتم « من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد ؟ خندید گفت « هر دوش »🌹 از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خودم جداش نکردم ، تا یادش باشم ، تا یادم نرود او کی بوده ، کجا رفته ، چطور رفته ، به کجا رفته •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•