eitaa logo
🇮🇷علوم غریبه و خفیه اسلامی 🇸🇩
132 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
108 فایل
#فروش انواع کتب pdf #متافیزیک #علوم_غریبه ابن‌سینای قرن درسایت زیر: ebnesinaigharn.ir #ذکر، #ادعیه قرآنی ،نوشتن حرز امام جواد علیه السلام و ودیگر احراز بارعایت آداب عمومی و اختصاصی
مشاهده در ایتا
دانلود
✍عارفی را پرسیدند: «بزرگ‌ترین مقام خوف چیست؟» 🍁عارف گفت: آن است که از خدا نترسی که تو را گرفتار بلا کند، بلکه آن است که شبی هنگام نماز برخیزی و حال عبادت نداشته باشی و یقین کنی بهترین دوست‌ات با تو قهر است. 🔥دوست نعمت خود را نمی‌گیرد؛ بلکه دیگر نعمت‌اش را نمی‌دهد. قطع یک نعمت، سلبِ یک نعمت است.
✍عارفی را پرسیدند: «بزرگ‌ترین مقام خوف چیست؟» 🍁عارف گفت: آن است که از خدا نترسی که تو را گرفتار بلا کند، بلکه آن است که شبی هنگام نماز برخیزی و حال عبادت نداشته باشی و یقین کنی بهترین دوست‌ات با تو قهر است. 🔥دوست نعمت خود را نمی‌گیرد؛ بلکه دیگر نعمت‌اش را نمی‌دهد. قطع یک نعمت، سلبِ یک نعمت است.
✨﷽✨ ✍مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه می‌کرد و به او می‌گفتند: گناه نکن! می‌گفت: خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید! او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد نمی‌سوزاند؛ من باورم نمی‌شود او از مادر مهربان‌تر است چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است! روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار پسر جوانی شد که در معصیت خدا پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد تا آنجا که پدر آرزوی مرگ پسر خویش می‌کرد. گفتند: واقعا آرزوی مرگش داری؟ گفت: والله کسی او را بکشد نه شکایت می‌کنم نه بر مردنش گریه خواهم کرد. گفتند: امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است حاضر به مرگ فرزندش باشد. گفت: والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده است و به هیچ صراط مستقیمی سربراه نمی‌شود. گفتند: پس بدان بنده هم اگر در معصیت خدا بسیار گستاخ شود، خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ از او به ستوه می‌آید و بر سوزاندن او هم راضی می‌شود‌. 📖 قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17 - عبس) مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است؟ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 🌙💛 🌸͜͡❥••[@havaeharamm]•♥️⃟🌙
✨﷽✨ ✍روزی یکی از دوستانم نقل می‌کرد: در مسیر روستایی هنگام غروب ماشین‌ام خراب شد. ایراد از باتری ماشین بود، پیکان فرسوده‌ای بود که عمر خودش را کرده بود. 🛤در کنار جاده نشستم تا خدا رهگذری را بفرستد تا کمکم کند. پیرمردی از میان باغ‌ها رسید و گفت: «بنشین تا ماشین را هُل بدهم.» اصرار می‌کرد که بنشینم و به تنهایی می‌تواند ماشین را هُل بدهد. قدرت عجیبی داشت ماشین را هُل داد و روشن شد. 🛖او را به خانه‌اش بردم. در بین راه حرف خیلی زیبایی زد، گفت: «چند باغ بزرگ دارد که در آن انواع میوه‌ها را پرورش می‌دهد.» 🌃گفت: «من هر بار باران می‌آید یک کنتوری برای خدا حساب می‌کنم و مبلغ‌اش را جدا پرداخت می‌کنم. هر بار که باران می‌آید یک حق کارگر برای تقسیم آب و یک پول آب برای خدا کنار می‌گذارم و تمام محصولات باغ را جمع نمی‌کنم. یک پنجم محصولات را در روی درختان باقی می‌گذارم و فقیرانی خودشان می‌دانند و سال‌هاست، برای جمع‌کردن سهم خود به باغ می‌آیند. لطف خدا وقتی تگرگ می‌آید، باغ مرا نمی‌زند. 🦗روزی ملخ‌ها به باغ‌های روستای ما حمله کردند، به باغ من کوچک‌ترین آسیبی نزدند، طوری‌ که مردم روستا در باغ من گوسفند قربانی کردند، تا ملخ‌ها روستا را رها کنند.» ✨📖✨ و ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ (39 - سبأ) ⚡و آن‌چه که انفاق کنید او به شما عوض می‌دهد و او بهترین روزی‌دهندگان است. مشابه همین داستان رو‌حقیر ۲۰سال پیش از دوستی شنیدم .