eitaa logo
آستان مقدس امامزاده حسین ( ع ) قزوین
926 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
888 ویدیو
4 فایل
امامزاده حسین (علیه السلام) فرزند بلافصل حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام اطلاع رسانی مراسمات و گزارشات آستان و مطالب ناب
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحت بخیر، همسر من، هم قطار من یک روز دیگر است که هستی کنار من شکرخدا، گمان کنم امروز بهتری پیراهن جدید مبارک، بهار من نان که تو میپزی چقدر مزه میدهد نان پخته ای که سر برسد انتظار من از آتش تنور کمی فاصله بگیر آتش بد است با من و با روزگار من مثل قدیم باز صِدام کن دستی بکش به روی دل بیقرار من برات لقمه گرفتم، قبول کن روزه بس است آب شدی روزه دار من افتاده ام‌ به پات، بمان، جان من بمان رحمی بکن به گریه ی اطفال زار من اسما، برای خانه دوتابوت لازم است مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من من‌ بودم و کسی به تو با تازیانه زد؟ تا عرش رفت آه دل ذولفقار من روز دهم قرار من و تو دم غروب وقتی که خورده است به مقتل گذار من وقتی که شمر رفته روی سینه ی سر میبرد مقابل چشمان تار من خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند وای از غرور دختر ناقه سوار من : 💔 باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
با تیر آمدند به تشییع پیکرت خون می گریست در غم تو چشم خواهرت عمریست روبه روی تو و چشمهای توست تصویرِ گوشواره ی زخمی مادرت ای راز دار فاطمه! یادت نمی رود مادر چگونه خورد زمین در برابرت در خانه کاش مَحرَم اسرار داشتی مثل رباب کاش وفا داشت همسرت فرمانده ای غریب تر از تو ندیده ایم از هم گسست با طمع سکه لشکرت معلوم شد از این جگر پاره پاره ات دیگر رسیده است نفسهای آخرت در کربلا اگرچه نبودی خودت ولی پرپر شدند جای تو گلهای پرپرت تاریخ را ورق بزن و آخرش ببین افتاده است در دل صحرا برادرت : گاه از و تیر و بدن می گویم گاهی ز بی کفن می گویم در روضه ی هردو آب چون دارد دست با خوردن آب، می گویم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
برنگشتی آنقدر بی آبرو شد چشممان بی تو با ابلیس گرم گفتگو شد چشممان تا بنایِ کشتیِ ایمانمان در گِل نشست با بلایای جدیدی روبرو شد چشممان تا ببینیمَت کنار «لیت شعري» هایمان اشک؛ طغیان کرد و غرقِ آرزو شد چشممان با صدای هر اذان در حسرتِ دیدار تو سالها با گریه مشغولِ وضو شد چشممان هر سه شنبه زیر باران، جمعه ها بر جاده ها خیره ماند و راویِ بغض گلو شد چشممان در حرم، در روضه، امّا بیشتر در جمکران مات و حیران ماند و صرف ِ جستجو شد چشممان هرزه بود امّا برای دیدنِ روز ظهور با حیا شد تا که با دستت رفو شد چشممان : ما فکر گناهیم و تو فکر غم مایی... ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نگاهم کن، دلم یک خلوتِ جانانه می خواهد کبوتروار آمد روی گنبد، دانه می خواهد عطش دارم، تو در جریانی و دیریست میدانی دلم یک جرعه از دریای سقاخانه می خواهد ضمانت کردی و از دستهای مهربان تو برای بستنِ پیمان، دلم پیمانه می خواهد فدای آن گلایلـهایِ بالایِ ضریحت که ملائک پرور است و دورِ خود پروانه می خواهد گدا آدابِ درباری نمیداند فقط از تو سلامی مهربان و کاملا شاهانه می خواهد سر از دیوارِ گوهرشاد عمری برنمی دارم که غمهایِ وسیع و بیشمارم شانه می خواهد به گنبد عادتم دادی کنار صحنِ آزادی کبوتر بچه ات را رد نکن که لانه می خواهد به دعوتنامه محتاجم نگاهم خیره مانده ست و براتِ کربلا از دستِ صاحبخانه می خواهد : عشق یعنی که دمی بشنوی از نام رضا و دلت گریه کنان راهی مشهد بشود سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا