eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
33.5هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
◈ڪفتر‌جلد‌بقیعم‌...◈‌
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
᷎♥️ ⃟⃝ 𔓘 بایدبَراے بَندِگےسَجده‌هایِمان‌یِڪ‌ مَسجدے بہ‌نام «حسن‌جان»درسٺ‌ڪَرد...♡
43e7308321-5ecbaa557a1ed838018bc319.mp3
1.98M
✨⃟ ⃟𝄞 خیلے بدھ آدمـ بۍرفیق‌باشه💔 رفیق‌شھیدنداشته‌باشه
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
𝁞🌿 ⃟ ⃝𝀋 خطاب‌به‌همســرتون؛ خیلۍفورے‌‌فوتی‌بفرمآیید‌ڪه↯ ❥خوشا‌بہ‌بخت‌بلندم‌ ڪه‌دࢪڪنارمنے😌💞
تۅے‌زندگی‌برای‌همہ‌چےوقٺ‌میزاریم⁉️ اماواقعا چقدر برایشهداوقت گذاشتید🙃 اونایی که دلشون میخواد بشن الان وقتشہ براےڪسب‌اطلاعات بیشتربہ‌آیدی زیرپیام‌بدین↯ ⇨@shahidhadi_delha
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_عقیق 💟#پارت_هجدهم ابوذرکلافه به همراهش رفت.خدایش بیامرزد! بابا با خنده به صندلی کنار
✐"﷽"↯ 📜 💟 آیه چپ چپی نگاهش میکند و دوباره روی صندلی مینشیند و در دل میگوید:کاش همیشه یه از فرنگ داشتیم بلکه ملت یکم به فکر وظایفشون بیوفتن دقایقی بعد دکتر و جمعی از پزشکان بر سر بیماران اتاق 1حاضر میشوند آیه آرام سالمی به تیم روبه رویش میکند و با چشم دنبال دکتر میگردد.به جز پیرآقای کراوات زده همه برایش آشنا هستند! حدس میزند که دکتر همین پیرآقای روبه رویش باشد چند دقیقه بعد دکترتقوایی حدسش را به یقین تبدیل میکند:خانم سعیدی پرونده مریض رو لطف میکنید آیه چشمی میگوید و پرونده را دست دکتر تقوایی میدهد و به خواست آنها اطلاعاتی در خصوص وضعیت عمومی بیمار میدهد.چند دقیقه ای در سکوت سپری میشود و بعد دکتر واال پرونده را به دست آیه میدهد. خیره به چهره معصوم مینا بیماری اش را تشخیص میدهد! خیلی راحت! آنقدر که آیه تمام انرژی اش را جمع میکند تا دهانشانش بیش از حد معمول باز نشود! در دل میگوید:او یک نابغه است ! یک نابغه ! مینا بیش از یک هفته در بیمارستان بستری بود و پزشکان بر سر تشخیص بیماری اش هنوز اختلاف داشتند! با استدلالهای دکتر واال مشخص شده که مینای کوچک با چه غولی دست و پنجه نرم میکند تیم پزشکی که رفت آیه فقط به مینا خیره شد! چند لحظه فقط خیره نگاهش کرد و بعد به اشک شوقش اجازه خروج داد.و مدام خدا را شکرمیکرد! مینا مینای عزیزش درمان میشد و این شاید بهترین خبر این چند وقته بود. با نشاطی وصف ناشدنی به ایستگاه پرستاری رفت . مریم هم آنجا بود با لبخند منحصر به فردش سالم تقریبا بلندی گفت و آنها نیز با تعجب جواب سالمش را دادند! برای خودش چایی ریخت و کنا نسرین و مریم و آزاده نشست .تعجبشان را که دید پرسید:چی شده ؟ چرا اینجوری نگاه میکنید؟ نسرین میگوید:کبکت حسابی بلبل میخونه !! واسه همین تعجب کردیم! لبخندش پر رنگ تر میشود میگوید:بالاخره بیماری مینا رو تشخیص دادن! واای خدای من این دکتر واال نابغه است با چندتا علائم و توضیحات تو پرونده تشخیص داد مریم هم خوشحال میگوید:خدا رو شکر! آیه جرعه ای از چایش مینوشد و بعد انگار چیزی یادش آمده باشد با خنده میپرسد: راستی روز معارفه برای این پیرمرد بنده خدا که همسن باباتون سن داره اینقدر بزک دوزک کرده بودید؟ ...
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
𝁞🌿 ⃟ ⃝𝀋 ⸤ دݪم‌هواےشھادت‌کہ‌مےکند پناه‌مےبࢪم بہ"چادࢪم" چراکہشہداھمیشہ‌دست‌به‌دامانِ‌چادࢪ مادرند‌ ⸣ روزبیست‌وپنجم فراموش‌نشود❌