پوسیده ام شبیه فشنگی که سالهاست
بغضی است در گلوی تفنگی که سالهاست
پایان گرفته است زمان چکاندنش
خاموش مانده آتش جنگی که سالهاست...
در بالهام جرات پرواز مرده است
مانده ست روی دست تو سنگی که سالهاست...
لبخند می زنیم به اجبار و بر کسی
پوشیده نیست لکه ی ننگی که سالهاست ...
آغاز روزهای پریشانی من است
از سر پریده خواب قشنگی که سالهاست...
امروز بر شقیقه ی من بوسه می زند
لب های آتشین تفنگی که سالهاست...
#جوادمحمدی
#غزل_چهارمحال_و_بختیاری
💠 @e_adab 💠