eitaa logo
رمان لند 📖
890 دنبال‌کننده
561 عکس
40 ویدیو
1 فایل
این کانال مخصوص رمان هایی است که نویسندگان محترم با ذکرنام آنهارا در کانال منتشر می‌کنند. کپی بدون نام نویسنده =حرام ❌ یاصاحب الزمان(عج)💚 رفیق بمون توی کانال تاباهم بهترین هارو رقم بزنیم... 🥰🙂🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
رمان لند 📖
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت63 جدا از مدرسه تویکی از موسسات آموزشی؛ کلاس کنکو
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت64 نماز مغربم تموم شد...سجاده ای که ماه عسل کربلا رفته بودیم جلوم پهن بود!یه سجاده ی سبز مخملی... حامد از حموم اومد بیرون و گفت:قبول باشه! _قبول حق... گوشیش زنگ خورد و رفت سمتش... _بله سلام... بفرمایید...اِمم...خب شما تشریف بیارید موسسه اونجا باید فرم پرکنید...ممنونم...خدانگهدار.. _کی بود؟ _یه آقایی برای پسرش گفت میخواد ثبت نام کنه...گفتم بیاد موسسه... _حامد حفظ قرآن سخته؟ _سخت از لحاظ این که مسئولیتت سنگین میشه آره...ولی اینطوری نه! _خیلی دوست دارم یاد بگیرم...یعنی حفظ کنم... _خودم باهات کار می کنم تا حافظ بشی! _جدی؟یعنی میتونم؟ _چرا که نه... _میشه از امشب شروع کنیم؟ _چرا که نه... رفت وضو گرفت و قرآن و برداشت و نشست کنارم... گوشیش هم باز کردو صدای استاد پرهیزگار و آماده کرد. _خب...آماده ای؟ _اوهوم... _بسم الله الرحمن الرحیم... صدای استاد پرهیزگار و گذاشت و شروع کردیم به زمزمه کردن باهاش... .......... یقه ی پیراهن حامد و درست کردم و دکمه هاش و یکی یکی بستم... یه وجب فاصله داشتیم و به صورتش دستی کشیدم... _برات دعا می کنم... _قربونت برم من...تو که باشی بین جمعیت دلم قرصه! _میدونم...صبر کن یه دقیقه... حرز امام جواد(ع)و ازتوی کشو گرفتم و گذاشتم توی سرجیبش! ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇https://eitaa.com/duhdtv
دوستان پارت بعدی رمان متاسفانه ارسال نمیشه🤦‍♀🥲 فردا ان شاالله جبرانی میزاریم💙
شبتون مهدوی💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ... الهی عظم البلاء...💚💔 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
🟢پنج سوره ای که امام زمان(عج)به آیت الله مرعشی سفارش کردند... مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
دوستان برسیم به ۸۰۰تا سورپرایز داریم براتون!☺️😍🤩🥳
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
رمان لند 📖
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت64 نماز مغربم تموم شد...سجاده ای که ماه عسل کربل
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت65 _ممنونم خانم قشنگم...برام دعا کن...ان شاالله این مسابقه موفق باشم! _حتما گلم...تو از نظرم همین الان هم برنده ای!! _فدات...من میرم...توهم با مامان اینا بیا... _باشه... حامد رفت...مسابقه ی استانی حفظ قرآن شرکت کرده بود و میزبان هم شهرستان ما بود!!هم خودش شرکت کرده بود هم دوتا از شاگرداش تونستن تا این مرحله پیش برن...البته حامد چند تا مقام کشوری هم داشت...ولی این مسابقه خیلی براش مهم بود...می گفت یه حسی بهش میگه تا کشوری پیش میره و میتونه حتی جهانی هم شرکت کنه... من و همه ی خانمای خانوادمون رفتیم محل برگزاری مسابقه...سالن خیلی بزرگی بود...حامد می گفت ظرفیت این سالن شیش هزار نفرست...حدود دوساعت مسابقه شروع شده بود تازه رسیده بود به سنین بزرگسال...دوتا شاگردای حامد هم روبه روی داورا روی جایگاه خوندن و فوق العاده بودن! دوسه تا از بزرگسالان که رفتن روی جایگاه اجرا اسم حامد و خوندن.... _دعوت می کنیم از شرکت کننده ی بعدی؛جناب آقای حامد جهانی از شهرستانِ...به جایگاه تشریف بیارن با ذکر صلواتی برمحمد وآل محمد! کل جمعیت صلوات فرستادن و حامد رفت تو جایگاه...نشست روی صندلی...مامانش کلی قربون صدقش رفت وبه زبون آورد ولی من تو دلم هزاران برابر بیشتر قربون صدقش رفتم...همینطور پشت سرهم ذکر می خوندم و سعی می کردم آروم باشم ولی استرس داشتم... ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگار عشق رمان ماه شب چهاردهم پارت 66 یکی از داورا:سلام علیکم...خودتون و کامل معرفی کنید. _سلام خدمت شما داوران عزیز وحاضرین محترم...بنده حامد جهانی هستم،30ساله از شهرستانِ...در رشته ی حفظ کل قران کریم... داور:بله...بسیار عالی؛آماده هستین ان شاالله؟ _بله... _داور:بسم الله الرحمن الرحیم...قُل اِنَّ صَلاتی وَنُسُکی وَ مَحیایَ وَمَماتی لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ... _سوره انعام؛آیه162...بسم الله الرحمن الرحیم... حامد به سوالات داورا به خوبی و عالی جواب داد و تونست از پسش بربیاد...تموم که شد داور ماشاالله گفت و حامد جایگاه رو ترک کرد... ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگار عشق رمان ماه شب چهاردهم پارت67 همه صلوات فرستادن... مسابقه که تموم شد نیم ساعت پذیرایی کردن و بعد هم نوبت رسيد به اعلام نتایج... داورا کنار مجری ایستادن و بعد از متن مخصوص اختتامیه مسابقه یکی از داورا که سن نسبتا بیشتری به بقیه داشت اومد پشت تریبون و برگه ای که تودستش بود و جابه جا کرد و گفت: بسم الله الرحمان الرحيم... باعرض سلامی مجدد خدمت شما حضار گرامی و بینندگان محترم... بااجازه از داوران عزیز دعوت می کنیم از مسئولین محترم که روی جایگاه تشریف بیارن برای اهدای جایزه و لوح تقدیر... مسئولین که اومدن روی جایگاه دوباره همون آقا شروع کرد به اعلام برنده ها... نونهالان، نوجوانان، جوانان وحالابزرگسالان... داور: در رشته حفظ بزرگسالان نفر سوم جناب آقای همایون بهرامی... همه صلوات فرستادن و داور ادامه داد: نفردوم جناب آقای سید محمد حسینی بازهم صلوات... قلبم داشت از هیجان و استرس میزد بیرون... داور:و در آخر نفر اول جناب آقای حامد جهانی... برای سلامتی هرسه عزیز یه صلوات محمدی پسند ختم کنید... همه صلوات فرستادن و برنده ها رفتن روی جایگاه...خانوادمون از خوشحالی به هم تبریک می گفتن...خیلی خوشحال بودم... لوح تقدیر و جایزه هاشون و بهشون دادن گفتن سه نفر اول هر رشته باید برای مسابقات کشوری آماده باشن... دل تو دلم نبود... احساس می کردم از شدت استرس حالت تهوع دارم... ادامه دارد... ✍نویسنده: ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv