درحقیقت نور روز از دیده ی شبگیر توست
وسعت هر کهکشان در نقشه ی تسخیر توست
حرف قلبم را به تو با شعر میگویم ببخش
هرکجا را همنفهمیدی دگر تقصیر توست
تو خودت هم گر نخواهی نور دنیایم شوی
قسمت است و شاید این هم بخشی از تقدیر توست
نارضایی هم کنی بر این مقام نورتاب
چهره ی ماه و کمالت در جهان زنجیر توست
گفته بودم حرف قلبمرا به تو با رمزِ شب!
هر چه گفتم روشن است و مابقی تفسیر توست
بر لب جویی نشستم تا بببینم طی عمر
آنچه میبینم سراب است و فقط تصویر توست
#داوود_شمسی
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠
پشت بیداری من خاطره ای خوابیده
که دو چشمم پی این حادثه خون باریده
این منی که به دل از حجم غرورش میگفت
امشب از دوری او سینه به غم مالیده
عقل و دل گرد هم اند و پی درمانم لیک
منم و فکر وصالی که ز هم پاشیده
شد سیه پوش همانی که لبش خندان بود
مثل آنکه به رخش نور عزا تابیده
رفت و پشت سر او داد زدم می آیی؟
رفت آن گونه که انگار صدا نشنیده
#داوود_شمسی
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠
عید می گوید که تو سالیست با من نیستی
جان من! این سال را با بهتر از من زیستی؟
فصل,فصل امتحان شد پس تو هم بی شک بدان
در کتاب خیسِ از اشک خیانت ، بیستی!
گر پرسند که اون نقش چه را دارد به تو
من بگویم زخم هستی، مرهمی یا چیستی؟
هر کجا بینی مرا در جا ز چشمم می رهی
مشکلی هم نیست چون در نقطه ای می ایستی
در همان نقطه به تو حرفی ز دل دارم گلم
لطف کن طوری برو انگار اصلا نیستی
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠
با اینکه دل دادن به لیلا دردسر دارد
مجنون که عاجز بوده از او دست بردارد
وقتی که پای یار میسوزی و میسازی
پس بی گمان این عشق مُهر معتبر دارد
وقتی که درمانت به دست گونه هایش بود
هر قرص و درمانی به غیر آن ضرر دارد
وقتی به سجده خم شوی هی وصل میخواهی
شاید همین درخواست از معبود اثر دارد
در حالت مستی چنین شعری سرودم که
دنیا بداند مست بودن ها ثمر دارد
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠
آن یار که من دارم مجموعه ی زیبایی ست
چون لنگه ندارد او پس لایق شیدایی ست
بوسیدن لب هایش در خواب نصیبم شد
آنقدر که جذاب است آنقدر که رویایی ست
از هر زر و سیمی دست، خالیست ولی مارا
آن لحظه ی لبخندش سرمایه و دارایی ست
مجنون شدمش هر شب بهر نگر زلفش
این چشمک و ناز او از عشوه ی لیلایی ست
آن تابش رخسارش در دیده ی تاریکم
یک معجزه ی شیرین از جانب بالایی ست
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠
عشق و جنون حک شده پیشانی ام
بس که پر از هجر و پریشانی ام
شعر شدم بهر صفای لبت...
حیف که یک دفعه نمی خوانی ام
تا که سرشک از نگهم جاری است
کاش که با خنده نرنجانی ام
با همه خاموشی یادت ز من
در پی آن وعده ی پنهانی ام
از همه ی عمر و هوای تو باز
حبس همان یک شب بارانی ام
غرق نگاه تو شدن عیب نیست
عیب در این است که قربانی ام
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠
ببخش اگر که اینچنین ز دوری ات شکسته ام
منم که تکه های دل ، به دیگری نبسته ام
اگر چه کار و بار من فغان و آه و ناله شد
ولی بدان که من فقط ز دوری تو خسته ام
خیال و فکر ِ یوسفت فقط به مصر و نیل نیست
که بعد تازیانه ها ز درد ها نرسته ام
شکسته بالی ام چنان بهانه شد به ماندنم
که فکر میکنم دگر ، چو سینه ام گسسته ام
همیشه سوزش دلم نشانِ عاشقی شده
که شعله میکشد غمت در آتش خجسته ام
اگر شبی به یاد من به کوچه ها روان شدی
به وعده گاه عشق جز به لطف تو نرسته ام
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠
تا که دستت را به دور گردنم انداختی
پرچم فتح مرا در سینه ام افراختی
با هزاران عشوه و ناز و ادا در قلب من
رخنه کردی و به یک مستعمره پرداختی
تا که خندیدی گلستان شد کویر لوت من
وه که از ویرانکده شهری پر از گل ساختی
خاک تن قربان کنم بر زیر پاهای تو که
با قرار عاشقی در سینه ی من تاختی
هستیام را باختم در بازی چشمان تو
جان تو در جان ِ دلدادن نباشد باختی
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠
رفتی و ز حال تو چنان دل نگرانم
گویی که بعید است دگر زنده بمانم
آنقدر که زنجیر خیالاتِ تباهم...
اندازه ی سلول شده بی تو جهانم
من بلبل سرمست و غزلخوان تو بودم
شرمنده که لکنت بگرفت ست زبانم
من عازم رفتن شده ام حیف در اینجا
پر گشته غم و داغ به کنج چمدانم
هر فصل به جای خود و بی روی تو اما
از اول خرداد چنین زرد و خزانم!
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠
قلب حیرانی که بر گیسوی تو مصلوب بود
حال و روزش با تو خوب و بی تو بس آشوب بود
بی ریا و صادقانه عشق ورزیدم به تو...
حیف مجنون سهمش از لیلی فقط سرکوب بود
هر چه دل بستم فقط زخم زبان خوردم ز تو
مثل اینکه عشق ما از ابتدا معیوب بود
عشق من با این همه پاکی جفا نامیده شد
بعد ظلم و جور تو عهد و وفا محسوب بود
اینکه چشمان مرا تر کرده ای غمگین مباش
خوب میدانی که چشمم از ازل مرطوب بود
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠
گلِ خوشبویِ بی مانندِ محبوبِ دل و جانم
ز سودای شمیم تو بدان هر دم پریشانم
ولی وصل وداد ما فقط یک شبهه میباشد
که تو شایسته ی مصری و من یعقوب کنعانم
شرار آتش نمرود در چشمان تو برپاست
و حالا من خلیلم یا که شمسی خود نمیدانم
همه شب بزم میچینم به فکر بودن با تو
فراموشم شود شاید، چرا اینگونه ویرانم
صنم با چهره ی ماهت شبم را نور میبخشی
تو تنها معنی عشقی تو ای ماه فروزانم
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠
بعد دل دادن دگر دیوانه بودن عیب نیست
دور شمعی تا سحر پروانه بودن عیب نیست
در تلاقی با نگاهت گر فرو ریزد دلم
شادمانم ، اینچنین ویرانه بودن عیب نيست
بر مسلمانی که عشق و عاشقی ایمان اوست
بعد مسجد گوشه ی میخانه بودن عیب نیست
خط کشیدم دور هرکس غیر تو جانان من
گاه با هر آشنا بیگانه بودن عیب نیست
بر نوک قاف و سهند این بانگ را سر میدهم
بعد دل دادن دگر دیوانه بودن عیب نیست
#داوود_شمسی
💠 @e_adab 💠