🌱أنظروا في عيون الشهداء ترون بعضا من جمال الجنة
🌺به چشمای شهدا نگاه کنید!...
بعضی از زیبایی های بهشت را ببینید...
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
@ebrahiimhadi74
•••••••••••••••••••••••••••••••
هدایت شده از سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🕌 سلام صبح گاهی محضر اربابمون
📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿.
@ebrahiimhadi74
صبحتان حسینی
•﷽•
زیبایی چادر مشکیم را ترجیح میدهم
بر همهی برندهای دنیا...!
کدام برند و اسمی با اعتبارتر است؛
از نام مادرمان حضرت زهرا(س)...
#حجاب🌱
🇮🇷 🍃
💜 @ebrahiimhadi74
۞﴾﷽﴿۞
چشمههای مهربانی
از چشمان دختران میجوشد
و راز روشن رودها را خداوند
در نگاه آنان به ودیعه گذاشته است.
ولادت حضرتمعصومهعلیهاالسلام
وروزدخترمبارڪباد
╲\╭┓
╭❤️🇮🇷💚 @ebrahiimhadi74
┗╯\╲
آیت الله مجتهدی (ره):
روزی در حرم امام رضا (ع)
جوانی نزد من آمد و پرسید:
اگر بخواهم زنگار دلم را
پاک کنم باید چه کنم؟
گفتم دوکار:
①←قرائت قرآن در سحر
②←بسیار استغفار کردن
#بندگی
@ebrahiimhadi74
یکی ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺩﻩ ﺑﻪ اسم مش مراد به ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﻣﺮﺩ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﻩ ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ : "ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، ﻣﺶ مراد ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ !" ﻣﺶ مراد با ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ . ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﮓ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻣﺶ ﺗﯿﻤﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ می شد!
@ebrahiimhadi74
💢به گرفتاری هاتون نگاه حقیرانه و کوچیک داشته باشید و به خودتون امید بدید مطمئن باشید از پادرش میارید😉
اما اگه از بزرگی اسمش بترسید و #ناامید بشید همون اول کارتون تمومه😐
#در_مسیر_ستاره
♻️ورزش باستانی
🔸اوایل دوران دبیرستان بودکه ابراهیم با ورزش باستانی آشناشد اوشب ها به زورخانه حاج حسن می رفت.
حاج حسن توکل معروف به حاج حسن تجار عارفی وارسته بوداو زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت.ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط ورزشی و معنوی شد.
حاج حسن ،ورزش را با یک یا چند آیه قرآن شروع می کرد سپس حدیثی می گفت و ترجمه می کرد.بیشتر شبها ابراهیم را میفرستاد وسط گود،او هم دریک دور ورزش ،معمولا یک سوره قرآن ،دعای توسل ویا اشعاری درمورد اهل بیت می خواندوبه این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد.
🍃🍃🍃🍃
🔸ازجمله کارهای مهم دراین مجموعه این بود که،هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می رسید،بچه ها ورزش را قطع می کردندوداخل همان گودزورخانه ،پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند.
به این ترتیب حاج حسن درآن اوضاع قبل از انقلاب درس ایمان واخلاق را در کنار ورزش به جوانها می آموخت.
🔸🔸🔸
فراموش نمیکنم ،یکباربچه ها پس از ورزش درحال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند.یکباره مردی سراسیمه وارد شد !بچه ی خردسالی را نیز در بغل داشت بارنگی پریده وباصدائی لرزان گفت :حاج حسن کمکم کن بچه ام مریضه دکتراجوابش کردند.داره از دستم می ره.نفس شما حقه ،تو رو خدادعا کنید تو روخدا..بعد شروع به گریه کرد .
ابراهیم بلند شد وگفت :لباسهاتون رو عوض کنید و بیایید توی گود .خودش هم آمد وسط گود.آن شب ابراهیم دریک دور ورزش ،دعای توسل را با بچه ها زمزمه کرد.بعد هم باسوز دل برای آن کودک دعا کرد.آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد.
دوهفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت :بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شدید !با تعجب پرسیدم کجا؟!
گفت بنده خدایی که با بچه ی مریض آمده بود،همان آقا دعوت کرده بعد ادامه داد الحمدالله مشکل بچه اش برطرف شده دکتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همین ناهار دعوت کرده.🌷
🍃🍃🍃
🔸برگشتم وابراهیم را نگاه کردم مثل کسی که چیزی نشنیده ،آماده رفتن می شد.اما من شک نداشتم ،دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده.
ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱
🌷صفحه ۱۸و۱۹
@ebrahiimhadi74
🍃چقدر اسم زیبای تو، برازندۀ توست..
ابراهیم بودی و نفست را در آتش سوزاندی
و برای دل درمانده از گناه من
هدایت کننده شدی...
به راستی که پیامبر دل من تویی...
ابراهیم...❤️
@ebrahiimhadi74
•••••••••••••••••••••••••••••••