eitaa logo
آستان مقدس امامزاده حسین ( ع ) قزوین
1.4هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
9 فایل
امامزاده حسین (علیه السلام) فرزند بلافصل حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام اطلاع رسانی مراسمات و گزارشات آستان و مطالب ناب
مشاهده در ایتا
دانلود
پای خِلقَت در مسیرِ شاهراه زینب است نه فقط شیعه که دنیا در پناه زینب است هر زمان در اوج روضه رزق گریه شد زیاد بی برو برگرد از تاثیر آه زینب است اشکِ بانو ریشه ی اسلام را محکم نمود نخل توحید خداوندی، گیاه زینب است دور کعبه‌گشتن ما علتش این است که پرده اش همرنگ با چادرسیاهِ زینب است گفت بی بی: "ما رَأَیْتُ..."،عالمی دیوانه شد افتخار مذهب ما این نگاه زینب است سر‌شکستن پایِ این غم را خودِ او باب کرد خون رویِ چوبه‌ی محمل گواه زینب است با کمال میل رنج کوفه را گردن گرفت در حقیقت این اسارت دلبخواه زینب است خطبه ها سربازهای ارتش این خانمند کاخها ویرانه ی دستِ سپاه زینب است شام تار از برکت صحن رقیّه روشن است دست ما تا حشر بر دامان ماه زینب است عشق یک روح است، نیمی کربلا نیمی دمشق گوشه ی شش گوشه، کُنج بارگاه زینب است بعد چل روز آمده با خاطراتی که مپرس... نیزه‌ها یادآورِ حلقومِ شاه زینب است بی رقیه آمدن خیلی برایش سخت بود در حقیقت آن خرابه قتلگاه زینب است : 💔 تو  خودت از سر نی خوب تماشا کردی  که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
هرکس که در معامله با دوست غم خرید حتی اگر زیاد خریده‌ست، کم خرید قبل از الست بود که ما گریه‌کن شدیم ما را برای روضه‌ی خود در عدم خرید می‌خواست با زیارت او زندگی کنیم این شد که در دل همه‌ی ما حرم خرید گفتیم روسیاهی ما را نمی‌خرد دیدیم از قضا همه را با کرم خرید قیمت گرفته بود دل روسیاه ما وقتی حسین میوه‌ی گندیده هم خرید یک قطره اشک شافع روز قیامت است ما را حسینِ فاطمه با این رقم خرید در استکان ساده چرا چای می خوریم؟ باید برای مجلس او جام جم خرید خواهیم دید روز قیامت که فاطمه یک قوم را به نرخ دودست قلم خرید : 💔 باز هم مَحشری از گریه به پا کرد حُسین دلِ ما را زِ غم و درد جدا کرد حُسین سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
خطاب شاه به نوکر، حبیب دلچسب است و درد چون که تو باشی، طبیب دلچسب است بیان ذکــر تو آقا، ز هـر دهـان زیباست خطاب ناب، نه اینکه خطیب دلچسب است کدام نقطه ی عالم شبیه کـرب و بلاست کدام رایحه جز بوی سیب دلچسب است چقدر جـاذبه داری که ذکـرتان آقا به گبرو جودی و اهل صلیب دلچسب است مضاف اینکه دعـا زیر قبه ی تو رواست میان صحن تو امن یجیب دلچسب است یقین زیارتت از راه دور مقبول است ولی شود به حرم دل قریب دلچسب است ز داغدار، مصیبت شنیدن آسان نیست اگر چه روضه ی یابن الشبیب دلچسب است ز سـلـسـبـیـل و شــراب طـهـور دل کندم که چای روضه ات آقا عجیب دلچسب است : جای پایت یک بیابان را کرد نور رویت مهر را خورشید، مه را ماه کرد ثابت کرد حتی می شود از راه دور نوکری را با تب خاطرخواه کرد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
بیچارگان به دامن تو پر گشاده اند اعیان، به خاکبوسی پایت فتاده اند جز نوکـری به درگه میخانه ی شما کاری بلد نبودم و یادم نداده اند میخواستم که سر به سر کویتان دهم دیدم سرآمدان سر خود هدیه داده اند خیل عظیم لشکـر دلدادگان تو تنها خراب گشته به یک جرعه باده اند آنانکه شهره ی نزد سماواتیان شدند بر خاک پاک کرب و بلا سر نهاده اند کانون حسرت همه ی اهل محشرند آن عده که ایستاده اند این ارث خانوادگی دودمان ماست ما را برای خدمت این خانه زاده اند مردم اگر جواب سلام مرا دهند تنها دلیل عـزتم این خانواده اند : بی غم عشق تو صدحیف ز عمری که گذشت بیش از این کاش گرفتار غمت می‌بودم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
آنقدر گریه کنم تا که مرا هم بخری سخت درهم شده اوضاع من از هر نظری کم محلی نکن اینقدر دلـم می شکند خسته ی خسته ام از بی کسی و در به دری گر به کارَت نمیایم نفروشم کاش میشد که مرا قاطی خوبان ببری از جوانیِ خودم سخت خجالت زده ام نه مناجات درستی، نه بُکای سحری تو غضب کرده ای از این همه معصیّت من من خجالت زده از این همه لطفِ پدری عزّتت واسطه ی بخشش من خواهد شد مطمئنم که تو امشب ز گدا میگذری بغض هر هفته من حسرت یک کرببلاست منم و داغ زیارت منو داغ سفری سوره ی دو قسمت شد و غش کرد ماند برخاک تنی، رفت روی نیزه سری : اشک تا باشد وضو لازم ندارد نوکرت غیر بغضی در گلو لازم ندارد نوکرت یا وجیها عِندَ رَبّـی آبـرویم را بـخر تا تو باشی، آبرو لازم ندارد نوکرت سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
التماست میکنم با من کمی تا کن حسین در میان خیل زوارت مرا جا کن حسین چند روزی میشود چندین گره پیش آمده جان مولا یک نظر کن این گره وا کن حسین اشک چشمم چند روزی میشود خشکیده است چشمه ی چشم مرا مانند دریا کن حسین قصه ی عشق من و تو قدمتش دیرینه است پس بیا در راه عشقمان تو غوغا کن حسین در کلاس تو ندارد دانشی این بی سواد پس بیا از دانشت من را تو برنا کن حسین من ارادت دارم آقا از قدیم بر ساقی ات یک نظر کن و مرا مجذوب سقا کن حسین پادشاهی میکنی بر عرشیان و فرشیان از کرم فکری به حال زار دنیا کن حسین بس در این دنیا بجز تو دیدم آقا کور شدم من تو را میخواهم و من را تو بینا کن حسین آری حقا من همانم کز گناه آلوده ام التماست میکنم با من کمی تا کن حسین : 💔 تو آرزوی بلندی و دست من كوتاه تو دوردست امیدی و پای من خسته‌ست سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
شکرلله، که اینجا همگی مشغولیم کارگرهای تو هستیم و همه پُر کاریم و تو آقایی و ماها همه از دَم نوکـر تو تکی، ما همه پُر جمعیت و بسیاریم باز هم مجلستان پر شده از همهمه و.... این صدای سخن عشق، فقط یک داری و یک عالم و آدم ما همه گرم طوافیم و وسط کرب و بلاست باز هم حسرت شش گوشه ی تو داغ دل است اصلا انگار که تقدیر، گره خورده به آن دل ما مثل دخیلی ست، به هر پنجره اش مثل قفلی که به زنجیر، گره خورده به آن جای دوری نرود گـر بشوم زائـر تـو رحم کن بر منِ جامانده و دور افتاده این گدای حَـرَمَـت را تو بیا و دریاب بغض کرده وَ به یک گوشه صبور افتاده : 💔 مثل موجی که به روی آب بازی میکند نام نیکت در دل من سرفرازی میکند ذکر اسمت می شود مشکل گشای دردها گفٺن یک یاحسین، صد چاره سازی میکند سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
با ذکرِ نشانم گذاشتی این طبعِ شعر را به بیانم گذاشتی تا شعرهایِ من بشود خاکِ راهِ تو یک جرعه تشنگی به لبانم گذاشتی اصلاً چرا دلم شده وَقفِ سرودنت؟ زیرا به خیلِ سینه زنانم گذاشتی ممنونم از بهارِ دل انگیزِ شعرها کز لطفِ خود، میانِ خزانم گذاشتی قربانِ بیتهایِ قشنگی که از قدیم رفتی و آمدی، به دهانم گذاشتی من را تو از عَدَم که سراپاش ظلمت است برداشتی، به مُلکِ جهانم گذاشتی هرلقمه ای که میخورَم از سفره یِ شماست مدیونِ آن نَمَک، که به نانم گذاشتی هرکس به یک طریق به پیش تو نوکر است شکرِ خدا که مرثیه خوانم گذاشتی من کربلا ندیدم و میسوزم از غَمَت با داغِ حسرتی که به جانم گذاشتی سرمست میشوم زِ وصالت اگر مرا نزدیکِ خود به باغ جنانم گذاشتی : 💔 من بی حسین گمشده‌ای بی نشانه‌ام بنویس پس تبار مرا سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
با عشق، تـقـدیم شما این این چند بیتی را که این بیدل نوشته این خاک حاصل خیز را یعنی دلم را پروردگارم بی تو، بی حاصل نوشته در وصف غیر تو اگر شعری سرودم دستم حماقت کرده و باطل نوشته بی شک اثرکرده ست و بردلها نشسته ست هر وقت شاعر، شعر را با دل نوشته از نامه ی اعمال من صرف نظر کن چون از بدیهایم در آن کامل نوشته رفتم لب دریا و دیدم ناخودآگاه دستم تو را بر صفحه ی ساحل نوشته آموختم طرز سرودن از شما را با آنچه در توصیف تو نوشته بزم محبّت گرچه جای همنشینی ست این مرتبه از شاه یک سائل نوشته نزدیک مغرب شد دوباره آتشم زد شعری که بهر جدّتان نوشته : گیرم به هوای دل خود شعر بگویم حاشا که هوایی به دلم نیست بجز تو سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
بالا نرفت آن که به پای تو پا نشد آقا نشد هر آن که برایت گدا نشد مقصود از تکلم طور از تو گفتن است موسی نشد هر آن که کلیم شما نشد روز ازل برای گلوی تو هیچ کس غیر از خدای عزّ و جلّ خون بها نشد در خلقتش زمین و مکان های محترم بسیار آفـریـد ولـی نشد گر چه هزار سال برای تو گریه کرده اند یک گوشه از حقوق لب تو ادا نشد ما گندم رسیده ی شهر ری توئیم شکر خدا که نان تو از من جدا نشد یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم حالا که کــربلای تو روزی ما نشد داغ تو اعظم است تحمل نمی شود در حیرتم چگونه قَدِ نیزه تا نشد : آغاز می‌کنیم هفته ی خود را به این کلام ای کـشـته‌ی فتاده به هـامـون... الـسلام سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
بگیر بالِ مرا باز در هوای خودت مرا بِبَر به کنارت،به کربلایِ خودت من آشنایِ توام خانه زادِ مادرتان نصیب در به درت کن شبی دعایِ خودت نفس بزن که مذابم کنی در این شبها نفس بده که بسوزم فقط برایِ خودت دلم کتیبه‌یِ اشعار محتشم شده است بزن به سینه‌ام آتش، به روضه‌هایِ خودت ببین که نذرِ درِ زینبیه‌ات شده‌ام بکش به دیده‌ام از گرد و خاک پایِ خودت از آن زمان که مرا نوکرت خدا خوانده نشسته بر جگرم داغِ بوریای خودت وصیتم شده آقا، مـرا کفن نکنند مگر به پیرهن مشکی عزای خودت : ماجرای من و مَعشوق مَرا پایان نیست نیمه شب باز هوای حَرمش زد به سَرم سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
سنگ غم تـو شیشه قلب مرا شکست این سنگ را به گوهر غلطان نمیدهم عمری بـه بزم روضه ات الفت گرفته ام این روضه را به روضه ی رضوان نمی‌دهم مـن با محبت تـو در این عـالـم آمدم والله بی محبت تـو جـان نمی‌دهم مهر تـو را به مهر و مه و آسمان دهم؟ هرگز! خدا گواست بـه قرآن نمی‌دهم یک قطره اشک در غم تـو، هستی مـن اسـت این قطره را به بحـر خـروشان نمیدهم از کودکی بـه بزم عزایت گریستم این گریه را به صد گل خندان نمیدهم : تو برای دل من خوب رفیقـی هستی از ازل نام تو با جان و دلم مانوس است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام