شده تقدیر کسی باشی و قسمت نشود؟
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
پشت یک قلب به ظاهر خوش و یک خندهی تلخ
شده زنجیر کسی باشی و قسمت نشود؟
در میان تپش آینه پنهان شوی و
روح و تصویر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده در اوج جوانی، با همین ظاهر شاد
تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده آزاد و رها باشی و تا عمق وجود
رام و تسخیر کسی باشی و قسمت نشود؟
میشود با همهی ریشه و رگهای تَنَت
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
#داریوش_کشاورز
❤️❤️❤️
💠 @e_adab 💠
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟
دوباره یار سفر کرده از سفر برسد
چقدر دغدغه داری که روسفید شوی
به حد وسع برای فرج مفید شوی
چقدر بهر دفاعش قلم بدست شدی
چه روزها که فقط منفعت پرست شدی
چقدر از غمش افتاده ای به کم خوابی؟
زمان پیری ات آمد هنوز هم خوابی
چقدر محضر او دیده ی تر آوردی
ادای منتظران را فقط دراوردی
بیا که مونس شبهای خلوتش باشیم
بجای ننگ شدن باز زینتش باشیم
بیا که تا نفسی هست دم ز او بزنیم
بجای مردم دنیا به یار رو بزنیم
بیا که جز درش از هر دری جدا باشیم
کنار او همه راهی کربلا باشیم
خدا کند که بسوزیم و آه.. گریه کنیم
بخواند او همه تا قتلگاه گریه کنیم
بخواند از بدنی که به بوریا مانده
که داغ او به دل اهل روستا مانده
#سیدپوریا_هاشمی #شعر #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
💠 @e_adab 💠
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
🍁
ریشه انسانها ، فهم آنهاست !
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود ،
که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو ،
سقوط و افتادن سنگ طبیعی است!
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن ؛
که چطور از زیر خاک ها
و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را
می شکند و سربلند می شود .
هر فردی به اندازه این گیاه کوچک ،
ریشه داشته باشد ،
از زیر خاک و سنگ ،
از زیر عادت و غریزه !
و از زیر حرف ها و هوس ها ،
سر بیرون می آورد و با قلبی از عشق افتخار می آفرینید .
ریشه ما ، همان " فهم " ما است
💠 @e_adab 💠
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم
عشق از میان ذرّات در جستوجوی ما بود
#غبار_همدانی
#روزنگار، ۱ ذيالحجة، سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س)
💠 @e_adab 💠
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
ای سرو حدیقه معانی
جانی و لطیفه جهانی
پیش تو به اتفاق مردن
خوشتر که پس از تو زندگانی
چشمان تو سحر اولین اند
تو فتنه آخرالزمانی
چون اسم تو در میان نباشد
گویی که به جسم در میانی
آن را که تو از سفر بیایی
حاجت نبود به ارمغانی
گر ز آمدنت خبر بیارند
من جان بدهم به مژدگانی
دفع غم دل نمیتوان کرد
الا به امید شادمانی
گر صورت خویشتن ببینی
حیران وجود خود بمانی
گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار و مهربانی
سعدی خط سبز دوست دارد
پیرامن خد ارغوانی
این پیر نگر که همچنانش
از یاد نمیرود جوانی
#سعدی
💠 @e_adab 💠
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز
آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد
#فخرالدین_عراقی
💠 @e_adab 💠
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
گفتم که چاره ی غم هجران شود، نشد
در وصل یار مشکلم آسان شود، نشد
یا از تب غمم شب هجران کُشَد، نکشت
یا دردم از وصال تو درمان شود، نشد
یا آن صنم ، مرادِ دل من دهد نداد
یا این صنمپرست ، مسلمان شود نشد
یا دل به کوی صبر و سکون، ره بَرَد، نبُرد
یا لحظهای خموش ز افغان شود نشد
یا مدعی ز کوی تو بیرون رود نرفت
چون من اسیر محنت هجران شود نشد
یا از کمندِ غیر، غزالم جَهَد، نَجَست
یا ز الفت رقیب، پشیمان شود نشد
یا از وفا، نگاه به هاتف کند نکرد
یا سوی او ز مهر خَرامان شود نشد
#هاتف_اصفهانی
💠 @e_adab 💠
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
ز باغِ پیرهنت چون دریچهها وا شد
بهشتِ گمشده پشتِ دریچه پیدا شد
رها ز سلطهی پاییز در بهارِ اتاق
گلی به نامِ تو در بازوانِ من وا شد
به دیدنِ تو همه ذرّههای من شد چشم
و چشمها همه سر تا به پا تماشا شد
تمامِ منظره پوشیده از تو شد یعنی
جهان به چشمِ دلِ من دوباره زیبا شد
زمانه ریخت به جامم هر آنچه تلخانه
به نامِ تو که در آمیختم گوارا شد
فرشتهها تو و من را به هم نشان دادند
میانِ زهره و ماه از تو گفتگو ها شد
تنت هنوز به اندازهای لطافت داشت
که گل در آینه از دیدنش شکوفا شد
شتابِ خواستنت اینچنین که میبالد
به دوریِ تو مگر میشود شکیبا شد؟
امیدوار نبودم دوباره از دلِ تو
که مهربان بشود با دلِ من، امّا شد
دوباره طوطیَکِ شوکرانیِ شعرم
به خنده خندهی شیرینِ تو شکرخا شد
قرارِ نامهی وصلِ من و تو بود آنکه
به روی شانهی من با لبِ تو امضا شد.
👤 حسین منزوی 🌸
💠 @e_adab 💠
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
تردید ندارم که شدی راحت جانم
تا چشم تو را دید دلم، رفته امانم
از وسوسهی گندم موهای بهشتیت
در شیب هبوطم به گمانم به گمانم
با جادوی عشق تو رسیدم به جوانی
انگار زلیخا شده محو جریانم
نو میشود از منحنی خندهی تو، ماه
یک بوسهی تو تازه کند روح و روانم
روحم به جلا امده از بوی تو ای گل
نطقم شده باز از تو و گل کرده بیانم
👤 حسین منزوی 🌸
💠 @e_adab 💠
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
تردید ندارم که شدی راحت جانم
تا چشم تو را دید دلم، رفته امانم
از وسوسهی گندم موهای بهشتیت
در شیب هبوطم به گمانم به گمانم
با جادوی عشق تو رسیدم به جوانی
انگار زلیخا شده محو جریانم
نو میشود از منحنی خندهی تو، ماه
یک بوسهی تو تازه کند روح و روانم
روحم به جلا امده از بوی تو ای گل
نطقم شده باز از تو و گل کرده بیانم
👤 حسین منزوی 🌸
💠 @e_adab 💠
۱۹ خرداد ۱۴۰۳