به نام خدا بابام از راه رسید کمی از حلوا رو چشید، خیلی خوشش اومد. رو به مامانم کرد و گفت: «به خواهرات بگو از این حلواها درست کنن، نه اون حلوایی که مزه ی گِل میده.» امروز پنجشنبه بود، 👈خیر اموات👉 کمی حلوای اُماج درست کردم. یک بشقاب برای پدر و مادرم بردم. خواهر کوچکم هم خانه شان بود. من و خواهر و مادرم نشستیم حلوا را با چایی بخوریم که پدرم از سرکار برگشت. چند وقت پیش خاله م 👈خیرات مادر بزرگ 👉حلوا آورده بود. بابام با چشیدن حلوای من، حلوای خاله یادش اومد.
خواهرم گفت: «چه جوری درست کردی مریم؟!» براش توضیح دادم: نصف لیوان شیر را به دو لیوان آرد می زنیم، با دست ورز میدیم تا شیر و آرد با هم مخلوط و کمی خشک بشه. بعد خمیر رو با دست توی آبکش می کشیم تا به صورت پودر از اون رد بشه. پودر خمیر رو در روغن و کره با دقت تفت میدیم. باید مراقب باشیم تا گلوله گلوله نشه. وقتی خوب تفت دادیم. شهد شیرین_ مرکب از یک لیوان شکر، دو لیوان آب با کمی زعفران و هل_ را به آن اضافه می کنیم و خوب هم میزنیم. حلوا آماده پذیرایی است. شیرینی ملایم و دانه های ترد داخل حلوا به اون طعم و مزه ای شبیه سوهان درجه یک میده.
نام #داستان_کوتاه: #حلوای_اُماج/ نویسنده: #حسین_صفره/ پنجشنبه یکم آبان ماه سال ۱۳۹۹