دلی در سینه دارم
که در شوق وصال است
قسم بر روز موعودی
کهاشک تو حلال است
سرودم چون غزل هارا
ز هر بیتش جگر سوز
قسم بر تارک مویت
تمامش کن جدل هارا
نظر بر دیده هم دارم
که بشکفافد چو گلهایی
قسم بر خنده ی نازت
که نامت همچو غم دارم
لبی بر کنج فنجان
که در فکر کلام است
قسم بر فکر و رآی تو
که افکارت حرام است
زعشقی سر به سر دارم
که از نزدیک و فامیل است
قسم بر نسبت خونی
چو عشقمقتل هابیل است
#داود_شمسی
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠
《 عشق مادر》
وصالش صحن دل را بیقرار است
دلش مملوه از مهر و قرار است
کلامی را به شرح و وصف او نیست
چون او لطف و کمالی از هزار است
حریمش نام گل را پایدار است
چو با آیینه ها همواره یار است
سخن را آب و رنگ و مهراونیست
دلش با عشق و نقش او قرار است
به عشق نام مادر شعر گویم
که در شورش نفس های بهار است
چو نامش را به دیوانها نویسم
که دور از خستگی درهرغبار است
#داود_شمسی
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠
روز دگر باز آمده ، آنگه که یارت نیستم
در چله ی شب های تو، دیگر انارت نیستم
آشفته با یادت شوم ، نامت زده آتش به لب
امشب برای وصف تو ، برگ و بهارت نیستم
هی من روم سمت چمن، دربوستانی بی دمن
یک روز می آیی که من ،قند کلامت نیستم
روزیکه دلتنگم شوی، شاید که فردا نیستم
گل در فراق عشق تو ، روی مزارت نیستم
یکروز هم سر میرسد باشم شبیه خاطره
مُردم به سوز قلب تو، دیگر دچارت نیستم
جانم به جانان بوده تا، شاید مداوایم کنی
با سوز اشک و آه غم ، من شهریارت نیستم
یاد از خودت آرم میان، روزیکه خاکت بوده ام
با اینکه گل بودی دگر، گویم که خارت نیستم
#داود_شمسی
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠
پیر سالی ، همچو برفی بر سر و مویمنشست
در فراغ و کوی تو کلِ تن و رویم شکست
#داود_شمسی
💠 @e_adab 💠
《عاشقی در خون》
یا دلگیرم
یا که دلمگیر است...
از تور تو، بسیار میتوانگفت
ای سراپرده در بالین عشق
در مرز لبان تو زخمیشده ام
خون زمنمیچکد و من از خون
از دیوار نگاهت بالا میروم
دیوار خونی شد
شک کردم که چون یک سایه دنبال منی
در آسمان تو حبسم ، آسمان در من
شاید رد خون مرا دنبال کردی
تا که فهمیدم...
تو نیستی که مرا دنبال میکنی
اینمنم
که تو را در سینه حمل میکنم
#داود_شمسی
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠
تشویش غزل گون تو را تاب ندارم
هوشیارم و سرمستی مهتاب ندارم
آیینه به دنبال تو در خلوت یک عشق
افسوس که شبهای تو را خواب ندارم
از شال نگاهت که شده گرمی این دل
در لشکرخوش خند تو اصحاب ندارم
ای بی خبر از گریه ی بی داد دل من
نادیدن رخسار عسلگون توراتاب ندارم
ترسم که سر و موی تو را باد بگیرد
وقت است چوگیسوی تو اسباب ندارم
بی دولت منصور دلت بودم از اول
در پای تو انگار که احباب ندارم
#داود_شمسی
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠
به شوقت مبتلا هستم ولی اندازه کم دارم
برای گفتن شعرم کلام تازه کم دارم
خودت گفتی نمیخواهی که خوابم را بلد باشی
برای خواب تو گرمم چرا خمیازه کم دارم
اگر آن روی دریا را به گام ساحلش بینی
ز مرجان وصدف هایت ، سازه کم دارم
من آن فرهاد مجنون و بسی زندانیت بودم
هنوزم سائلت هستم ولی آوازه کم دارم
ز آن انگشتر زرین تو را بر خود نشان کردم
برای فصل دیوانها ولی شیرازه کم دارم
رسید آن کاروان عشق ازبند اسارت ها
ولی در پیکر شهرم دگر دروازه کم دارم
#داود_شمسی
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠
چیزی گم است در من ، از آرزو فراتر
مانند جان شیرین ، زان نیز پر بهاتر
ای عشق در دل من ، از تو اثر نمانده
تنها در این میانه ، جان گشته آشناتر
در تنگنای زندان ، درحسرت نگاهت
بااشک و آه محزون ، غم هست تنگناتر
در زیر آسمانم ، جز سنگ و غم نمانده
جز استخوان ز خارا ، دیگر مرا قضا تر
بیدوستگر من و تو ، بودیم در زمانه
در لابلای گلشن ، بویی ز بیوفاتر
تا روز واپسینم ، همچون عطش زباران
وز عشق اولینم ، گشت این دلم بلاتر
گر بوده ام به جایت ، در کنج انزوا من
تو با وفا قرینی ، من با جفا رهاتر
هرچه به من بگویی ، از بخت واژگونم
باور مکن که گویم از تو چنین جداتر
#داود_شمسی
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠