بر رویِ لبم نامِ قشنگت قدغن شد
چون جنگ شد و باعث آشفته شدن شد
پیراهنِ تو ، "اَمن ترین" جای زمین است
کم کم بدنت ساده ترین شکل وطَن شد
#سعید_شیروانی
💠 @e_adab 💠
گرَم بیایی وپُرسی چه بُردی اندر خاک
ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را !
#بیدل_دهلوی
💠 @e_adab 💠
جا برای من گنجشک
زیاد است ولی...
به درختان خیابان
تو عادت کردم...!
#علی_اکبر_رشیدی
💠 @e_adab 💠
در سَمَن با آن طراوت، حُسن این رخسار نیست
در شکر با آن حلاوت، ذوق این گفتار نیست
ای به شیرینی ز شِکَّر در جهان معروفتر
شهد با چندان حلاوت، چون تو شیرینکار نیست
چون تو روزی مرهم وصلی نهی بر جان من
گر به تیغ هجر مجروحم کنی آزار نیست
بر دل تنگم اگر کوهی نهی کاهی بُوَد
کآنچه جز هجر تو باشد، بر دلِ من، بار نیست
تا درآید اندرو غمهای تو هر سو در است؛
خانه ی دل را که جز نقش تو بر دیوار نیست
مستی و دیوانگی از چون منی نبوَد عجب
کز شراب عشق تو در من رگی هشیار نیست
گر همه جان است اندر وی نباشد زندگی؛
چون کسی را دل ز درد عشق تو بیمار نیست
در سخن هر لفظ کاندر وی نباشد نام تو
صورتش گر جان بود آن لفظ معنیدار نیست
هر که عاشق نیست از وصلت نیابد بهرهای
هر که او نبود بهشتی، لایق دیدار نیست
سیف فرغانی چو روی دوست دیدی ناله کن
عندلیبی و تو را جز روی او گلزار نیست
چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود
«ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست»
💞 #سیف_فرغانی 💞
💠 @e_adab 💠
جا برای من گنجشک
زیاد است ولی...
به درختان خیابان
تو عادت کردم...!
#علی_اکبر_رشیدی
💠 @e_adab 💠
#متر
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می...شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود
شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.
نکته:
با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید.
💠 @e_adab 💠
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
#سعدى
#همايون_شجريان
💠 @e_adab 💠