سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣4⃣ شب درگوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل م
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 6⃣4⃣
اكنون، حالِ فاطمه (س) روز به روز بدتر مى شود. همه مى دانند كه همين روزهاست كه روح فاطمه (س) از قفس تنگ دنيا پر بكشد و به اوج آسمانها پرواز كند.
همه مردم مى دانند كه فاطمه (س) از خليفه ناراضى است و براى همين بايد فكرى كرد.
به خليفه خبر مى دهند كه روزهاى پايانىِ زندگى
فاطمه (س) فرا رسيده است. از ماجراى هجوم به خانه فاطمه (س) بيش از پنجاه روز گذشته است. خليفه تصميم مى گيرد تا به عيادت فاطمه (س) برود، شايد بتوان او را راضى كرد.
درِ خانه زده مى شود. فضّه، خدمتكار فاطمه (س)، در را باز مى كند. ابوبكر و عُمَر را مى بيند:
ما آمده ايم تا از فاطمه عيادت كنيم.
صبر كنيد تا من به او خبر بدهم.
فضّه به داخل خانه مى رود، خليفه بسيار خوشحال است، او با خود مى گويد الآن مى روم و با سخنان خود فاطمه را راضى مى كنم.
فضّه برمى گردد و مى گويد: «فاطمه اجازه نداد شما داخل شويد». آنها خيال مى كنند كه شايد امروز فاطمه (س) كار خاصى داشته است. براى همين مى روند و فردا باز مى گردند، امّا اين بار هم فاطمه (س) به آنها اجازه نمى دهد.
آنها براى بار سوم مى آيند و نااميد مى شوند:حالا چه كنيم؟
بايد از على بخواهيم تا از فاطمه براى ما اجازه بگيرد.
آيا على (ع) اين كار را خواهد كرد؟
نگاه كن، خليفه دارد با على (ع) سخن مى گويد.
اى على! تا كى مى خواهى با ما دشمنى كنى؟مگر چه شده است؟
ما مى دانيم كه تو به فاطمه گفته اى كه ما را به خانه راه ندهد، آيا ما حق نداريم به عيادت دختر پيامبر خود برويم، تو بايد فاطمه (س) را راضى كنى.
باشد، من با فاطمه سخن مى گويم.
به راستى، آيا فاطمه (س) اجازه خواهد داد كه خليفه به عيادت او بيايد؟
نگاه كن!
على (ع) كنار بستر فاطمه (س) نشسته است، او نگاهى به صورت پژمرده همسرش مى كند، از فاطمه (س) جز مشتى استخوان، چيزى نمانده است. فاطمه چشمان (س) خود را باز مى كند، على (ع) را در كنار خود مى بيند. او على (ع) را به خوبى مى شناسد، مى داند اين طور نگاه كردن على (ع) معناى خاصى دارد:
على جان! آيا چيزى مى خواهى به من بگويى؟
ابوبكر و عُمَر به ديدار تو آمده اند، امّا تو به آنها اجازه نداده اى.
آرى، من هرگز به آنها اجازه نمى دهم كه به ديدن من بيايند، على جان! من هرگز با آن دو نفر سخن نمى
گويم.
امّا من به آنها قول دادهام تا تو را راضى كنم كه آنها به اينجا بيايند.
على جان! من سؤلى از تو دارم.
چه سؤلى؟
آيا تو مى خواهى آنها به اينجا
بيايند؟
من راضى به اين كار نيستم، امّا صلاح مى بينم كه آنان به اينجا بيايند.
على جان! اين خانه، خانه خودت است من هم كنيز تو هستم، من روى حرف تو حرفى نمى زنم، آنها مى توانند به ديدنم بيايند.
ببين، چگونه فاطمه (س) براى شاد نمودن شوهرش، از حرف خود مى گذرد. به خدا قسم! دنيا عشقى زيباتر از عشق فاطمه (س) به على (ع) نديده است.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 7⃣4⃣
على (ع) به خليفه خبر مى دهد كه آنها مى توانند به خانه او بيايند. ابوبكر و عُمَر وارد خانه على (ع) مى شوند. سلام مى كنند و مى نشينند. فاطمه (س) به آرامى، جواب سلام آنها را مى دهد ولى روى خود را برمى گرداند.
عُمَر نگاهى به ابوبكر مى كند و از او مى خواهد تا سخن خود را آغاز كند.
ابوبكر چنين مى گويد:
اى فاطمه! اى عزيز دل پيامبر، تو مى دانى كه من تو را بيش از دخترم، عايشه دوست دارم.
امّا فاطمه (س) جوابى نمى دهد. آنها برمى خيزند، به راستى آنها كجا مى خواهند بروند؟ آنها جايى نمى خواهند بروند، مى روند آن طرف بنشينند تا روبروى فاطمه (س) باشند.
فاطمه (س)، اين بار هم صورت خود را از آنها برمى گرداند، ابوبكر سخن خود را ادامه مى دهد: «اى دختر پيامبر! آيا مى شود ما را ببخشى؟ من براى به دست آوردن رضايت شما، از خانه، ثروت، زن و بچّه و هستى خود دست كشيده ام! ».
به راستى آيا ابوبكر راست مى گويد؟ اگر اين خاندان اين قدر پيش او احترام دارند پس چرا دستور حمله به
اين خانه و اهل اين خانه را داد؟
فاطمه (س)
همان طور كه روى خود را به ديوار كرده است به او مى گويد: «آيا تو حرمت ما را نگاه داشتى تا من تو را ببخشم؟ »
ابوبكر سر خود را پايين مى اندازد، هيچ جوابى ندارد كه بگويد. اكنون موقع آن است كه فاطمه (س) از آنها سؤل خود را بكند:
شما اينجا آمده ايد چه كنيد؟
ما آمده ايم به خطاى خود اعتراف كنيم و از تو بخواهيم كه ما را ببخشى.
من سؤالى از شما مى كنم اگر راستش را بگوييد مى فهمم كه واقعا براى عذر خواهى آمده ايد.
هر چه مى خواهى بپرس كه ما راستش را به تو خواهيم گفت.
آيا شما از پيامبر شنيديد كه فرمود: «فاطمه، پاره تن من است و من از او هستم، هر كس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد خدا را آزرده است؟ »
آرى، اى دختر پيامبر! ما اين حديث را از پيامبر شنيديم.
شكر خدا كه شما به اين سخن اعتراف كرديد.
نگاه كن! فاطمه (س) دست هاى ناتوان خود رابه سوى آسمان مى گيرد و روى خود را به سوى آسمان مى كند و از سوز دل چنين مى گويد: «بار خدايا! تو شاهد باش، اين دو نفر مرا آزار دادند و من از آنها راضى نيستم ».
آنگاه رو به آنها مى كند و مى گويد: «به خدا قسم! هرگز از شما راضى نمى شوم، من منتظر هستم تا به ديدار پدرم بروم و شكايت شما را به او بكنم ».
اينجاست كه ابوبكر با صداى بلند گريه مى كند: «واى بر من، من از
غضب تو به خدا پناه مى برم، امان از عذاب خدا، اى كاش، به دنيا نيامده بودم و چنين روزى را نمى ديدم! ».
عُمَر نگاهى به ابوبكر مى كند و مى گويد: «آرام باش، من تعجّب مى كنم كه چگونه مردم تو را به عنوان خليفه انتخاب كردند، چرا با خشم يك زن، بى قرار مى شوى؟ مگر چه شده است؟ تو يك زن را از خود رنجانده اى، دنيا كه تمام نشده است».
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
❣بانوے من؛
جنگ تفنگها وتانڪها
سالهاست تمام شدہ
ولے ✋
⬅️وصیت شهدا بہ حجاب
↩️وچفیہ رهبرے
‼️داد مے زند ڪہ مبارزہ هنوز ادامہ دارد...
❣بانوی من؛
✅اسلحہ ات را زمین نگذار
#پویش_حجاب_فاطمی
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
هدایت شده از سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🕌 سلام صبح گاهی محضر اربابمون
📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿.
@ebrahiimhadi74
صبحتان حسینی
از عشق تو رهبرا نمردن ظلم است❤️🕊
در گوشه خانه جان سپردن ظلم است
مـن مـــقلـــد "فاطــــمه زهـــرایــم"❤️
در راه تو یک سیلی نخوردن ظلم است👌
#سربازتیم_آقا_جان🇮🇷🕊
#لبیک_یا_مهدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
یِروزمیرسـھفقطمیانبالاسرت#فاتحـھ
میدنومیـرن..🚶🏿♂️
ولـےشایدیِروزیباشـھکـھجـٰای#فاتحـھ
دادنورفتنبیانبرایرفاقت کردن..
اینوتومیتونـےتعیینکنـے
منتھا باشـھادت🙃''
#رفیقشھیدیعنـےهمین(:
اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ
صبحتون شهدایی🌷🌷🌷
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
👌چرا هر چه ایمان افزایش می یابد، انسان شادتر وآرام تر می شود؟
💕داشتن خدا یعنی داشتن حداقل بخشی از قدرت واسماءخدا
🦋اینکه در روایات آمده، هر چه ایمان افزایش یابد، شخص شادتر وآرام تر می شود،به این دلیل است که وقتی ایمان هست،الله هست وجایی که الله باشد،رحمت،رحمانیت ومغفرت نیز همراه آن است.
👌تا به حال به این موضوع فکر کردی که چقدر رحیم هستی؟
🌺ویا چقدر ستار و پوشش دهنده عیوب دیگران ؟
💕ویا چقدر بخشنده ومهربان هستی؟......
✴️ویا به عبارتی دیگه
💕چقدر شبیه خدا شدی؟💕
👤استادمحمدشجاعی
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
#داستان
عابدی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازهاش همه جا پیچیده بود.
عابد روزی به آبادی دیگری رفت و برای خرید نان به نانوایی مراجعه کرد. چون لباس درستی نپوشیده بود، نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت و به نانوا گفت: این مرد را می شناسی؟ نانوا گفت: نه. مرد گفت: فلان عابد بود. نانوا گفت: من از مریدان او هستم. سپس به دنبال عابد دوید و گفت: میخواهم شاگرد شما باشم؛ اما عابد قبول نکرد. نانوا گفت: اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام میدهم. عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد گفت: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی را نان دادی!
#روایت
امام جعفرصادق _عليهالسلام_:
«عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن، احدی جز خدای سبحان از تو تعريف و تمجيد کند.»
به نقل از وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۶۰
#_اندکی_تفکر
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
✍استاد پناهیان :
💠برای علاقه مند شدن به خدا چه کنیم؟
برای اینکه بتوانیم دل را از علاقه به خدا پر کنیم؛ اول باید دل را از علاقه به خیلی چیزا خالی کنیم. دل کندن از دنیا سخت است، ولی پس از آن دل بستن به خدا خیلی آسان است... تا دل بریدن از دنیا را شروع کنی ؛ خدا هم دلبری را آغاز می کند ...
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 7⃣4⃣ على (ع) به خليفه خبر مى دهد كه آنها م
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 8⃣4⃣
ابوبكر با شنيدن سخن عُمَر، مقدارى آرام مى شود.
فاطمه (س)، سخن عُمَر را مى شنود، براى همين مى گويد: «من بعد از هر نماز شما را نفرين مى كنم».
بار ديگر صداى گريه ابوبكر بلند مى شود. عُمَر از جاى خود بلند مى شود، ابوبكر هم برمى خيزد و آنها خانه را ترك مى كنند.
آيا به راستى ابوبكر از نفرين فاطمه (س) ترسيد؟
آن طور كه من مى دانم ابوبكر بسيار زيرك است، هدف او از اين سخنان، چيز ديگرى بود. اگر او واقعاً از كردار خود پشيمان شده بود، چرا اين قدر زود از سخن خود دست كشيد؟ معلوم مى شود كه او اين سخنان را از روى واقعيّت نگفت. * * * على (ع)، كنار فاطمه (س) نشسته است، فاطمه (س) خوشحال است كه درس خوبى به خليفه داده است.
فاطمه (س) نگاهى به على (ع) مى كند و مى گويد:
على جان! تو از من خواستى كه آنها را به خانه راه دهم، آيا آنچه را از من خواستى انجام دادم؟
آرى.
حالا من اگر از تو يك چيز بخواهم قبول مى كنى؟
آرى، فاطمه جانم!
من از تو مى خواهم كه
وقتى من از اين دنيا رفتم نگذارى اين دو نفر بر جنازهام نماز بخوانند.
آرى! فاطمه (س) به فكر اين است كه براى هميشه تاريخ، پيام مهمّى بگذارد. هر كس كه تاريخ را بخواند از خود سؤل خواهد كرد كه چرا ابوبكر بر پيكر دخترِ پيامبر نماز نخواند. * * * خليفه به سوى مسجد مى رود، امّا هنوز دارد گريه مى كند. او با خود فكر مى كند آيا رياست چند روزه دنيا، ارزش آن را داشت كه من فاطمه (س) را از خود برنجانم؟
مردم وقتى گريه خليفه را مى بينند، تعجّب مى كنند، نزد او مى آيند و چنين مى گويند:
چه شده است اى خليفه! چرا گريه مى كنى؟
آيا درست است كه هر كدام از شما در كمال آرامش باشيد و مرا به حال خود رها كرده باشيد؟ من به اين بيعت شما نياز ندارم، من ديگر نمى خواهم خليفه شما باشم.
مردم تعجّب مى كنند، مگر فاطمه (س) به خليفه چه گفته است كه او اين قدر عوض شده است؟
آرى، ابوبكر از نفرين فاطمه (س)، خيلى ترسيده است.
اگر چه فاطمه (س) در بستر بيمارى است، امّا تا جان دارد از حق، دفاع مى كند.
مردم نمى دانند چه كنند، چگونه خليفه خود را آرام كنند. سرانجام تصميم گرفته مى شود تا عدّه اى نزد خليفه بروند و به او چنين بگويند: «اى خليفه، اگر تو از مقام خود، كناره گيرى كنى اسلام نابود خواهد شد، امروز بقاى اسلام به خلافت توست، هيچ كس نمى تواند جاى تو را بگيرد».
و اين گونه است كه خليفه آرام مى شود.
* * * اكنون
فاطمه (س) لحظه به لحظه بدتر مى شود، او گاهى از هوش مى رود و گاهى به هوش مى آيد.
او ديگر براى پرواز به سوى آسمانها آماده است، او مى خواهد به ديدار پدر مهربان خود برود، امشب شب سيزدهم ماه «جَمادى الاولى» است.
در اين مدّت، فاطمه (س) چقدر بلا و سختى كشيده است.
آيا امشب با من به عيادت فاطمه (س) مى آيى؟
خداى من! گويا امشب در اين خانه خبرهايى است! فاطمه (س) در بستر بيمارى است، نگاه على (ع) به چهره همسرش، خيره شده است.
فاطمه (س) چشمان خود را باز مى كند، على (ع) را در كنار خود مى بيند، رو به او مى كند و مى گويد:
على جان! من الآن، خوابى ديدم.
در خواب چه ديده اى، اى عزيز دلم؟
در خواب، پدرم را ديدم، او در قصر سفيدى نشسته بود، وقتى با او روبرو شدم به من گفت: «دخترم، نزد من بيا كه من مشتاق تو هستم».
تو در جواب چه گفتى؟
من به او گفتم: «به خدا قسم، من نيز مشتاق ديدار تو هستم».
و پيامبر چه گفت؟
او به من چنين گفت: «تو به زودى مهمان من خواهى بود».
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 9⃣4⃣
اشك در چشمان على (ع) حلقه مى زند، او باور نمى كند كه امشب، آخرين شبِ زندگى فاطمه (س) باشد.
نگاه على (ع) به صورت فاطمه (س) دوخته شده است. ناگهان فاطمه (س) اين چنين مى گويد: «عليكُم السّلام».
على (ع) به خود مى آيد، آيا كسى وارد اتاق شده است؟ تو هر چه نگاه مى كنى كسى را نمى بينى. پس فاطمه (س) به
چه كسى سلام كرد؟
فاطمه (س) رو به على (ع) مى كند و مى گويد: «پسر عمو، نگاه كن، جبرئيل به ديدن من آمده است، الآن او به من سلام كرد و من جواب او را دادم، او به من خبر داد كه امشب، شب آخر زندگى من است و من فردا به اوج آسمانها پرواز مى كنم».
آرى، سفر فاطمه (س) قطعى شده است، در آسمانها غوغايى به پا شده است، همه خود را براى مراسم استقبال از فاطمه (س) آماده مى كنند. * * * اكنون، فرصت خوبى است تا فاطمه (س) حرف هاى خود را با على (ع) بزند. على (ع) سر فاطمه (س) را به سينه گرفته است و به شدّت گريه مى كند. قطرات اشك على (ع) بر صورت فاطمه (س) مى ريزد.
فاطمه (س) اين چنين سخن مى گويد:
على جان! تو بايد در مرگ من صبر داشته باشى، يادت هست در روز آخر زندگى پدرم، او به من وعده داد كه من زودتر از همه به او ملحق خواهم شد، اكنون موقع وعده پيامبر است. على جان! اگر در زندگى از من كوتاهى ديدى ببخش و مرا حلال كن.
اى فاطمه! تو نهايت عشق و محبّت را به من ارزانى داشتى، تو با سختى هاى زندگى من ساختى، تو هيچ
كوتاهى در حقّ من نكردى.
على جان! از تو مى خواهم كه بعد از من با فرزندانم، مهربانى بيشترى داشته باشى، بعد از من با دختر خواهرم، اَمامه، ازدواج كن، زيرا او با فرزندان من مهربان است.
فاطمه جان! تو به
زودى حالت خوب مى شود و شفا مى يابى.
نه، من به زودى نزد پدر خود مى روم، على جان! من وصيّت ديگرى هم دارم.
چه وصيتّى ؟
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
📸 جمعی از خانواده شهدای حادثه تروریستی حرم حضرت احمد بن موسی (شاهچراغ) شیراز، صبح امروز (سه شنبه) با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیتالله خامنهای دیدار کردند. ۱۴۰۱/۹/۲۹
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
هدایت شده از سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🕌 سلام صبح گاهی محضر اربابمون
📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿.
@ebrahiimhadi74
صبحتان حسینی
💚🌺🍃
🌺
❇️ سلام امام زمانم 🌤
ای نسخهٔ پایانیِ دست خداوند
هر درد درمان میشود وقتی بیایی
دلها شده بازار سردی از عواطف
دلها بهاران میشود وقتی بیایی
🤲 اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🤲
🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🤲
#امام_زمان علیهالسلام
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
#رهبࢪمونھ🤩
ازخـدآخواستہام
هࢪچـه که داࢪم بدهم🦋💙
جاےآن؛
چشمبگیࢪمڪہتـماشـاتڪنم😍♥️
😍 اول صبحی انرژی بگیرید✌️
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
از شهداییکه به شهید ابراهیم هادی بسیار علاقه داشت و او را الگوی خودش قرار داده بود، شهید علی خاوری بود.
او از بهترین مدافعین حرم و اعزامی از همدان بود، از خادمین فکه در راهیان نور بوده و برای شناساندن ابراهیم هادی به نسل جدید بسیار تلاش کرد.
او تمام کتابهای مجموعه را می خواند و کتابها را به دیگران اهدا میکرد.
عاقبت نیز مانند ابراهیم با شهادت راهی بهشت الهی شد.
📙یاران ابراهیم. چهل حکایت از آنها که ابراهیم را الگوی خود قرار دادند و مانند ابراهیم با شهادت رفتند.
سرباز #امام_زمان
مثل👈حاج_قاسم مثل👈ابراهیم_هادی
🤚لبیک_یا_خامنه_ای
#زن_عفت_افتخار #مرد_غیرت_اقتدار
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا توزندگی مون خوش نیستیم!؟
🔊 #استاد_عالی ☘