eitaa logo
محمد فنایی اشکوری
1.8هزار دنبال‌کننده
351 عکس
251 ویدیو
101 فایل
به نام او سلام این فضا فرصتی است برای طرح مباحث و اندیشه های مبتلابه انسان معاصر در حوزه های فلسفه, عرفان, دین و مسایل اجتماعی با رویکرد عقلانی و معنوی. راه های ارتباط: @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Fanaei.ir@gmail.com
مشاهده در ایتا
دانلود
مقاله نقد نظریه نقد دیدگاه استاد کدکنی دربارۀ ماهیت عرفان در کتاب «زبان شعر در نثر صوفیه» نویسنده محمد فنایی اشکوری فصلنامه نگاه آفتاب، شماره5، زمستان 1400، ص 176. http://eitaa.com/dreshkevari
فتوّت و جوانمردی از نگاه خواجه عبد الله انصاری خواجه عبد الله انصاری هروی در باب نهم از بخش چهارم کتاب گرانسنگ منازل السائرین، که از متون اصلی در عرفان عملی است، تحت عنوان اخلاق از فتوت به عنوان سی ونهمین مقام سلوک بحث و نکات نابی را در این باره ذکر می‌کند که عین بیان خواجه را در اینجا می‌آوریم. قال الله عزّ و جلّ: "إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى." نکتة: الفتوّة أن لاتشهد لک فضلا، و لاتری لک حقا. و هی علی ثلاث درجات: الدرجة الأولی، ترک الخصومه، و التغافل عن الزلّة، و نسیان الأذیّة. والدرجة الثّانیة: أن تقرب من یقصیک، و تکرم من یؤذیک، و تعتذر إلی من یجنی علیک، سماحا لاکظما، و براحا لامصابرة. و الدرجة الثالثة، أن لاتتعلق فی المسیر بدلیل، و لاتشوب اجابتک بعوض، و لاتقف فی شهودک علی رسم. وإعلم ان من احوج إلی شفاعة و لم یخجل من المعذرة الیه، لم یشم رائحة الفتوة. ثم فی علم الخصوص، من طلب نور الحقیقة علی قدم الإستدلال، لم یحل له دعوی الفتوة ابدا. حاصل کلام پیر هرات دربارۀ فتوت این است که جوهرۀ فتوت دو چیز است: نخست خود را از دیگران برتر ندیدن؛ دوم، خود را در برابر دیگران ذی حق ندانستن. فتوت همچون دیگر منازل سالکان سه درجه دارد: درجۀ اول مشتمل است بر: الف. ترک ستیزه جویی، ب. چشم پوشی از لغزش دیگران، ج. فراموش کردن آزار خلق. درجۀ دوم جوانمردی مستلزم سه امر است: الف. نزدیک شدن به کسی که تو را از خود دور می¬کند، ب. اکرام و نیکی به کسی که به تو آزار می رساند، و ج. پوزش خواهی از کسی که بر تو ستم کرده است. جوانمردی اقتضا دارد که این رفتارها را از روی نرمخویی و طیب خاطر و نه از سر فروخوردن خشم و فشار صبر انجام دهی. درجۀ سوم فتوت که با معرفت توحیدی مرتبط است این است که: الف. برای معرفت حق از راه دلیل و برهان سیر نکنی، بلکه با پای شهود گام برداری، ب. خدا را بدون غرض و توقعِ عوض پرستش کنی، ج. در شهود حق به غیر او توجه نکنی. به این بیان، معرفت شهودی حق تعالی و پرستش خالصانه او اوج فتوت است. کسی که حق تعالی را به نور دل نبیند و همچنان در بند برهان و استدلال باشد، او را نرسد که دعوی فتوت کند. از لوازم جوانمردی، گذشت کریمانه از خطاهای دیگران است. کسی که دشمنش را به شفاعت وادارد و از پوزش خواهی او شرمنده نشود بویی از جوانمردی نبرده است. جوانمردی اقتضا دارد که انسان پوزش خطاکار را بپذیرد و بالاتر از آن بدون اینکه از خطاکار توقع پوزش خواهی داشته باشد او را ببخشد و از عذرخواهی دیگران شرمنده شود. اما خواجه از این فراتر می‌رود و می‌گوید باید از کسی که بر تو ستم کرده عذرخواهی کنی. به نظر می‌رسد بیان اخیر زیاده روی باشد و اینکه انسان از کسی که به او ستم کرده عذرخواهی کند به هر توجیهی وجه مقبولی ندارد. http://eitaa.com/dreshkevari
من آتشم من آتشم عارف محو در خدا همچون آهن گداخته در آتش اخیرا در اثری به زبان انگلیسی درباره عرفان خواندم که نویسنده می گوید جان رویزبروک عارف فلاندری اتحاد با خدا را به آهن در آتش و آتش در آهن تشبیه می کند: Jan van Ruysbroeck (1293–1381) described union as “iron within the fire and the fire within the iron.” مثل بسیاری از موارد که غربی ها اندیشه های مسلمانان را استفاده و بنام خود ثبت می کنند، باید بخاطر داشت که مولانا جلال الدین (‪1207-1273‬ میلادی) پیش از تولد رویزبروک از این تشبیه به زیبایی سخن گفته است:  رنگ آهن محو رنگ آتشست       ز آتشی می‌لافد و خامش وشست چون به سرخی گشت همچون زر کان پس انا النارست لافش بی زبان شد ز رنگ و طبع آتش محتشم گوید او من آتشم من آتشم آتشم من گر ترا شکیست و ظن آزمون کن دست را بر من بزن آتشم من بر تو گر شد مشتبه  روی خود بر روی من یک‌دم بنه "من آتشم" مولانا همان "اناالحق" منصور حلاج است. البته این فقط یک تشبیه برای تقریب به ذهن است نه از باب حلول بلکه از باب "داخل فی الاشیا لا بالممازجه. " شایان ذکر است که ترجمه نیکلسون از این ابیات هم در اختیار انگلیسی زبان ها هست و انتظار می رود محقق انگلیسی زبان عرفان آن را دیده باشد: The colour of the iron is naughted in the colour of the fire: it (the iron) boasts of (its) fieriness, though (actually) it is like one who keeps silence. When it has become like gold of the mine in redness, then without tongue its boast is “I am the fire.” It has become glorified by the colour and nature of the fire: it says, “I am the fire, I am the fire.  I am the fire; if thou have doubt and suspicion, make trial, put thy hand upon me. I am the fire; if it seem dubious to thee, lay thy face upon my face for one moment.” 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 http://eitaa.com/dreshkevari