یه کم فکر...
دقیقه ۴۲ فیلم
پدر خانه به دوش و مادر گربه وحشی از جا ماندن فرزندانشان در ساحل مطمئن شده اند و نگران از دوری آنها هستند و می خواهند برای برگرداندن کشتی کار کنند ولی پدر خانه به دوش به شیوه ای بسیار مسالمت آمیز معتقد است و مادر گربه وحشی به خشونت.
در این گیرودار پدر خانه به دوش هم خصوصیت خارقالعاده دیگر خودشان را بروز می دهد؛ هر وقت وحشت می کند و یا میترسد ناگهان از خود گاز آبی منتشر می کند.!
(رنگ آبی نیز در فیلم های غربی و هالیوودی که موضوع اجنه، جادو و ماورایی دارند نیز بسیار متداول است مانند نور آبی در فیلم سینمایی انیمیشن علاءالدین)
به هر ترتیب با کلنجار فراوان آنها خود را به کابین ناخدای کشتی می رسانند، ولی دیگر خبری از نوح نبی نیست و این شیر است که کشتی را هدایت می کند؛ هدایت کشتی توسط شیر و عدول از داستان اصلی و واقعیش، در مسیر اصالت بخشیدن به فضای داروینیسمی فیلم و القای آن در ضمیرناخودآگاه مخاطب است.
پدر خانه به دوش به شیوه مسالمت آمیز خود مُصر است و دست بکار می شود ولی شیر برگشتن به سمت ساحل را قبول نمی کند و در نهایت کار با مداخله گربه وحشی و با از پا انداختن شیر به پایان می رسد و بالاخره خودشان هدایت کشتی را بدست می گیرند...
🔻حالا مادر گربه وحشی هم همچون دخترش در کنار یک خانه به دوش که موجودی خارقالعاده است آرام می گیرد و با حرکت سر و تایید یکدیگر تفاهم اولیه شکل می گیرد.!
یه کم فکر...
دقیقه ۴۲ فیلم پدر خانه به دوش و مادر گربه وحشی از جا ماندن فرزندانشان در ساحل مطمئن شده اند و نگران
نقد و تحلیل فیلم علاءالدین را در آدرس زیر مشاهده بفرمایید 👇
https://eitaa.com/inaghd_ir/3111
یه کم فکر...
دقیقه ۵۱ فیلم
پسر خانه به دوش به همراه دختر گربه وحشی دوباره مورد حمله خفاشهای خبیث قرار میگیرند. دست بر قضا یک نهنگ که در خشکی زندگی می کند آنها را نجات می دهد.
نهنگ با یک موجود کوچک که بر روی سر او نشسته؛ گویا آنها هم در لیست سوار شدن به کشتی نبوده اند آنها ها هم زوج های همسان خود را ندارند.! گویا رفتن به مرتفع ترین جای خشکی که در داستان اساطیری، انتخاب پسر خطاکار نوح به عنوان یک مأمن بوده است در روایت این فیلم انتخاب موجودات طرد شده و از لیست خط خورده ایست که از سر استیصال آنجا را انتخاب می کنند، موجوداتی منفرد و فاقد زوج های همسان...!
ولی دخترک گربه وحشی بر خلاف پسرک خانه به دوش سرعت کم نهنگ را بر نمی تابد و پسرک خانه به دوش سعی در راضی کردن او دارد و او را برای بار دوم در طول فیلم به آغوش خود دعوت می کند...!
پدر خانه به دوش با درایت خود مادر گربه وحشی را همراه خود کرده تا ماموران کشتی را فریب دهند و آنها متوجه از پا درآمدن شیر نشوند.
پسر خانه به دوش نیز همچون پدرش ذکاوت حیرت انگیزی دارد و با سازه ای که بروی سر نهنگ ساخته، آن را به پرواز در می آورد و همگی را از تله مجدد خفاش های خبیث نجات میدهد.
ولی بعد از این مهلکه باز دختربچه گربه وحشی علیرغم اصرار پسرک خانه به دوش برای حرکت گروهی به همراه نهنگ و موجود کوچک همراهش مسیر خود را از آنها جدا می کند و دائم با خود تکرار می کند که: «یک گربه وحشی باید تنها باشد ...».! تا اینکه به پرتگاهی می افتد و نهنگ او را ناگهان نجات می دهد، نهنگ می گوید که این فکر پسرک خانه به دوش بوده.
اینبار گویا یخ رابطه دختر گربه می شکند و لحن او با خانه به دوش عوض می شود.
یه کم فکر...
دقیقه ۵۶ فیلم
بچه ها در مسیر رسیدن به قله در تونلی تاریک، طولانی و غار مانند قرار می گیرند، باز قسمت های آبی رنگ بدن خانه به دوش روشن می شود و به همه جا نور می بخشد.
همانطور که خفاش ها نماینده تاریکی و خباثت هستند خانه به دوش هم در تاریکیها نورانی و گرما بخش محیط هستند.
آنها تصمیم می گیرند که به پیشنهاد دختر گربه وحشی برای استراحت نهنگ که از خسته شده شب را اتراق کنند، رفتار گربه وحشی بسیار عوض شده و بسیار صمیمی شده، که درددل نهنگ شروع میشود، او خود را موجود تنها، منزوی که هیچکس تا به حال او را درک نکرده و از تشکر نکرده معرفی می کند...
سپس به وقت خواب باز خانه به دوش با نبوغ خود ابتکار دیگری می کند و برای همگی تخت ننو می سازد؛ این اولین باری است که دخترک گربه وحشی از روی صمیمیت او را تحسین می کند...
یه کم فکر...
دقیقه ۵۷ فیلم
مادر گربه وحشی نیز دلتنگ فرزندش، زبان به درددل باز می کند و می گوید قصدش از تربیت خشن دخترش آماده کردن او برای زندگی در جامعه خشن است.!
او نهایتاً در کنار خانه به دوش پدر آرام می گیرد و با تغییر زاویه دوربین از پشت سر و تصویر لانگ شات پدر و مادر بچه ها و موسیقی آرامش بخش، بعد از دختر حالا وجود مادر هم به یُمْنِ وجود خانه به دوش ها اندکی قرار می گیرد...
یه کم فکر...
دقیقه ۷۲ فیلم
بالاخره صبح فرا می رسد، بچه ها به هر ترتیب به پدر و مادرشان می رسند و نمایشی از خوش قلبی خانه به دوش ها برای کمک به گربه های وحشی در تلاشی سخت ادامه میابد...
تا اینکه قهرمانان داستان جان خود را در این کش و قوس مرگبار با ایثار و فداکاری، را نثار می کنند و در دریا غرق می شوند...
سکوتی غم بار و تصویری لانگ شات از پدر و پسری قهرمان، فداکار و خوش قلب و البته بسیار مظلوم که یکدیگر را در آغوش گرفته اند و در انتظار جان سپردن و مرگی غریبانه هستند و در ادامه، چرخش دوربین و نزدیک شدن به آنان، که مخاطب را به دلتنگی و شوکه شدن برای از دست دادن قهرمانانی که ساعتی است با آنها همزادپنداری کرده اند فرامی خواند، که ناگهان...
آنها متوجه می شوند که به راحتی می توانند در آب تنفس کنند و در آن شنا کنند؛ آنها خانه و محیط زیست اصلی خود را بالاخره یافتند.
ولی هنوز اربابان تاریکی، یعنی خفاشهای خبیث دست از سر آنها برنمی دارند، گربه های وحشی که با هیچکس ارتباط برقرار نمی کردند حالا خود را مدیون خانه به دوش ها می دانند و سعی در نجات آنان دارند، که پسر خانه به دوش، خفاش ها را به سمت خود در قعر دریا می کشاند ولی تله و ترفند او کارگر نمی افتاد. ولی در همین تعقیب و گریز ناگهان نهنگ خود را به آنها می رساند و شر خفاش ها را یکسره می کند.
نهنگ هم تکامل یا فرایند فرگشت او، تکمیل شده و تمام این ماجراها برای او یک روند دگردیسی طبیعی بوده تا به جایگاه اصلی خود یعنی دریا و آب برسد و موجود سه پا معلول شکل اول ماجرا هم بعد از آنها در تصویر ظاهر می شود ، او نیز این روند را طی کرده و گویا کل ماجرا اقتباسی داستان گونه از فرضیات داروینیسمی بوده نه یک داستان اساطیری از ادیان ابراهیمی.!
و حالا مادر و دختر که تمنای وصال خانه به دوش ها را دارند و خانه به دوش های که حالا حق دارند به زندگیای که مدت ها از آنها دریغ شده بود برسند.