هدایت شده از معارف اسلامی
#حکایت #جامع_الاخبار_الفاطمیة ج4 ص130
به نام خدا
آن رسول خدای فرد صمد
سید جمله انبیا احمد(ص)
رفت روزی به خانه ی زهرا
دید او را به پشت در تنها
گفت او را که نور چشمانم
از چه حالت کند هراسانم؟
گفت بیرون برفته نور دو عین
از سحر تاکنون حسن و حسین
برنگردیده اند تا حالا
شور شد زین سبب به دل برپا
رفت پیغمبر از پی ایشان
تا که یابد به خانه آردشان
دید خفتند بر در غاری
گِردشان چنبره زده ماری
مار بعد از سلام، عذری خواست
گفت از بهر حفظشان این جاست
پس نبی مار را دعایی کرد
نو گلان را به روی دوش آورد
چون حسن را به دوش راست نهاد
جای بر دوش چپ، حسین را داد
جبرئیل آمد و حسین بگرفت
دوش خود، نور هر دو عین بگرفت
زان سپس ز افتخار هر یک گفت
گویی از گفت خویش دُر می سفت
پس حسن گفت این چنین وزین:
«بهترین تمام اهل زمین
هان مرا روی دوش خویش آورد
تا مرا نزد مام پیش آورد»
پس حسین گفت: «خیر اهل سما
بهترین فرشته های خدا
جبرئیلم به دوش خود بنهاد
پس بیاوردم و به مادر داد»
#هدیه به حضرت ختمی مرتبت #محمد_مصطفی صلی الله علیه و آله به مناسبت #ولادت باسعادت ایشان
#ترجمه_منظوم:
دکتر #حسین_صفره