eitaa logo
رمان لند 📖
891 دنبال‌کننده
561 عکس
40 ویدیو
1 فایل
این کانال مخصوص رمان هایی است که نویسندگان محترم با ذکرنام آنهارا در کانال منتشر می‌کنند. کپی بدون نام نویسنده =حرام ❌ یاصاحب الزمان(عج)💚 رفیق بمون توی کانال تاباهم بهترین هارو رقم بزنیم... 🥰🙂🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت63 جدا از مدرسه تویکی از موسسات آموزشی؛ کلاس کنکور هم قبول کرده بودم... امروز پنج شنبه بودو مدرسه نداشتم...نهارو آماده کردم و سوییچ و گرفتم و حرکت کردم سمت آموزشگاه... دوسالی میشه گواهینامه گرفتم! حدود سه ساعت کلاسام طول کشید و بعد از کلاس ساعت دوازده برگشتم خونه...ماشین و آوردم تو حیاط و اومدم داخل. نمازم و خوندم و برگه امتحانی شاگردام و تصحیح کردم...بعد هم حامد اومد. پیراهنی که صبح پوشیده بود تنش نبود!!یه پیراهن کهنه تنش کرد... بعد از سلام گفتم:حامد پیراهنت کو؟چرا این و پوشیدی؟چرا رنگ و رو رفتس؟؟ خندید و همونطور که داشت لباس عوض می کرد گفت:آخه خوشگلم...یکی پیراهنم و دید خوشش اومد...دلم نیومد من داشته باشم اون نداشته باشه...درآوردم و بهش دادم...بنده خدا قبول نمی کرد،به زور بهش دادم...این پیراهنم یکی از پیراهن های قدیمی خودم تو کارخونه بود! _وااا!آخه اون پیراهن و تازه... یهو انگشت سبابه شو به نشونه ی سکوت اورد جلوی دماغم و گفت:هیسسس!الان دل یکی و شاد کردیم...خداهم دلمون و شاد می کنه...دیگه غر نزنی هاااا! _خب...اِممم...باشه! ........ یه سالی از عروسیمون می گذره...مامانِ من و مامان حامد گاهی اوقات مستقیم و گاهی اوقات هم غیر مستقیم به بچه دارشدنمون اشاره می کردن... من و حامد هم تاحالا راجبه این موضوع باهم صحبت نکردیم! تا یادم نرفته اینو هم بگم که نسرین یه بچه ی دوساله داشت و حسین هم سه ساله که ازدواج کرد!عقد و عروسیش باهم بود...والان یه دختر یک ساله داشت! ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ... الهی عظم البلاء...💚💔 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
تاحالا می دونستی تو روایات و احادیث 《چشم زخم》ثابت شده؟🧐🤔😲 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
رمان لند 📖
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت63 جدا از مدرسه تویکی از موسسات آموزشی؛ کلاس کنکو
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت64 نماز مغربم تموم شد...سجاده ای که ماه عسل کربلا رفته بودیم جلوم پهن بود!یه سجاده ی سبز مخملی... حامد از حموم اومد بیرون و گفت:قبول باشه! _قبول حق... گوشیش زنگ خورد و رفت سمتش... _بله سلام... بفرمایید...اِمم...خب شما تشریف بیارید موسسه اونجا باید فرم پرکنید...ممنونم...خدانگهدار.. _کی بود؟ _یه آقایی برای پسرش گفت میخواد ثبت نام کنه...گفتم بیاد موسسه... _حامد حفظ قرآن سخته؟ _سخت از لحاظ این که مسئولیتت سنگین میشه آره...ولی اینطوری نه! _خیلی دوست دارم یاد بگیرم...یعنی حفظ کنم... _خودم باهات کار می کنم تا حافظ بشی! _جدی؟یعنی میتونم؟ _چرا که نه... _میشه از امشب شروع کنیم؟ _چرا که نه... رفت وضو گرفت و قرآن و برداشت و نشست کنارم... گوشیش هم باز کردو صدای استاد پرهیزگار و آماده کرد. _خب...آماده ای؟ _اوهوم... _بسم الله الرحمن الرحیم... صدای استاد پرهیزگار و گذاشت و شروع کردیم به زمزمه کردن باهاش... .......... یقه ی پیراهن حامد و درست کردم و دکمه هاش و یکی یکی بستم... یه وجب فاصله داشتیم و به صورتش دستی کشیدم... _برات دعا می کنم... _قربونت برم من...تو که باشی بین جمعیت دلم قرصه! _میدونم...صبر کن یه دقیقه... حرز امام جواد(ع)و ازتوی کشو گرفتم و گذاشتم توی سرجیبش! ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇https://eitaa.com/duhdtv
دوستان پارت بعدی رمان متاسفانه ارسال نمیشه🤦‍♀🥲 فردا ان شاالله جبرانی میزاریم💙
شبتون مهدوی💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ... الهی عظم البلاء...💚💔 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
🟢پنج سوره ای که امام زمان(عج)به آیت الله مرعشی سفارش کردند... مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
دوستان برسیم به ۸۰۰تا سورپرایز داریم براتون!☺️😍🤩🥳