eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
35.3هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_هفتاد_پنج ساعت یک بامداد بود و کمیل و محمد همچنان در خیابان ها میچ
✐"﷽"↯ 📜 💟 کمیل با چشمان نگران و ترسیده اش به سمانه نگاه کرد و غرید: ــ حواست کجاست؟وسط جاده مگه جای قدم زدنه،اگه دیر میرسیدم میزد بهت ــ منت سر من نزار ،میخواستی نیای جلو میزاشتی ماشین زیرم میکرد از دستت راحت میشدم کمیل سعی کرد آرامش خود را حفظ کند ،آرام گفت: ــ سمانه جان میخوام بهات حرف بزنم سمانه عصبی بازویش را از دست کمیل کشید : ــ من با تو حرفی ندارم نگاهی به چشمان سرخ کمیل پ کمیل غرید: سمانه تمومش کن ــ منم دارم همینکارو میکنم کمیل نگاهی به اطراف انداخت ،اطرافشان شلوغ بود و نمی توانست اینجا با سمانه صحبت کند. ـــ بیا بریم یه جا با هم صحبت کنیم ــ گفتم که من با تو دیگه جایی نمیرم، کمیل مچ دستش را محکم گرفت و فشرد: ــ آخ داری چیکار میکنی کمیل دستش را کشید و به طرف ماشین رفت و سمانه را داخل ماشین هل داد سریع خودش سوار شد و پایش را روی گاز فشرد. سمانه که از و رفتن با قفل ماشین خسته شد کلافه به صندلی تکیه داد. ــ کجا داری میری؟ کمیل حرفی نزد سمانه عصبی به طرفش چرخید و فریاد زد: ــ دارم میگم کجا داری میری؟منو برسون خونه کمیل زیر لب استغفرا... گفت و به رانندگی اش ادامه داد. سمانه سعی کرد در را باز کند،کمیل عصبی گفت: ــ سمانه بشین سرجات سمانه که بی منطق شده بود گفت: ــ نمیخوام ،درو باز کن میخوام پیاده بشم کمیل که سعی می کرد فریاد نزد و مراعات سمانه را بکند،اما لجبازی و بی منطق بودن سمانه خونش را به جوش آورد بود ،فریاد زد: ــ بـــســــه،بشین سرجات،عـــصـــبانیـــم نـــکـــن سمانه که از فریاد کمیل شوکه شده بود،آرام در جایش قرار گرفت. *** با ایستادن ماشین سمانه نگاهی به خانه انداخت،با یادآوری خاطرات آن شب و حرفایی که در این خانه شنیده بود،با چشمان خیس و عصبانیت به طرف کمیل چرخید و گفت: ــ براچی اوردیم اینجا کمیل عصبی غرید: ــ سمانه تمومش کن کمیل از ماشین پیاده شد،سمانه هم به طبع از او از ماشین پیاده شد و به طرف خانه رفتند. ✍🏽نویسنده:فاطمه‌امیری ... °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4
↫یہ‌موقع ازگناهامــون🔞 خجـالټ‌نڪشیمـا...❗️ ناراحټ‌نشیمــا...↬ 🔆مہدۍفاطمه‌"س‌"هسٺ؛↓ جـورهمـه‌گناهامونُ‌میڪشه‼️ +بعدڪناربیومون‌نوشتیم313😏 ←بھ‌خود‌بیاییم‌تا‌از‌راھ‌بیایَد... °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
همـراهـان‌عـزیـزسـلام🌱 ایـن‌روزهـا"ازدواج‌" از دغدغه‌هـاۍ‌ اصلۍ مجـردان و خانـواده‌هـاۍ‌آنها ‌شده ‌است... به همین دلیل ‌مجموعۀ‌ از"۱۳‌دی" تا "۲۲‌بهمن" چلـه‌سوره‌یاسیـن برگزار می‌کند🌱 سوره‌یاسیـن علاوه بر فضیلت‌های بسیاری که دارد... برای حل مشکل ازدواج بسیار‌تاثیرگذار هست👌🏻 پـس‌‌ را از دست ندید🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
⃟ ♥ ⃟ الـۅعــده‌ۅفـــا🙌🏻 اعضـاۍ‌محتــࢪم‌سـلام🌿 ⇦بالاخـࢪه‌ࢪوز‌شـࢪوع ‌#چله‌حـاجـت‌ࢪوایۍ ‌‌فـࢪا
♥Γ∞ دعاۍ‌مومن،سه‌حالٺ‌دارد: ¹•يابرايش‌ذخيره‌مۍشود ²•يادردنيــابرآورده‌مۍشود ³•و يابلايۍازاوبرطرفـ‌ مۍشود. |امــام‌سجــاد؏ ࢪوز‌‌نـوزدهم فـرامـۅش‌نشـود❌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⅌ ͜͡ ------------- رنجِ‌راه‌وغربٺ‌و‌مِحنٺ‌ڪشیدن‌یک‌طرف آخـرش‌روۍبرادر را‌ندیــدن‌یک‌طرف °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
📿 ⃟❥• از اینڪہ اذان گوشیتـوݩ فـعالہ ولێ همیشہ خاموشش می ڪنید و بہ ادامہ ڪارتوݩ میرسید... فازتوݩ چیہ؟!🤔
آقـاۍخوبۍهـا🍃 غيبتتــان،آرامش‌را ازمــن‌ربوده↻ ۆ روزهـايـمان‌را ↯ ابرۍسياه،تيره‌وتارڪرده... ميشود خودتـان‌براۍ‌↓ ظہورتــان‌دعـاڪنيد🦋 و آرامش رابه‌دلہاۍ⇢ خستہ‌مان‌برگردانيــد...💔 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⅌ ͜͡ ------------- ❞دشمن‌ڪه‌واژه‌شهـادت‌ براش‌معنا‌نداره! برای‌چی‌اصلا‌میجنگه؟!!!❝ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
⅌ ͜͡ ------------- ❞دشمن‌ڪه‌واژه‌شهـادت‌ براش‌معنا‌نداره! برای‌چی‌اصلا‌میجنگه؟!!!❝ #استوری #ڱـڔدا
"༃♥️" ما ملـت شهـ🦋ـادتیم شما‌میدانید این جنگ‌یعنی نابودی‌همہ امڪانات‌شما! این‌جنگ را شماشروع میڪنید‌اما پایانش‌را ما‌ترسیم‌ میڪنیم.👊🏻 حاج‌قاسم‌عزیزِما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_هفتاد_شش کمیل با چشمان نگران و ترسیده اش به سمانه نگاه کرد و غرید
✐"﷽"↯ 📜 💟 کمیل در را باز کرد و به سمانه اشاره کرد که وارد خانه شود،سمانه وارد شد و با نگاهش اطرافش را وارسی کرد،کمیل عصبی کتش را روی مبل پرت کرد و به طرف سمانه که چادرش را از سر میکند نگاهی کرد. . سمانه روی مبل نشست و به تلویزیون خاموش خیره شد،کمیل روبه رویش ایستاد و دو دستش را به کمر زد. ــ سمانه ــ باتوام سمانه کمیل به او نزدیک شد و چانه اش را در دست گرفت و به سمت خود چرخاند: ــ وقتی حرف میزنم به من نگاه کن و جوابمو بده . سمانه شاکی گفت: ــ مگه خودت نگفتی تمومش کنم و حرف نزنم ،بفرما ساکت شدم . کمیل عصبی از او دور شود و پشتش را به سمانه داد و دستی به سرش که از درد در حال انفجار بود کشید،دیشب درد زخمش و فکر سمانه او را تا دیر وقت بیدار نگه داشته بود،خسته نالید: ــ تمومش کن سمانه،باور کن اونجوری که فکر میکنی نیست،بزار برات توضیح بدم سمانه از جایش بلند شد و روبه رویش ایستاد. ــ نمیخوام توضیح بدی،چیزی که باید میشنیدمو شنیدم کمیل بازویش را در دست گرفت و خشمگین فریاد زد: ــ لعنتی من اگه میخواستم به خاطر مراقبت کردن با تو ازدواج کنم که مثل قبلا هم میتونستم بدون اینکه بحث ازواج باشه ازت مراقبت کنم. ــ من بچم کمیل ??بچم؟ ــ چیکار کنم که باور کنی سمانه؟تموم کن این موضوعو ــ باشه ،تمومش میکنم،به بابام میگم که میخوایم تمومش کنیم با اخم به او خیره شد و گفت: ــ منظورت چیه؟ سمانه مردد بود برای گفتن این حرف اما آنقدر عصبی و ناراحت بود که نتوانست درست فکر کند به حرفش. ــ منظورم اینه گه طلاق بگیریم کمیل احساس کرد که زمان ایستاد،با ناباوری به سمانه نگاه می کرد،هضم جمله سمانه برایش سنگین بود،اما کم کم متوجه منظور سمانه شد. سمانه رگه های عصبانیت ،خشم ،ناراحتی،اضطراب را که کم کم در چشمان کمیل موج میزدن را دید،با وحشت به صورت سرخ کمیل و رگ باد کرده ی گردنش نگاه کرد ، . دوباره نگاهش را به سمت چشمان کمیل برگرداند،کمیل با آنکه با شنیدن کلمه طلاق کل وجودش به آتش کشیده شده بود و دوست داشت آنقدر سر سمانه فریاد بزند که آرام شود،اما می دانست این راهش نیست ،نمی خواست سمانه از او بترسد،زیر لب چندبار صلوات فرستاد و خدا را یاد گرفت،آنقدر گفت و گفت تا کمی آرام گرفت،سمانه که نگران کمیل شد با صدای لرزان آرام صدایش کرد،اما با باز شدن چشمان کمیل و گره خوردن نگاه هایشان بهم ترسید و کمی خودش را عقب کشید. . کمیل اخمی بین ابروانش نشاند و جدی و خشمگین گفت: ــ خوب اینو تو گوشت فرو کن تا آخر عمر که قراره کنار هم زندگی کنیم یک بار دیگه سمانه فقط یک بار دیگه هم نمیخوام کلمه طلاقو از زبونت بشنوم،فهمیدی؟ سمانه سریع سرش را به علامت تایید تکان داد. ــ وقتی بهت میگم گوش کن حرفمو،بزار برات توضیح بدم،مثل یه دختر خوب سکوت کن و حرفای منو گوش بده... ✍🏽نویسنده:فاطمه‌امیری ... °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⅌ ͜͡ ------------- ↫ای‌عشــق‌اول‌وآخــرمــن ای‌مهربان‌تر‌ازمــادرمــن °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
⅌ ͜͡ ------------- ↫ای‌عشــق‌اول‌وآخــرمــن ای‌مهربان‌تر‌ازمــادرمــن↬ #استوری⸽ #شب_جمعه #ڱـڔدان‌م
‌°•❥⃟𖣔 ⦃شب‌جمعہ‌سټ⦄ دلتنگــم‌برایتـ ـ ـ ـ یڪۍرا⇠زائرشش‌گوشہ‌ڪردۍ یڪۍرا⇠ڪُشټ‌داغ‌“ڪربلایٺــ“ 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏳وقتـش‌رسیـده یـه‌قـدم‌بـراۍ‌شـھـدا‌بـرداریـم ۆ بیـایـم‌توۍ‌مسیـر‌شُـھَـدا.... اگـه‌دلـ♥ـت‌میخـواد تـوی‌مجمـوعـه‌هـاۍ‌مجازی‌شُـھَـدایۍ فعالیـت‌ڪنۍ... مجموعه ایـن‌فرصت‌ر‌‌ا بـراتون‌فراهـم‌ڪرده😍 _جذب‌خادم‌برای‌ _جذب‌خادم‌برای برای‌کسب‌اطلاع‌بیشتر‌ازشرایط و ثبـت‌نام بــه‌آیـدی‌زیـر‌مراجـعـه‌ڪنیـد. 📌@shahidhadi_delha
⅌ ͜͡ ------------- وقتـ‌ ـ‌ ـ آن‌نـرسیــده‌ڪه‌بیایۍ
مـابۍتــوخستــه‌ایم
💔 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
•°⏳°• هنـگام‌خـواندن‌نمـاز ‌بـہ‌امـام‌زمـان”عج”متـوسل‌شویـد، ایـن‌امـر‌شماراخاشـع‌میڪند..!🌸 (آیـت‌اللـہ‌بهجت‌)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞┋غࢪبــال‌دࢪآخرالزمــان ⇦سالۍیڪ‌نفر→ روهم‌روشنگرۍڪنیدڪافیہ...❗️ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f