eitaa logo
محمد رضا
137 دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
24.6هزار ویدیو
570 فایل
ذوالفقار فدائیان آقا سید علی خامنه ایی حفظه الله در صورت نیاز به ارتباط با مدیر کانال به اکانت محمد رضا پیام ارسال بفرمائید
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
شهید شاخص کشوری در سال ۱۴۰۱ شهید شاهرخ ضرغام شهادت هفدهم آذرماه . ماجرای توبه شهید شاهرخ ضرغام در روز عاشورای حسینی: در مراسمی که ظهر عاشورا سال ۵۶ در محله کوکاکولا تهران برگزار شده بود،روحانی در حال موعظه بود و به ماجرای توبه اشاره می‌کند و همین اتفاق باعث ایجاد تحول در شـــــاهـــــــــــرخ می‌شود و درخواست راهنمایی برای تغییر مسیر زندگی خود می‌کند. شاهرخ ضرغام به پیشنهاد این روحانی و شروط سه گانه برای توبه کردن راهی (علیه السلام) می‌شود. برادر شهید میگه شاهرخ بعدازظهر عاشورا با حالت پریشون اومد خونه و به من و مامانم گفت وسایلمون جمع کنید بلیط گرفتم بریم ! مادرم با تعجب گفت: "مشهــــــــــــــــد...؟! آخه بچه تو رو چه به مشهد؟" شاهرخ هم گفت بهت میگم جمع کن بریم! بالاخره رفتیم ترمینال اتوبوس و شبونه حرکت کردیم به سمت مشهد... حاج آقای روحانی به شاهرخ گفته بود باید برای بری مشهد پیش (علیه السلام) ولی ۳ تا شرط داره: ۱_ تا امام رو ندیدی و اجازه نداد وارد نشی! ۲_وارد که شدی تا اجازه نداد حرف نزنی! ۳_اجازه که داد هر غلطی کردی به امام بگو و ازش معذرت بخواه! داداشش میگه صبح رسیدیم مشهد رفتیم تو یه مسافرخونه یه استراحت کردیم و ۳ تایی رفتیم حرم مامانم رفت تو قسمت زنونه من و شاهرخ هم رفتیم مردونه وارد حرم که شدیم انگاری شاهرخ میخ کوب شده بود! همینجوری به نگاه می‌کرد و میریخت یه چند دقیقه ای تو همین حالت بود که گفت بیا بریم داخل رفتیم داخل حرم روبروی وایسادیم دیدم زیر لب داره یه چیزایی به امام رضا (عليه السلام) میگه و اشک میریزه تو حال و هوای خودش بود که یه پیرمرد قد خمیده رو دید که می‌خواست خودش رو به ضریح برسونه ولی جمعیت اجازه نمیدادن شاهرخ صحبت هاش رو قطع کرد رفت زیر یه خم پیرمرده و گذاشتش رو کولش با اون هیکلی که داشت جمعیت رو زد کنار و خودش و پیرمرده چسبیدن به ضریح منم دنبالشون رفتم شاهرخ هم گریه میگرد و میگفت امام رضا غلط کردم! بعد۱۰ دقیقه پیرمرده زد به شونه شاهرخ و گفت جوون بسه دیگه "خدا عاقبتت رو ختم به خیر کنه...!" بریم دیگه! تا آخرش شد! به کانال کنگره شهدا بپیوندید
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
دست ما را هم بگیر!؟ 🌟عصر بود که آمد خانه. گفت مادر, دیگه کاباره را رها کردم. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایل تون رو جمع کنید می خواهیم بریم مشهد! مادر با تعجب پرسید: جدی میگی!... گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم... باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم... در راه مشهد مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد.عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردیم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته رو به سمت گنبد...آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.... مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم... خدایا منو ببخش!... یا امام رضا(ع) به دادم برس... من عمرم رو تباه کردم... اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد... دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد وهمه خلاف کاری های گذشته را رها کرد.... خیلی طول نکشید که شاهرخ ضرغام ملقب به حر انقلاب در عملیات پاک‌سازی جادهٔ آبادان-ماهشهر در آذر ۱۳۵۹ به شهادت رسید (ع) خاطره ای از , ملقب به انقلاب اسلامی ایران