می خواستم ترانه ای باشم
که بچه های دبستانی از بر کنند
دریا که می شنود
توفانش را پشتش پنهان کند
و برگ های علف
نت های به هم خوردن شان را
از روی صدای من بنویسند.
می خواستم ترانه یی باشم
که چشمه زمزمه ام کند
آبشار
باسنج و دهل بخواند.
اما ترانه یی غمگینم
و دریا، غروب
بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند!
نت هایم را تمام نکرده
چرا رهایم کردی
#شمس_لنگرودی
📗 @e_adab
حسرت مي برم به مدادم
كه تورا بر جا مي گذارد و
غبار مي شود.
#شمس_لنگرودي
💠 @e_adab 💠
حالا که تو رفته یی
می فهمم دست های تو بود
که به نان طعم می داد؛
پنیر را به سفیدی برف می کرد؛
و روز می آمد
و سر راهش با ما می نشست...
حالا که تو رفته یی،،؛
و ملال ؛
غروبیِ نان را قاچ می کند؛
و برگ درختان؛
به بهانۀ پاییز
ناپدید می شوند..
#شمس_لنگرودی
💠 @e_adab 💠
دلگرمی تو
بالهای مناند.
چیزی بگو
گاهی چنانم بی تو
که عبور سایهام از کنارم
نگرانم میکند.
#شمس_لنگرودی
💠 @e_adab 💠
اشتباه نکن!
نه زیبایی تو
نه محبوبیت تو
مرا مجذوب خود نکرد
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم(:
#شمس_لنگرودی
💠 @e_adab 💠
شادا بهار
که دست مرا گرفته
نمیدانم به کجا میبرد
شادا من
که دست بهار را گرفته
به خانهٔ خود میبرم.
#شمس_لنگرودی
💠 @e_adab 💠
شادا بهار !
که دست مرا گرفته
نمیدانم به کجا میبرد
شادا من !
که دست بهار را گرفته
به خانهٔ خود میبرم.
#شمس_لنگرودی
💠 @e_adab 💠
نه، نمیتوانم فراموشت کنم
زخمهای من، بیحضور تو از تسکین سر باز میزنند
بالهای من
تکهتکه فرو میریزند
برههای مسیح را میبینم که به دنبالم میدوند
و نشان فلوت تو را میپرسند
نه، نمیتوانم فراموشت کنم
خیابانها بیحضور تو راههای آشکار جهنماند
تو پرندهیی معصومی
که راهش را
در باغ حیاط زندانی گم کرده است
تک صورتی ازلی، بر رخسار تمام پیامبرانی
باد تشنهی تابستانی
که گندمزاران رسیده در قدوم تو خم میشوند
آشیانهی رودی از برف
که از قلههای بهار فرو میریزد
نه
نمیتوانم
نمیخواهم که فراموشت کنم...
#شمس_لنگرودی
💠 @e_adab 💠
دستهای تو انگار
پرچمهای صلحاند
بر خرابهی روزهای من
که جز نشانهای از گنجها در او باقی نیست
#شمس_لنگرودی
💠 @e_adab 💠
'🌱🌧
چیزی بگو.
گاهی چنانم بی تو
که عبور سایهام از کنارم،
نگرانم میکند.
#شمس_لنگرودی🌱
💠 @e_adab 💠