eitaa logo
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
44 فایل
🌹 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 تاریخ فعالیت کانال : 97/2/27
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید ابراهیم هادی🌷 💠اخلاص باابراهیم از ورزش صحبت می کردیم .می گفت :وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی می رفتم ،همیشه با وضو بودم. همیشه هم قبل از مسابقات کشتی دورکعت نماز می خواندم ،پرسیدم چه نمازی ؟! گفت:دو رکعت نماز مستحبی !از خدا میخواستم یک وقت تو مسابقه ،حال کسی رو نگیرم! ابراهیم به هیچ وجه گرد گناه نمی چرخید.برای همین الگویی برای تمام دوستان بود .حتی جایی که حرف از گناه زده می شد.سریع موضوع را عوض می کرد. هر وقت می دیدبچه ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می گفت :صلوات بفرست !ویا به هر طریقی بحث رو عوض می کرد.هیچگاه از کسی بد نمی گفت ،مگر به قصد اصلاح کردن . هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی پوشید.بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. زمانی هم که علت آن را سوال میکردیم می گفت :برای نفس آدم، این کارها لازمه. شهید جعفرجنگروی تعریف می کرد:پس از اتمام هیئت دور هم نشسته بودیم .داشتیم با بچه ها حرف می زدیم .ابراهیم در اتاق دیگری تنها نشسته و توی حال خودش بود! وقتی بچه ها رفتند .آمدم پیش ابراهیم هنوز متوجه حضور من نشده بودبا تعجب دیدم هر چند لحظه ،سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش می زند!یکدفعه با تعجب گفتم :چیکار می کنی داش ابرام ؟! تازه متوجه حضور من شد.از جا پریدو از حال خودش خارج شد!بعد مکثی کرد و گفت :هیچی ،هیچی،چیزی نیست ! گفتم به جون ابرام نمیشه ،باید بگی برای چی سوزن زدی تو صورتت. مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدم هایی که بغض کرده اند گفت :سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه. آن زمان نمی فهمیدم که ابراهیم چه میکند و این حرفش چه معنی دارد،ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان راخواندم ،دیدم که آنها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه ،خودشان را تنبیه می کردند. از دیگر صفات برجسته شخصیت او دوری از نامحرم بود.اگر می خواست با زنی نامحرم ،حتی از بستگان ،صحبت کند به هیچ وجه سرش را بالا نمی گرفت .به قول دوستانش :ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت ! وچه زیبا گفت امام محمد باقر (ع):(از تیرهای شیطان ،سخن گفتن با زنان نامحرم است .) ابراهیم به اطعام دادن نیز خیلی اهمیت می داد.همیشه دوستان رابه خانه دعوت می کردو غذا می داد.در دوران مجروحیت که در خانه بستری بود،هر روز غذا تهیه می کردو کسانی که به ملاقاتش می آمدندرا سر سفره دعوت می کردو پذیرائی می نمودواز این کار هم بی نهایت لذت می برد. به دوستان می گفت :ما وسیله ایم ،این رزق شماست .رزق مومنین با برکت است و.. در هیئت ها و جلسات مذهبی هم به همین گونه بود.وقتی می دیدصاحبخانه برای پذیرایی هیئت مشکل دارد،بدون کمترین حرفی برای همه میهمان ها و عزادارها غذا تهیه می کرد. می گفت :مجلس امام حسین ع باید از همه لحاظ کامل باشد. شبهای جمعه هم بعد از برنامه بسیج برای بچه ها شام تهیه می کرد. پس از صرف غذا دسته جمعی به زیارت حضرت عبدالعظیم با بهشت زهرا (س ) می رفتیم. بچه های بسیج و هیئتی ،هیچ وقت آن دوران را فراموش نمی کنند .هر چندآن دوران زیبا و به یادماندنی طولانی نشد! یکبار به ابراهیم گفتم :داداش ،اینهمه پول از کجا می یاری؟!از آموزش وپرورش ماهی دو هزار تومان حقوق می گیری ،ولی چند برابرش را برای دیگران خرج می کنی! نگاهی به صورتم انداخت وگفت :روزی رسان خداست در این برنامه ها من فقط رسیده ام .من از خدا خواستم هیچوقت جیبم خالی نماند .خدا هم از جائی که فکرش را نمی کنم اسباب خیر رابرایم فراهم می کند. 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ ص ۱۸۰ و ۱۸۱ و ۱۸۲ @ebrahiimhadi74
♻️ورزش باستانی 🔸اوایل دوران دبیرستان بودکه ابراهیم با ورزش باستانی آشناشد اوشب ها به زورخانه حاج حسن می رفت. حاج حسن توکل معروف به حاج حسن تجار عارفی وارسته بوداو زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت.ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط ورزشی و معنوی شد. حاج حسن ،ورزش را با یک یا چند آیه قرآن شروع می کرد سپس حدیثی می گفت و ترجمه می کرد.بیشتر شبها ابراهیم را میفرستاد وسط گود،او هم دریک دور ورزش ،معمولا یک سوره قرآن ،دعای توسل ویا اشعاری درمورد اهل بیت می خواندوبه این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد. 🍃🍃🍃🍃 🔸ازجمله کارهای مهم دراین مجموعه این بود که،هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می رسید،بچه ها ورزش را قطع می کردندوداخل همان گودزورخانه ،پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند. به این ترتیب حاج حسن درآن اوضاع قبل از انقلاب درس ایمان واخلاق را در کنار ورزش به جوانها می آموخت. 🔸🔸🔸 فراموش نمیکنم ،یکباربچه ها پس از ورزش درحال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند.یکباره مردی سراسیمه وارد شد !بچه ی خردسالی را نیز در بغل داشت بارنگی پریده وباصدائی لرزان گفت :حاج حسن کمکم کن بچه ام مریضه دکتراجوابش کردند.داره از دستم می ره.نفس شما حقه ،تو رو خدادعا کنید تو روخدا..بعد شروع به گریه کرد . ابراهیم بلند شد وگفت :لباسهاتون رو عوض کنید و بیایید توی گود .خودش هم آمد وسط گود.آن شب ابراهیم دریک دور ورزش ،دعای توسل را با بچه ها زمزمه کرد.بعد هم باسوز دل برای آن کودک دعا کرد.آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد. دوهفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت :بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شدید !با تعجب پرسیدم کجا؟! گفت بنده خدایی که با بچه ی مریض آمده بود،همان آقا دعوت کرده بعد ادامه داد الحمدالله مشکل بچه اش برطرف شده دکتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همین ناهار دعوت کرده.🌷 🍃🍃🍃 🔸برگشتم وابراهیم را نگاه کردم مثل کسی که چیزی نشنیده ،آماده رفتن می شد.اما من شک نداشتم ،دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده. ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ 🌷صفحه ۱۸و۱۹ @ebrahiimhadi74