هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#شهید_عملیات_کربلایی_چهار
#سردارشهیداسماعیل فرجوانی
🌹بعد از فتح المبین اولین فرزندش به دنیا آمد... دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود. در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد... در طریقالقدس برادرش ابراهیم را از دست داد... در رمضان پایش زیر تانک له شد. در خیبر شیمیایی شد... سال ۶۲ فرزند دومش (امیر) سالم بدنیا آمد... در بدر دستش از مچ قطع شد.. بچه ی سومش هم معلول به دنیا آمد. امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشته بودند... با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظهای جبهه را ترک کند تا سرانجام در عملیات کربلای ۴ در حالی که فرمانده گردان کربلا را به عهده داشت، بعنوان غواص خط شکن شرکت کرد و جزء اولین نفرات در نوک پیکان حمله قرار داشت به شهادت رسید و گردانش موفق ترین گردان در کل عملیات لقب گرفت... او سالها بعد تفحص گردید و در بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت...
❣ #بوسهای_بر_گل_سرخ🌹
راوی: مرتضی_طيبی
در افكار خودم بودم كه عباس اسلامی پور آمد و گفت: اسماعيل آمده
گفتم: حاج اسماعیل؟
گفت: بله ، سيد مرتضی شفيعی هم آمده و فردا صبح از صحن علی بن مهزيار مراسم استقبال از بچه ها شروع ميیشود.
. ،. اسماعيل! از لحظه ایی كه گفتند آمده ای همه اش به دستان تو فكر می كنم ، يعني ميی شود باز هم بيايی و دست مرا بگيری، مي شود باز هم بگويی بيا برويم . .
جمعيت كه در انتظار بودند قفل فراق را شكستند و به سوی كبوتران تازه رسيده خيز برداشتند. تابوت گلهای سرخ بر دستان جمعيت داشتند به طرف جلو می رفتند و ما دوان دوان می رفتيم تا به جمعيت برسيم .
من همه اش در فكر اسماعيل بودم او را خواهم ديد ، دستم به بال سوخته اش ميرسد توفيق ديدارت چگونه حاصل میشود عزيز دلم . . .
نفس نفس ميزديم از دور كه نگاه مي كرديم جمعيت در حال حركت بودند و تعدادی تابوت كه دلهای ما در آن قرار داشت به سمت جلو می رفتند .
چند قدم مانده كه به جمعيت برسيم ناگهان تابوتی به عقب آمد. راست آمد و خورد به صورتم بی اختيار آن را غرق بوسه كردم ، گونه هايم در گرمایی لذت بخش داشت میسوخت .
چشمان خيسم ناگهان روی شناسنامه گل سرخ ماند كه نوشته بود شهيد حاج اسماعيل فرجوانی.
دلم شكست يعنی بعد از اين همه سالها . . .
دوباره چيزی در درونم جوشيد و جوشيد ، صدایی زيبا در گوشهايم نجوا كرد كه :
#دلواپس_نمازهايتان_باشيد ،
#دلواپس_قلبتان_باشيد ،
#دل_نگران_فردای_حضورتان_باشيد ،
دل نگران دل شكسته #علی(ع) باشيد ،
علمدار خوبی برای #ولايت باشيد و گفت و گفت . . . .
اين نجوا با صدای دريا يكی شد دريا بود و آب و قطره های فراوانی كه شده بودند دريا . . . .
🔻 عجب مادری داشت
حاج اسماعیل
راوی: حاج صادق آهنگران
❣ اسماعیل فرجوانی فرمانده تیپ یکم لشکر 7 ولی عصر عجل الله تعالی فرجه بود. او در یکی از عملیاتها مجروح گردید و یک دستش قطع شد. [ابراهیم برادر] ایشان در عملیات [طریق القدس] به شهادت رسید و پیکر پاکش مانند مولایش اباعبدالله صلوات الله علیه سر در بدن نداشت.
❣ وقتی جنازه ی او را به اهواز آوردند مادرش هم آنجا بود. به خاطر این که پیکر سر در بدن نداشت بچه ها اجازه نمی دادند مادرش بالای سرش بیاید. اما ایشان کوتاه نمیآمد و می گفت: هر طور شده من باید بچه م رو ببینم. در نهایت بچه ها کوتاه آمدند و حاج خانم توانست جنازه فرزندش را ببیند.
❣ همه منتظر بودند صحنه های دلخراش و مویه مادر و خراشیدن صورتش را ببینند اما مادر اسماعیل و ابراهیم به قدری صلابت نشان داد که تعجب همه را برانگیخت.
❣ حاج خانم وقتی بالای پیکر بدون سر فرزندش آمد و با آن وضع مواجه شد فقط سه بار گفت: مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا بعد زینب وار بوسه ای بر حنجر جگرگوشه اش زد و بدون گریه و زاری محوطه را ترک کرد.
❣ این صحنه تأثیر عجیبی روی من گذاشت. پس از آن، ماوقع را برای آقای معلمی شرح دادم و او هم نوحه هایی با مضمون مادر از جمله : بیا ای مهربان مادر کنار سنگر من یا ای مادر قهرمان شد نوجوانت فدا و ... را سرود و من آنها را اجرا کردم.
❣#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#سالگردشهادت
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#شهید_عملیات_کربلایی_چهار
#سردارشهیداسماعیل فرجوانی
🌹بعد از فتح المبین اولین فرزندش به دنیا آمد... دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود. در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد... در طریقالقدس برادرش ابراهیم را از دست داد... در رمضان پایش زیر تانک له شد. در خیبر شیمیایی شد... سال ۶۲ فرزند دومش (امیر) سالم بدنیا آمد... در بدر دستش از مچ قطع شد.. بچه ی سومش هم معلول به دنیا آمد. امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشته بودند... با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظهای جبهه را ترک کند تا سرانجام در عملیات کربلای ۴ در حالی که فرمانده گردان کربلا را به عهده داشت، بعنوان غواص خط شکن شرکت کرد و جزء اولین نفرات در نوک پیکان حمله قرار داشت به شهادت رسید و گردانش موفق ترین گردان در کل عملیات لقب گرفت... او سالها بعد تفحص گردید و در بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت...
❣#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#سالگردشهادت
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی(۲)
♦️ راه تحقق یافتن ظهور منجی
🔶 امام باقر (ع) فرمودند: زمانی که حضرت ادریس علیه السلام از طغیان برخی از افراد امتش غایب شد؛ بعد از ۲۰ سال بلا و قحطی، مردم تصمیم به توبه گرفتند و این بازگشت و پشیمانی واقعی باعث شد که خداوند دوران غیبت را پایان بخشد 📚 (کمال الدین: ج 1، ص 130 حدیث 1)
✅ آیت الله کشمیری بارها مشكلات مادّى و به ويژه مشكلات معنوى خود را با استعانت از اين نام مقدّس و ذکر
«يا صاحبَ الزَّمانِ اَغِثْنِيْ،
یا صاحِبَ الزَّمانِ أدْرِکْنی» ✨
✅بر طرف كرده بود و بنده نيز خود بارها اثر اين نام مبارك را براى رفع مشكلات، به چشم ديدهام.👌"آیت الله ناصری ره"
📚نشريه خُلُق
🌷به گزارش فرانس پرس, شستشوی مغزی تکفیری ها و رسانه های پرتعداد ضد شیعیان در مصر وکافر و نجس خواندن آنان، اهالی روستا را به کشتن شیعیان ترغیب کرد. آنها ابتدا با کوکتل مولوتف و سپی باپتک و کلنگ های بزرگی بخشی از دیوار منزل را خراب کردند و شیعیان حاضر در منزل را که برای میلاد امام زمان (عج) گردهم آمده بودن را خارج کردند و شروع به کتک زدن آنها در میدان روستا کردند و آنقدر آنها را زدند تا کشته شدند و بعد از کشته شدن هم پیکرهای شهدا بر روی زمین کشیدند. در این حادثه ی درد آور، شیخ حسن شحاتة و برادرش و جمعی دیگر به شهادت رسیدند و تعداد نامشخصی از شیعیان هم, زخمی شدند... گفتنی است که شهید شیخ حسن شحاتة از رهبران اصلی شیعیان مصر محسوب می شده است که در خانواده ای از اهل سنت متولد شد. خود شهید شحاتة در یک سخنرانی، دلیل حقیقی دستگیری اش را تنها اعلام ولایت امیرالمؤمنین(ع) و برائت از دشمنان اهل بیت و شیعیه بودنش اعلام کرده بود...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصرکاوه
🌷من گاهی میدیدم که ایشان نیت شان را از پرداخت صدقه، سلامتی امام زمان (عج) عنوان میکرد و معتقد بود که این نیت، موارد دیگر را نیز دربر میگیرد و بالاترین مسئلتها است. بنابراین، دعای فرج و دعا برای سلامتی امام عصر(عج) همیشه ورد زبان ایشان بود... امکان نداشت بدون دعای فرج، شروع به خواندن دعا، قرآن (حتی سورهای از قرآن) یا زیارت عاشورا کند؛ اگر هم فراموش میکرد، تلاوت را قطع میکرد و بعد از دعای فرج، ادامه میداد. گویا احساس میکرد که بدون دعای فرج اعمال اش مقبول نیست... بسیار دیده بودم که ایشان در شرایط و موقعیتهای مختلف، نشسته یا ایستاده، در حال تماشای تلویزیون یا حین راه رفتن، گویی ناخودآگاه چیزی از ذهن و دلشان میگذشت و دست بر سر میگذاشت و به امام زمان(عج) سلام میداد. نمیدانم در آن شرایط چه چیزی به دل ایشان خطور میکرد ولی این برای من همیشه جای تعجب بود که چطور همیشه و در هر حال، ارتباطشان برقرار است...
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصرکاوه
راوی؛ همسر شهیدمدافع حرم
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#شهیدعملیات_کربلای_چهار
#سالگردشهادت
🌷حسن به خاطر موهای طلایی، قد بلند و تیپ خاصی که با عینک دودی داشت به "حسن آمریکایی" یا "حسن سر طلا" معروف بود.... به ظاهرش زیاد می رسید. در کل بچه خوش لباس و شیکی بود...جز حسن، در جبهه هیچ کسی نبود که شلوارش خط اتو داشته باشه. روزی هم که لباس ها و وسایلش را از جبهه آوردند، یک تافت مو هم داخل آنها بود ولی در عین حال مومن و متدین بود. لحظات آخر و قبل از عملیات گریه میکرد و میگفت: ای کاش چهرۀ زیبایی نداشتم!.. تویِ شهر شیطان بدجوری افتاده به جونم تا منو به گناه بندازه... ازم قول گرفت اگر شهید شدم با خون موهایش را خضاب کنم... حسن مقاومت کرد و اهل گناه نشد، تا اینکه شبِ عملیات کربلای ۴ تیر خورد توی سرش جنازه اش موند و نشد بیارمیش عقب. بعد از ۱۲ سال استخونهاش برگشت. درست چهل روز بعد از فوتِ پدرش... وقتی برای شناسایی رفتیم، استخوانهایش تیره رنگ شده بود؛ پلاکش همراهش بود؛ حتی موهای طلایی حسن روی لباسهایش...
#کتاب_خاطرات_دردناک,
#ناصرکاوه
خاطرهای از زندگی غواص شهید حسن فاتحی, برگرفته از روایتگری آقای محمد احمدیان
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
به یاد #شهدای_کربلای_چهار
#اروند
🌷فرمـانده گفت :👇
✨اگر مطـمین نیستـی میتـونی برگردی ...
✨غواص جواب داد نـــه !
✨تا آخر پای امـام #ایستاده_ام👌
✨فقط کمی می ترسم 👈 دلـم گیر خـواهـر کوچولوم باشه...
✨ آخـه تو یه حـادثه اقـوامم رو از دست دادم و الان هم خـواهـرم رو سپردم به همسایه ها تا بتونم تو #عـملیـات شرکت کنم...
■ کربلای چهار ، ارونـد وحشی ، زمستان سرد ، سوم دیماه ۱۳۶۵ ، فرمانـده داد زد #یا_زهـــــرا(س) ، #یا_زهـــــرا(س) #یا_زهـــــرا(س)، بچه ها بپرید بغل خدا🤔 وارد اروند شوید 👈 بچه ها شروع کردن به خوندن، از اون بالا میآد، یه دسته حوری و.... #غواص قصه ی ما اولین نفری بود که تو آب پرید... او اولین نفری بود که به شهادت رسید... سالها طول کشید که پیکرش که همون چند تا استخوان بود، به دست خواهرش رسید😰
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصر_کاوه
شادی روح امام ، شهدا، خصوصا شهدای کربلای چهار بخوانید، فاتحه مع الصلوات
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
💗حماسه عملیات کربلای چهار
💥دمی_با_شهدای_غواص
تا حالا سگ دنبالت کرده ؟🤔نکرده؟😥 خب خداروشکر که تجربشو نداری 😥 اما بزار برات بگم 😪 وقتی سگ دنبالت میکنه 🤕مخصوصا اگه شکاری باشه...😰 خیلیا میگن نباید فرار کنی ازش 🙄 اما نمیشه... یه ترسی ورت میداره که فقط باید بدویی 😨 امـا...خدا واست نیاره اگه پات درد کنه... یا یه جا گیر کنی 😰 عملیات... کربلای_چهار بود 😣 وقتی منافقین لعنتی عملیاتو لو دادن... مجبور شدیم عقب نشینی کنیم 😩 نتونستیم زخمیا رو بیاریم 😔 بچه های زخمیه غواص تو نیزارهای ام_الرصاص, بوارین, ابوالخضیب و... جاموندن ☹️ چون نه زمان داشتیم و نه شرایط نیزارها نمیذاشت برشونگردونیم 🙁 هنوز خیلی دور نشده بودیم از نیزارا که یهو صدای ناله ی زخمیا بلند و بلند تر شد 😨آخ ...😖 نمیدونم چنتا بودن سگ بودن ... از آن سگهای شکاری 🐶ریخته بودن تو نیزار... بعثیا به سگ های شکاری شون یه ماده ائی تزریق کرده بودن که سگا رو هار کرده بود 😓 هنوز صدای ناله های بچه ها تو گوشمه 😭 زنده زنده رفیقامو که دیگه پای فرار کردن نداشتن رو 😥 داشتن تیکه تیکـ 💔💔💔 کاری از دست ما بر نمیومد 😩 شنیدی رفیق؟😔 دیگه باید چی کار می کردن واسه ما آنقد 😭مردم و خصوصا بعضی از مسئولین در هر رده ای که هستید... راحت پا روی خونشون نزاریم، با رشوه گرفتن، پارتی بازی، اختلاس کردن و...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصر_کاوه
#معذرت_بابت_تلخی_روایت...🙏🏻
شرمنده_شهدا😞💫
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
#شما_برای_این_جنایت_طراحی_کنید!؟
اینها خبرهای عادی نیست... اصلا نمیشود برایش طراحی کرد... چه تصویری بکشیم که این جنایات را تصویر کند:
عده ای با پرچم سفید در دست به سمت بیمارستان «العوده» در حال حرکت بودند
که تمامی جلوی خانواده خود اعدام شدند و حتی زنان باردار مستثنی نشدند حتی کودکان...
زندانیان شرق غزه نیز ابتدا تماما اعدام شدند سپس با بولدرز دفن شدند...
چرا هنوز ذهن رسانه زده و تلقین زده ما اسرائیلی ها را هنوز عده ای ملت شیک و کروات زده و متمدن می داند🤔؟!
#ناصرکاوه👇
منابع بیمارستانی در غزه از جنایت فجیع رژیم صهیونیستی در این منطقه و اعدام ۱۳۷ غیرنظامی خبر دادند. به گزارش ایرنا به نقل از النشره، دفتر اطلاعرسانی دولتی در غزه از جنایات فجیع رژیم صهیونیستی در غزه پرده برداشت. دفتر اطلاعرسانی دولتی در غزه اعلام کرد: ارتش اشغالگر مرتکب جنایت اعدام صحرایی بیش از ۱۳۷ غیرنظامی فلسطینی در شهر غزه و شمال آن شده است. این دفتر گزارش داد: نظامیان اشغالگر اردوگاههای کار اجباری و در آن گودال بزرگی ایجاد کرده و دهها شهروند فلسطینی را زنده در داخل آن قرار داده و آنها را تیرباران کردند، صهیونیستها سپس با بولدوزر روی آنها خاک ریخته و دفنشان کردهاند.
دفتر اطلاعرسانی دولتی در غزه تأکید کرد: این جنایات در غزه و شمال آن از طریق اعدام دهها غیرنظامی دربرابر خویشاوندانشان تکرار شده است. این دفتر همچنین از اعدام زنان باردار در مسیر حرکت به سمت بیمارستان العوده در شمال غزه پرده برداشت؛ آن هم در حالی که این زنان پرچم سفید در دست داشتند اما اشغالگران از فاصله نزدیک به سمت آنها آتش گشودند و سپس در همان محل روی آنها خاک ریختند. ارتش رژیم صهیونیستی پیشتر نیز 15 نفر را مقابل چشمان اعضای خانواده آنها تیرباران کرده بود.
به گزارش شبکه الجزیره، شمار قربانیان تجاوزات رژیم صهیونیستی به مناطق مختلف نوار غزه از هفتم اکتبر تاکنون به ۲۰ هزار و ۴۲۴ نفر رسیده است. وزارت بهداشت غزه همچنین آخرین آمار مجروحان این تجاوزات را ۵۴ هزار و ۳۶ نفر اعلام کرد...منبع:روزنامه ایران
#شهید_عملیات_کربلایی_چهار
#سردارشهیداسماعیل_فرجوانی
🌹بعد از فتح المبین اولین فرزندش به دنیا آمد... دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود. در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد... در طریقالقدس برادرش ابراهیم را از دست داد... در رمضان پایش زیر تانک له شد. در خیبر شیمیایی شد... سال ۶۲ فرزند دومش (امیر) سالم بدنیا آمد... در بدر دستش از مچ قطع شد.. بچه ی سومش هم معلول به دنیا آمد. امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشته بودند... با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظهای جبهه را ترک کند تا سرانجام در عملیات کربلای ۴ در حالی که فرمانده گردان کربلا را به عهده داشت، بعنوان غواص خط شکن شرکت کرد و جزء اولین نفرات در نوک پیکان حمله قرار داشت به شهادت رسید و گردانش موفق ترین گردان در کل عملیات لقب گرفت... او سالها بعد تفحص گردید و در بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت...
❣#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#سالگردشهادت
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌷پیکر حاج قاسم و همراهان وضعیت خاصی داشتیم. اجزای پیکرها با هم مخلوط شده بود و باید تکه ها و بدن های اربا اربا شده این شهدا به پیکر اصلی ملحق میشد. برای پیکرها امکان غسل نبود . باید آن را تیمم میدادیم از نظر خودمان آن ها را تیمم داده ، کفن کرده و تجهیز و آماده در تابوت ها قرار دادیم و برای برنامه های بعدی و تشییع آماده شد.
🛑 خدمت حضرت آقا عرض کردم :
آقا ما برای آماده سازی پیکر مطهر شهدا اقدام کردیم. نمیشد آنها را غسل بدهیم، تیمم داده و تجهیز شدند
🌺 کفن، پنبه، پارچه، نایلون و وسایل دیگر موجود بود، ولی در آمادهسازی این پیکرها خیلی اذیت شدیم. به این معنا که به سختی تکه پاره های این پیکرها را جمع و جور کردیم. گوشت های پراکنده را سامان دادیم تا بتوانیم در قالب یک پیکر درآورده و آنها را در تابوت قرار دهیم.
🌺 شهید سلیمانی سر نداشت، بخشی از کتف ایشان باقی مانده بود و بخشی از مچ پا به پایین و دست و اجزایی که کوبیده شده بود . این ها إربا إربا بودند .
🌺 من اینها را خدمت آقا عرض کردم و بعد هم به کربلای حضرت أبا عبدالله (ع) اشاره کردم و گفتم: ما که با این وضعیت به سختی شهیدان را جمع و جور کردیم، نمیدانم امام زین العابدین (ع) درکربلا چگونه تنها با بوریا پیکر حضرت اباعبدالله (ع) را مهیای تدفین کردند ؟
🟢 آقا فرمودند: شما به زحمت افتادی، اینها شهید معرکه بودند. یعنی غسل و کفن نداشتند.در حقیقت این همه بحثی که ما کردیم، دیدیم با یک فتوای فقهی یکدفعه فضا عوض شد و این شهیدان به حکم «لایغسل و لا یکفن» نیازی به غسل،کفن حتی تیمم هم نداشتند
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
راوی:سردارباقرزاده
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
💥سال 1359 (16 دی ماه) حماسه هویزه، شهادت سید حسین و یارانش در دشت هویزه:👇
#نحوه_شهادت_شهید_علم_الهدی
🍀صدای تانك های آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینكه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده كه رسیدیم، توانستیم تانك هایی را ببینیم. به جز چند تایی كه در حال سوختن بودند، بقیه غرش كنان به پیش می تاختند.
🍀چشمم به حسین (علم الهدی) كه افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاكریز دراز كشیده بود. در امتداد خاكریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یك جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود كه بچه ها با گلوله مستقیم تانك ها از پای در آمده بودند.
🍀تانك های سالم از كنار تانك های سوخته عبور می كردند و به طرف خاكریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عكس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» كه حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانك ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: كمی دیگر صبر كن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.
🍀تانك ها به حدود پنجاه متری خاكریز رسیده بودند كه یكباره حسین از جا بلند شده و نزدیك ترین تانك را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانك خورد و آن را به آتش كشید. غیر از حسین دو نفر دیگر كه آر. پی. جی داشتند، دو تانك دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش كشیدند. بقیه تانك ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاكریز را به گلوله بستند. خاكریز یكپارچه دود شد و بعید بود كسی سالم مانده باشد.
🍀روز علی بلند شد و نزدیك ترین تانك را نشانه رفت و با اینكه فاصله كم بود، تانك را از كار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاكریز پیدا شد و یك تانك دیگر با گلوله حسین به آتش كشیده شد. پیدا بود كه از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند.
🍀حسین از جا كنده شد و خود را به خاكریز دیگر رساند. تانك ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانك ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاكریز خوابیده بود. تانك به چند متری خاكریز كه رسید، حسین گلوله اش را شلیك كرد. دود غلیظی از تانك بلند شد. تانك دیگری با سماجت شروع به پیشروی كرد.
🍀روز علی كه آر. پی. جی را آماده كرده بود، از خاكریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانك به آتش كشیده شد و چهار تانك دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاكرد. سه تانك باقیمانده در یك زمان به طرف حسین شلیك كردند. گلوله ها خاكریزش را به هوا بردند. گردو خاك كمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاكریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یكی از تانك ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت كه از روی پیكر حسین عبور كند.
🌷شهید سیدمحمدحسین علم الھدی🌷
#سالـــــروز_شھـــــادت
💓قرآنی با امضا
🌼 بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند!.. حسین می گفت: هویزه دردل دشمن است و ما از اینجا می توانیم به عراق ضربه بزنیم شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمیبرد، نامه ای به آیت الله خامنه ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی ما می مانیم!.. در دی ماه ۱۳۵۹ بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما بادل استوار ازایمان وتوكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند...
🌼چهارم دی سال پنجاه و نه، بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند.هیچ كس زنده نماندند!.. عراقیها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضا👈 💓امام خمینی و آیت الله خامنه ای...
#کتاب_خاطرات_دردناک, #ناصر_کاوه
برشی اززندگی شهیدحسین علم الهدی
✍️ تنها درخواست شهید محمد حسین علم الهدی در زندان ساواک چه بود؟👈 نوجوان که بود ، ساواک دستگیرش کرد. رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاعِ زندان اصلاً خوب نیست. اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملاً غیر بهداشتی بود. به سید حسینگفتم: چه چیزی لازم داری تا برات بیارم؟... گفت: فقط یه جلد قرآن برام بیارین...
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
#مقام_معظم_رهبری 👈 امام خامنه ای:
دوهفته پیش شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکى اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهاى مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزى که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهى شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتى این جمله را گفتم، چشمهاى شهید کاظمى پُرِ اشک شد، گفت: انشاءالله خبر من را هم بهتان بدهند!
🌷از شب قبل مدام نگران بودم. پرسیدم:«هوای ارومیه خرابه، چه جوری میخواهید بروید. احتمالاً پرواز انجام نمیشه». گفت:«هر چی خدا بخواهد». از او خواستم شماره تلفنی به من بدهد تا از حالش باخبر شوم. صبح دلشورهام بیشتر شد. رفتم چند اسکناس برداشتم و دور عکس احمد چرخاندم و در صندوق صدقات انداختم و ولی آرام نشدم. دلم طاقت نمیآورد. به خاطر همین سکهای را که روز نیمه شعبان به عنوان فرماندهی نمونه به او هدیه داده بودند، را نذر کردم تا روز عیدغدیر برایش گوسفند بخریم و قربانی کنیم.
🌷پیش از این نیز یک بار النگوهایم را نذر مسجد لرزاده کردم و او به سلامت به خانه بازگشت. با خودم فکر کردم ان شاء الله اگر هم قرار باشد اتفاقی بیافتد، این نذر جلوی آن را میگیرد. ساعت ۱۱ بود که چند تن از دوستانم به دیدنم آمدند. حزن و اندوه در چهرههایشان نمایان بود. 🌷رفتم داخل آشپزخانه که وسایل پذیرایی را بیاورم که یکی از دوستانم به فریده [دخترم] گفت:«تلویزیون را خاموش کن». دستانم لرزید با ناراحتی پرسیدم:«برایم خبر آوردی؟» دخترانم شروع به جیغ زدن کردن و من مات و مبهوت فقط نگاه میکردم. همسر برادرم نیز دقایقی بعد آمد. مدام میگفت: «گریه کن» گفتم:«گریهام نمیآید». با رفتن احمد کوهی از غم و غصّه بر شانهام نشست. #کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
منبع: ویژه نامه پرواز عرفه
راوی:همسر شهید
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
❣#مکن_ای_صبح_طلوع!؟
امشب فجریان مجلس دورهمی دارند. بزم امشب شان عرفانی است. امشب همه غرق نورند. امشب با خدای شان رازها میگویند. امشب شب وداع یاران است. امشب شب حنابندان گلپسران است. برای رفتن به حجله عیش باید حنا بر دست و پایشان ببندند. کابین حوریان بهشتی به خون غلطیدن است. اما گویا این بار، کابینشان سوختن و غرق تاول شدن است.
مکن ای صبح طلوع!
بگذار امشب، شب یلدا و طولانی ترین شب ما باشد. بگذار مجلسمان طولانی شود. امشب شب سرنوشت ماست. امشب شهادت نامه عشاق امضا میشود. فردا بدنها غرق تاول میشود. 👈 فردا جگرها پاره پاره میشود. فردا از خون ما این دشت دریا میشود.فردا مادرانی بی پسر میشوند. فردا نوعروسانی بی شوهر میشوند. فردا گلستانی خزان میشود. فردا لالهها پرپر میشوند.
مکن ای صبح طلوع.
شاید خلبان عراقی خواب بماند. شاید فراموش کند فردا نوبت پرواز اوست. شاید فراموش کند بمب شیمیایی حمل کند. شاید امشب مادرش به عزایش بنشیند. بگذار بچهها باز زنده بمانند. بگذار دورهمی ما پابرجا بماند. مکن ای صبح طلوع
مکن ای صبح طلوع.
اما افسوس که صبح بیستم طلوع کرد. خلبان نامرد عراقی بیدار شد. بمب شیمیایی حمل کرد. بمب را میان فجریان انداخت. بدنها سوخت و غرق تاول شد. مادرانی بی پسر شدند و نوعروسانی بی شوهر شدند. گردان بی یار و یاور شد و شهری عزادار شد.
☀️ ۲۰ دیماه سالگرد بمباران شیمیایی گردان فجر بهبهان در جاده شهید صفوی شلمچه در عملیات کربلای پنج گرامی باد.
طلوع صبح بیستم دی ماه یعنی بمباران شیمیایی. یعنی فریاد شیمیاییه شیمیایی. یعنی ناله سوزناک سوختم سوختم یاران. یعنی بدنهای سوخته و تاول زده. یعنی بیفروغ شدن چشمها. یعنی پارههای جگر. یعنی خفگی و تنگی نفس. یعنی شهادت. یعنی یک عمر همنشینی با کپسول اکسیژن. یعنی تارومار شدن گردان فجر. یعنی غم و اندوه یاران. یعنی عزادار شدن یک شهر. 👈 سالروز
#بمباران_شیمیایی_گردان_فجر_بهبهان
و #شهادت_بیش_از_نود_نفر از بهترین بندگان خدا بر مردم ولایت مدار بهبهان تسلیت باد.
☀️صبح روز ۱۹ دی ماه سال ۱۳۶۵ پیش از طلوع خورشید، درست زمانی که ۳۵۰ رزمنده گردان فجر شهرستان بهبهان مستقر در ده کیلومتری جاده خرمشهر ـ اهواز آماده بیدار شدن از خواب و انجام عملیات کربلای ۵ بودند، هواپیماهای دشمن آنها را غافلگیر می کنند.
☀️حدود صد هواپیمای دشمن بالای سنگرهای روباز رزمنده ها به پرواز درآمدند. هیچ کس نمی دانست تا لحظات بعد چه اتفاقی خواهد افتاد. گردان فجر که در سنگرهای روباز مستقر بودند با پرتاب اولین راکت متوجه دشمن شدند و بمباران به سرعت آغاز شد.
☀️در آن روز بمباران راکت های صدام فاجعه ای شیمیایی رقم زد که درد آن تا سال ها بر جان رزمندگان بهبان ماند. اگرچه از تعداد راکت های زده شده تنها ۲ مورد عمل کرده اما از ۲۰۰ نفری که مورد اصابت بمباران شیمیایی قرار همگی دچار علائم شیمیایی شدند. در همان روزهای اول حدود 90 نفر از رزمندگان بر اثر سوختگی ناشی از بمباران به شهادت رسیدند و بقیه نیز سالهاست که با درد ناشی از اثرات شیمیایی دست به گریبانند
#کتاب_خاطرات_دردناک
✍ #ناصرکاوه❣
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
☀️روایتی از بمباران ۲۸ دی سنندج
شهادت ۲۲۰ نفر در ۶ دقیقه
در این حادثه دست کم ۲۲۰ نفر از مردم شریف شهر سنندج که بیشتر آنان کودکان و زنان بودند مظلومانه به خاک و خون کشیده شدند و شدت حادثه به حدی بود که پیکر بسیاری از شهدا به سختی شناسایی شده بود. در ۲۸ دی ماه سال ۱۳۶۵ بعد از شکست دشمن بعثی عراق در عملیات کربلای پنج، در بمباران مردم سنندج، ۲۲۰ نفر به شهادت رسیدند و بیش از ۱۲ج نفر هم به مقام جانبازی نائل آمدند و بعضی از پیکر شهدا هم تکه تکه شده بودند و به صورت دسته جمعی در همان روز دفن شدند. دشمن بعثی در سال ۱۳۶۵ سه بار هم شهرستان قروه را مورد حمله هوایی قرار داد و این بیانگر ضعف دشمن بود و در این سه حمله قریب به ۳۰ نفر به شهادت رسیدند.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
☀️سنندج بهوسيله اشرار و جداييطلبان در محاصره بود. مردم بيگناه در آماج گلولههاي اشرار به خاك و خون كشيده ميشدند. بالگرد كبرايي چرخزنان در آسمان شهر ظاهر ميشود و طوفان راكت و گلولههايش سينه مهاجمان را ميشكافت و آنها را عقب ميراند. ديگر بالگردهای هوانيروز در پناه اين بالگرد پيدرپي فرود ميآيندو مجروحان و زنان و كودكان را از باشگاه افسران به منطقه امن تخليه ميكنند. در آخرين پرواز بالگرد كبری كه خلبانش محسن درخشان و احمد پيشگاههاديان بودند هدف اصابت گلوله قرار ميگيرند. خلبان هاديان چارهاي جز فرود اضطراري در اطراف شهرندارد. هر دو خلبان از بالگرد مشتعل خارج ميشوند و هريك به سويي ميروند. خلبان هاديان نجات مييابد اما خلبان درخشان بهوسيله اشرار ضدانقلاب اسير ميشود... افراد ضدانقلاب, او را ايستاده و تا گردن در خاك فرو ميكنند و با ماليدن مايع شيرين به سر و صورت رهايش ميكنند. فردا كه براي نتيجه شكنجه به سراغش ميآيند هنوز اندك رمقي در سر و صورت متلاشي شده از هجوم حشرات در چهرهاش وجود داشته كه با گلولهاي او را خلاص و به شهادت ميرسانند. بعد از شهيد نماز هوانيروز (خلبان حسن قاسمي) خلبان محسن درخشان به شهيد ايستاده معروف ميشود. خلبان درخشان از تيزپروازان جنگنده هوانيروز بود كه شهادتش پس از انقلاب و چهارماه قبل از جنگ ايران و عراق ميباشد...
کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
برشی از زندگی شهید ایستاده هوانیروز امیر سرلشگر خلبان, محسن درخشان
☀️فرمانده تیپ یکم لشکر 28 پیاده نیروی زمینی ارتش, شهید نصرت زاد که مورد شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت و وقتی از او خواسته شد که با بی سیم دستور تخلیه و واگذاری پادگان سنندج را صادر نماید، این چنین با شجاعتی بی نظیر بانگ بر آورد که: "من سرهنگ ستاد ایرج نصرت زاد ،جانم فدای ایران، درود بر رهبر انقلاب، زنده باد ارتش جمهوری اسلامی ایران، زنده باد فرماندهان گردان تیپ یکم، خدا حافظتان، نصرت زاد"... شهید سرهنگ نصرت زاد که زخمی شده بود، وضعیت خود را با بی سیم به لشکر مخابره کرد. ایشان در آخرین لحظات عمر خود درخواست اجرای آتش برای محل استقرار شخصی خود کرد تا بدین وسیله در آخرین لحظات هم باعث نابودی بیشتر ضد انقلاب شود... حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای رهبر انقلاب, در خطبه های نماز جمعه سال ۱۳۵۹ که در تهران انجام شد، از مقام شهدای کردستان و از دلاوری و شجاعت های شهید سرلشگر ایرج نصرت زاد که فرمانده تیپ یکم لشکر ۲۸سنندج بود تجلیل بهعمل آوردند.
کتاب فاتحان قله های عاشقی, ناصر کاوه