گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد
مرهم آتشِ قلبم بشود حیف نشد
مـادرم گفت نگـو، سوختم از خاموشی
زینب ای کاش که مَحرم بشود، حیف نشد
فـدک و خانهی امن و جگـری بی آتش
گفتم ای کاش که با هم بشود حیف نشد
رفته بودیم بیاییم مگر مـادرمـان
ذرهای راحت از این غم بشود حیف نشد
هرچه کردم به کناری بروند و برویم
راهی از کوچه فراهم بشود حیف نشد
خواستم چادرِ مادر نخورَد خاک که خورد
جایِ او قامتِ من خم بشود حیف نشد
خواستم نشکند آنروز غرورم که شکست
مانع آن همه مـاتم بشود حیف نشد
کوچهاش سنگ و دلش سنگ و دو دستش سنگین
خواستم ضربت او کم بشود حیف نشد
#نـوكــر_نـوشــت:
#حضـرت_مـادر
فکر کردن به غم و غصهی مادر سخت است
خواندن روضهی در، چند برابر سخت است
از حسین این همه اصرار، حسن حرف بزن
از حسن بغض پی بغض، برادر سخت است
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... #دوشنبتون_امام_حسنی (ع)
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_سیدنادر_حسینی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم