eitaa logo
کانال قرآنی یوسف زهرا(عج)
1.5هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
3هزار ویدیو
249 فایل
✨"ان هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشر المومنین "✨ 💞به کانال قرآنی یوسف زهرا(عج) خوش آمدید 💞ارتباط با خادم کانال👇 @Yosofezahra313 💞ارتباط با مدیر کانال 👇 @Yosofezahra313 💞ارتباط با واحد اداری👇 @Yosofzahra12 💞کپی مطالب باذکر صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
┅═✧❁﷽❁✧═┅ فتح المبین 📜 راوی: جمعی از دوستان شهید نزديك صبح ابراهيم بر اثر اصابت تركش به پهلويش مجروح شــد. بچهها هم او را سريع به عقب منتقل كردند. صبح ميخواســتند ابراهيم را با هواپيما به يكي از شهرها انتقال دهند. اما با اصرار از هواپيما خارج شد. با پانسمان و بخيه كردن زخم در بهداري، دوباره به خط و به جمع بچهها برگشت . در حملــه شــب اول فرمانده و معاونين گردان ما هم مجروح شــدند. براي همين عليموحد به عنوان فرمانده گردان ما انتخاب شد . همان روز جلســهاي با حضور چندتن از فرماندهان از جمله محسن وزوايي برگزار شد. طرح مرحله بعدي عمليات به اطاع فرماندهان رسيد . كار مهم اين مرحله تصرف توپخانه سنگين دشمن و عبور از پل رفائيه بود . بچههاي اطاعات سپاه مدتها بود كه روي اين طرح كار ميكردند. پيروزي در مراحل بعدي، منوط به موفقيت اين مرحله بود. شب بعد دوباره حركت نيروها آغاز شد. گروه تخريب جلوتر از بقيه نيروها حركت ميكرد، پشت سرشان علي موحد، ابراهيم و بقيه نيروها قرار داشتند .هر چه رفتيم به خاكريز و مواضع توپخانه دشمن نرسيديم! پس از طي شش كيلومتر راه، خسته و كوفته در يك منطقه در ميان دشت توقف كرديم . علــي موحد و ابراهيم به اين طرف و آن طــرف رفتند. اما اثري از توپخانه دشمن نبود. ما در دشت و در ميان مواضع دشمن گم شده بوديم! با اين حال، آرامش عجيبي بين بچهها موج ميزد. به طوري كه تقريباً همه بچهها نيم ساعتي به خواب رفتند . ابراهيــم بعدهــا در مصاحبه با مجله پيــام انقاب شــماره فروردين 1631 ميگويد: آن شب و در آن بيابان هر چه به اطراف ميرفتيم چيزي جز دشت نميديديم. لذا در همانجا به سجده رفتيم و دقايقي در اين حالت بوديم. خدارا به حق حضرت زهرا3وائمه معصومين قسم ميداديم . او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و امام زمان)عج( فقط آقا را صدا ميزديم و از او كمك ميخواســتيم. اصاً نميدانستيم چه كاركنيم. تنها چيزي كه به ذهن ما ميرسيد توسل به ايشان بود. ٭٭٭ هيچكس نفهميد آن شب چه اتفاقي افتاد! در آن سجده عجيب، چه چيزي بين آنها و خداوند گفته شد؟ اما دقايقي بعد ابراهيم به سمت چپ نيروها كه در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت! پس از طي حدود يك كيلومتر به يك خاكريز بزرگ ميرسد. زماني هم كه به پشــت خاكريز نگاه ميکند. تعداد زيادي از انواع توپ و ســاحهاي سنگين را مشاهده ميکند. ادامه دارد... ━━━💠🍃🌸🍃💠━━━ http://eitaa.com/joinchat/217776134C8d89e92271 @dyosofezahra ━━━💠🍃🌸🍃💠━━━