eitaa logo
طنز سیاسی دکترسلام
26.3هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
10.7هزار ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
طنز سیاسی دکترسلام
▪️ از خواب بلند می‌شده. خودش را مرتب می‌کرده و لباس درست و حسابی به تن میپوشیده. صورت را اصلاح و موها را مرتب می‌کرده. بعد از خداحافظی از خانواده به سمت محل کار خود میرفته. گروهی از گردشگران و توریست ها را تحویل می‌گرفته و بعد داخل شهر و روستا می چرخانده. از جاذبه های تاریخی تا طبیعت بکر و غذاها و ... . این داستان می توانسته سالهای سال بدون وقفه اجرا شود. شاید فقط کمی در جزییات تغییر حاصل می‌شده. و اگر حجم عظیمی از آب که در زبان آدم ها آن را سیل خطاب میکنند از راه نمی‌رسید و شهر و دیارش را در خود نمی بلعید، سید رضا هاشم نژاد سی و هفت ساله شاید تا آخر عمرش به این کار ادامه میداد. اما این سیل سرزده از راه رسید و نه تنها برنامه زندگی سید رضا را، بلکه خیلی آدم های دیگر را بهم ریخت. سید رضا روز وقوع سیل به جای لباس شیک و تر و تمیزش این بار لباس کار پوشید و به جای کفش، چکمه های پلاستیکی بپا کرد و احتمالا به جای ماشین یا موتورش، پشت سکان قایق موتوری اش نشست. و بر خلاف برنامه هر روز این بار به جای چرخاندن توریست ها و گردشگران جهت نشان دادن زیبایی های شهرش، پشت سکان قایق نشست و همشهری هایش را از محاصره آب، که خانه‌ها را تبدیل به جزیره کرده بود نجات داد. سید رضا سی و هفت ساله در کنار بچه های بنیاد کرامت، شبانه در حال جابجایی مردم بود. البته سید رضا تنها کسی نبود که آن شب برنامه روزانه اش به هم خورده بود. خیلی های دیگر که قایق داشتند هم برای کمک آمده بودند. قایق های که برای صیادی روشن میشد این بار برای صید همشهری ها از سیل آب روشن شده بود. طناب ها که حالا انگار شهر در آب فرو رفته را شبیه تار عنکبوت کرده بود، وسیله ای شده بودند تا در عمق کم که امکان روشن کردن موتور ها نبود، قایق ها را حرکت دهند. فیلم های هالیوودی را قطعا دیده اید آن ها درباره یک نکته راست میگویند گاهی یک حادثه یا اتفاق در مسیر زندگی یک آدم معمولی، او را تبدیل به یک قهرمان تمام عیار میکند. مثل سید رضا هاشم نژاد که بحران سیل، او را از تور لیدری به قهرمان تبدیل کرد. 💬 از صفحه: dasttanak @Drsalaam
24.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #آدمهای_بحران ... قهرمان های واقعی شمایلی عجیب و غریب ندارند، از دنیای خودمان هستند. آدمهای بی نظیری که وقت بحران عیارشان مشخص میشود. @Drsalaam
طنز سیاسی دکترسلام
🔻 ؛ | منیژه صفری برادر جوانش چند سال پیش با مشکل قلبی از دنیا رفته بود، پدرش سالهای جنگ دور از او و مادر و بچه ها بود، روزهای سختی که نبود پدر حس میشد.خودش در بخش ترومای بیمارستان و کارش مواجهه با سخت ترین جراحتها بود و تا به حال به قول خودش سیل و زلزله و بحرانی نبود که داوطلب حضور در آن نبوده باشد. به نظر من ستون و اساس و شالوده ی شخصیت قهرمان ها را اتفاقات تراژیک بنا میکنند اتفاقات سخت و تلخ و درد آور که خیلی از ما وقتی از چند فرسخی می‌بینیمشان با بیشترین سرعتی که بتوانیم به جهت عکسش می دویم. اما منیژه خانم در جاده ای که همه ما فرار میکنیم به جهت عکس به سوی تلخی ها می‌دوید. شاید منیژه خانم خوب فهمیده بود که جز مبارزه راه دیگری نیست. شخصیت داستان با غلبه بر غول هاست که قوی می‌شود و با فرار منزوی. منیژه صفری پرستار بخش ترومای بیمارستان که حالا با آمدن کرونا تبدیل به بخش بستری بیماران کرونایی شده بود، هفت روز بود که پنجه در پنجه کرونا انداخته بود. وقتی هم که به خانه باز میگشت البته در قرنطینه خود ساخته وارد میشد. قرنطینه ای که هم احتمال سرایت کرونا به خانواده را کم میکرد و هم او را از نگاه نگران اعضای خانه مخفی نگه می‌داشت. توی بیمارستان هم همه از او و همکارانش چند متری فاصله می‌گرفتند. شده بودند مثل گروهی پارتیزانی که در منطقه‌ای شیمیایی شده هنوز به نبرد ادامه میدادند. از برادرش که گفت بغض گلویش را گرفت اما نگذاشت اشکش جاری شود. صبح به صبح ثواب کارهایش را به روح برادرش، شهدا، و امام زمان تقدیم میکرد. میگفت صبح ها اول به صاحب الزمان سلام میدهم بعد کار را شروع میکنم. مثل قهرمان های دیگر او هم برای خودش حسرت هایی داشت، حسرت بیشتر بغل کردن بچه هایش وقتی کوچک بودند یا حسرت نگاه کردن به سیر بزرگ شدنشان، این حسرت برای یک مادر شاید سخت ترین از دست رفته ی دنیا باشد. اواخر گفتگو حس کردم انگار کرونا آمده باشد و خیلی آرام روی آن یکی صندلی لم داده باشد و با دقت منیژه خانم را نگاه کند. به رقیبش که حالا برای چند دقیقه بعد از چندین ساعت کار مداوم نشسته بود و داشت داخل آن لباس ایزوله میپخت. انگار که شیفته ی رقیب شده باشد. منیژه خانم و همکارانش که اعتقاد داشتند اینجا خط مقدم است. و کرونا انگار که بعث، داعش، آمریکا یا هر دشمن دیگری باشد. مصاحبه که تمام شد منیژه خانم دوباره بلند شد، کلاه را به سرش کشید، عینک بخار گرفته از عرق را دوباره روی چشمش گذاشت، ماسک را روی دهان گذاشت و ازدرب اتاق پزشکان خارج شد. انگار که ابر قهرمان فیلم در همان غروب کلیشه ای پایان فیلم ها، دوباره به جاده بزند برای مبارزه. 📷 روح‌الله خسروی ✍️ محمدطاها امیری کانال طنز «دکترسلام»: @Drsalaam