eitaa logo
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
40 فایل
🌹 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 تاریخ فعالیت کانال : 97/2/27
مشاهده در ایتا
دانلود
😉 بین تانڪر آب تا دستشویے فاصله بود. آفتابه را پر ڪرده بود و داشت مے دوید. صداے سوتے شنید و دراز کشید. آب ریخت روے زمین ولے از خمپاره خبرے نبود.  برگشت دوباره پرش ڪرد و باز صداے سوت و همان ماجرا. باز هم    داشت تڪرار مےڪرد ڪه یڪے فهمید ماجرا از چه قرار است. موقع دویدن باد مے پیچید تو لوله آفتابه سوت مےڪشید.😂😂😂😂   به نقل از غلامرضا دعایی ↯🌹🌙 @ebrahiimhadi74
🥫|°ترڪش خمپاره پیشونیش رو چاڪ داده بود. روے زمین افتاد و زمزمه مےڪرد دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش داشت آخرین نفساشو مے‌زد. ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفے براےمردم دارے؟ با لبخند گفت: از مردم ڪشورم مے‌خوام وقتے براے خط ڪمپوت مے‌فرستند عڪس روے ڪمپوت‌ها رو جدا نڪنند. گفتم: داره ضبط میشه برادر یه حرف بهترے بگو. با همون طنازے گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده.😂😂 سادات حسینی . ↝°@ebrahiimhadi74
صلوات 🌷|°بچه‌ها با صداے بلند صلوات میےفرستادند و او مے‌گفت: «نشد این صلوات به درد خودتون می‌خوره» نفرات جلوتر ڪه اصل حرف‌های او را مے‌شنیدند و مے‌خندیدند، چون او مےگفت:« براے سماوراے خودتون و خانواده هاتون به قورے چایے دم ڪنید» بچه‌هاے ردیفهاے آخر فڪر مے‌ڪردند ڪه او براے سلامتے آنها صلوات مے‌گیرد و او هم پشت سر هم مے‌گفت: « نشد مگه روزه هستید» و بچه‌ها بلندتر صلوات مےفرستادند. بعد ازڪلے صلوات فرستادن تازه به همه گفت ڪه چه چیزے مےگفته و آنها چه چیزے مے‌شنیدند و بعد همه با یڪ صلوات به استقبال خنده رفتند.😂😂 ↝°@ebrahiimhadi74
💀|°شب توے سنگر نشسته بودیم و چرت مے زدیم. شب مهتابے زیبایے بود. فرمانده اومدتوے سنگر و گفت: اینقدر چرت نزنین ، تنبل میشن به جاے این ڪار برید اول خط ، یڪ سرے به بچه هاے بسیجے بزنین. بلند شدیم و رفتیم به طرف خاڪریز هاے بلندے ڪه توے خط مقدم بود بچه هاے بسیجے ابتڪار خوبے به خرج داده بودن.  مقدار زیادے سنگ و ڪلوخ به اندازه ے ڪله ے آدمیزاد روے خاڪریز گذاشته بودند. ڪه وقتے ڪسے سرش را از خاڪریز بالا مےآورد. بعثے ها آن را با سنگ و ڪلوخ اشتباه بگیرند و اون رو نزنن. اما بر عڪس ما خیال مے ڪردیم ڪه این سنگ ها همه ڪله ے رزمنده هاست رزمنده هایے ڪه پشت خاڪ ریز ڪمین ڪرده اند و ڪله هایشان پیداست. یڪ ساعت تمام با سنگ ها و ڪلوخ ها سلام و علیڪ و احوالپرسے ڪردیم. و به آنها حسابے خسته نباشید گفتیم و بر گشتیم ! صبح وقتے بچه ها متوجه ماجرا شدن تا چند روز ، بهمون می خندید😂😂 ↝°@ebrahiimhadi74
الاغ باوفا 🐐|°توے منطقه براے جابه جایے آذوقه و مهمات یڪ الاغ داده بودند ڪه هرازچند گاهے با بچه ها سوارے هم مے ڪردیم . یڪ روز الاغ گیج شده بود و رفته بود طرف خط دشمن ،با دوربین ڪه نگاه ڪردیم دیدیم عراقی ها هم دارند حسابے از الاغ بیچاره ڪار مےڪشند چند روز بعد دیدیم الاغ با وفا با ڪلے آذوقه از طرف دشمن پیش خودمان برگشت.😂😂 راوے: رزمنده عباس رحیمے ↝°@ebrahiimhadi74
🌱|°وقتے مےرفتند پیش حاجے براے مرخصے، میگفت:«من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم..شما هنوز نیومده ڪجا میخواین برین؟!» ڪلے سرخ و سفید مے شدند و از سنگر مے آمدند بیرون.ما هم مےخندیدیم بهشان. بنده هاے خدا نمے دانستند پدر و مادر حاجے پنج سال است فوت شده اند😂😂 ↝°@ebrahiimhadi74
ڪاڪا سالم هستے ؟؟ 🏖|°‌در رودخانه نزدیڪ مقر آب تنے میڪردیم . یڪے از بچه ها ڪه شنا بلد نبود افتاد توے آب . چند بار رفت زیر آب و آمد بالا ، شنا بلد نبود یا خودش را به نابلدے مے زد خدا مےداند ، برادرے پرید توے آب و او را گرفت ،‌ ‌وقتے داشت او را با خودش مے آورد بالا مے گفت : "ڪاڪا سالم هستے ؟ " و او نفس زنان میگفت : "نه ڪاڪا سالم خانه است من جاسم هستم.😂😂 ↝°@ebrahiimhadi74
🦋|°از سنگر اومدم بیرون حمید ڪه یه بچه شوخ و باحاله جلومو گرفت گفت حاجے مسئله تون خندیدم گفتم بفرما گفت حاجے من چند شبه خوابم نمیبره گفتم چرا ڪسالت دارے؟ گفت نه حاجے فڪر شما نمیذاره بخوابم گفتم فڪر من چرا؟ گفت دلمو دریا زدم بیام امروز داستانو تموم ڪنم چشام از بیخوابے ناله میڪنه گفتم باشه اخوے بگو درخدمتم گفت حاجے چندوقته زندگے برام نذاشتے همش دارم فڪر میڪنم شما ڪه ریشاتون اینقدر بلنده شبا میخوابے پتو رو میدے رو ریشات یا میدے زیر ریشات گفتم اے شیطون مارو گرفتے گفت نه والله بگین خب گفتم فردا بهت میگم فردا شد حمیدو صداش ڪردم گفتم بر پدرت صلوات ،دیشب یڪساعت درگیر بودم گفت حاجے واس چے؟ گفتم از دست تو با اون سوالای هچل هفتت پتورو میدادم رو ریشام میخواستم خفه شم پتورو میدادم زیر ریشام یخ میڪردم خلاصه راه رفتن خودمم فراموش ڪردم شباے قبل چحور میخوابیدم حمیدم از خنده ترڪید و ازاینڪه یه سوژه برا بچه ها پیدا ڪرده بود با خنده از من خدافظے ڪرد بره منتشر کنه😂😂 ↝°@ebrahiimhadi74
اجازه 👆🏻|°توے یڪے از عملیات ها انگشت سباسه اسحق قطع شده بود بعد از عملیات مے پرسند: اسحق، انگشتت چے شده؟ لبخند مے زند و مے گوید: من مے خواستم از برادران عراقی اجازه بگیرم ڪه این اتفاق افتاد.😂😂 راوے: علے اسطحے برادر شهید ↝°@ebrahiimhadi74