eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.9هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🕊 -عجیب‌نیست‌که‌دائم‌سرزبان‌من‌است -حسن‌قشنگ‌ترین‌واژه‌جهان‌من‌است💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂آیا منم با این همه گناه، میتونم یار عج باشم؟!😭 هروقٺ احساس ڪردید از امام زمان دور شدید... و دلتوݩ واسہ آقـا تنگـــ نیسٺ... ایݩ دعاے ڪوچیڪ رو بخونید... بخصوص توے قنوٺ هاتوݩ❣📿 ((اللهم لـَیِّـنْ قَـلبے لِـوَلِـیِّ أَمـرِڪْ))یعنـے... «خداجوݩ‌دلمو‌واسہ‌امامم‌نرم‌ڪن...» 🌱 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
. •#ڪتاب‌زیرتیـغ ‌‌•#خاطࢪاتے‌ازشہیدمحسن‌حججے🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . ودرآمدبالایی‌نداشت! وچیزےڪه
. • ‌‌•🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . مےگفت:زهرا الان‌فقط‌من‌وتو،توےاین‌آیینه، معلوم‌هستیم!ازت‌مےخوام‌ڪمك‌ڪنے‌به، سعادت‌وشھادت‌برسم. خواسته‌ےسختے بود،هربارنگاه‌معنادارےبه‌او‌میڪردم‌ڪه یعنےاین‌چه‌درخواستےهست‌ڪه‌ازمن‌ میکنے؟!آخرش‌هم‌گفتم؛محسن‌بسه‌دیگه! توےبھترین‌روززندگیم‌دعاڪنم‌توشھید بشی؟مگه‌میتونم؟!😢 بااینڪه‌خیلےبرام سخت‌بود،امااونقدرسماجت‌ڪردتاقبول ڪردم! قبلابھش‌قول‌دادم‌ڪه‌برارسیدن به‌هدفش‌ڪمڪش‌ڪنم! درچندسالےهم ڪه‌باهم‌زندگےڪردیم‌همیشه‌تلاشم‌این‌بود ڪه‌بتونم،خواسته‌اےروڪه‌سرسفره‌عقد، ازمن‌داشت،انجام‌بدم دوران‌عقدمایک‌سال‌وهشت‌ماه‌طول‌ڪشید نھم‌مردادماه¹³⁹³ازدواج‌ڪردیم،وبارفتن زیریڪ‌‌سقف‌زندگےمشترڪمون‌شرو؏شد دردوران‌عقد،همینطوراتفاقےبه‌این‌فڪر ڪردم،ڪه‌چه‌خوب‌میشدمحسن‌به‌سپاه میرفت!واین‌لباس‌مقدس‌وباارزش‌روبه تن‌میڪرد! اوازمن‌خواسته‌بودتومسیرے حرڪت‌ڪنم،ڪه‌سعادت‌وشھادت‌رو براش‌به‌دنبال‌داشته‌باشه!🙃 واین‌مورد باپیوستنش‌به‌سپاه‌‌همخوانےداشت،! ازطرفےجایی‌ڪه‌دراون‌ڪارمیڪردبه، نماززیاداهمیت‌نمیدادن،محسن‌ازاین‌،. قضیه‌خیلےناراحت‌بود. دست‌آخرهم سرهمین‌بامدیرڪارخانه‌درگیرشد!و دیگه‌به‌اونجانرفت،'' مدتےهم‌درقنادے پیش‌یڪےازدوستاش‌ڪارمیڪرد . . . ¦⇠ ════════════ ᴊᴏɪɴ°••☞ ⁦http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
برای‌سخن‌گفتن‌باتو،🗣️' نیازی‌به‌پیک‌وقاصدوواسطه‌نیست؛ توازرگ‌گردن‌نزدیکتری😍 وآنچه‌راکه‌هنوزبه‌زبان‌نیامده ‌می‌دانی(:🌿' تویکتایی‌♥️!' بانام‌های‌زیباوصفات‌نیکو🌻... که‌همگی‌مانندخودت‌یکتاهستند الهی♥️!' مارایک‌رنگ،یک‌دل‌واستوارگردان ‌تابانسیم‌وسوسه‌ای🌬️ ‌ازتوجدانشویم..❌🔗' ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
بسم‌رب‌المھد؎ دارم‌یَقیـن‌ڪِھ‌روزِوصـٰالِ‌تـومۍرِسـد؛ ذِڪرلَبـم‌شـده‌ڪِھ‌الھـۍببینمَـت..!シ ‌ ♢السَّلامُ‌عَلیكَ‌یٰابَقیَةَ‌اللّٰهاللّٰھُمَّ‌عَجِّݪ‌لِۅَلیِكَ‌الفَرَج،! ❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آلودِگےهَواےزمین،ازحَدهُشداࢪگُذَشتھ وَدُنیا،مِنھـٰاےٺو،برابـرشـده‌بـٰاخَفگے "! ‌ڪجایی‌ای‌اُڪسیژنِ‌نـٰابِ‌حیاتـ ⁉️ ریہ‌هـاےجہانَم،ٺوراڪَم‌داࢪد 💔 ❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
. •#ڪتاب‌زیرتیـغ ‌‌•#خاطࢪاتے‌ازشہیدمحسن‌حججے🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . مےگفت:زهرا الان‌فقط‌من‌وتو،
. • ‌‌•🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . یڪبارازش‌پرسیدم:دوسدارےواردسپاه بشےواین‌شغل‌روانتخاب‌ڪنے؟!جاخورد وگفت؛بایدفڪرڪنم! به‌گمونم‌زیادمایل‌ نبود! بھش‌گفتم؛به‌هرحال،من‌خیلے‌دوست دارم‌‌شوهرم‌سپاهےباشه! اصلامگه‌تو، نمےخواستےشھیدبشے؟!مطمئنم‌ڪه‌اگه قرارباشه‌شھیدبشے،توےسپاه‌شھیدمیشی خیلےزودبه‌پیشنھادم‌جواب‌مثبت‌دادوگفت ڪاملامشتاقم!وبه‌نوعےمسیرم‌روپیدا ڪردم،! محسن‌قبل‌ازهراقدامےیك‌سرے مسائل‌روبامن‌طےڪردوگفت؛من‌هرجاڪه حرف‌ونامےازاسلام‌باشه، چه‌داخل‌کشور خودمون،چه‌توےیه‌ڪشوردیگه،باید براےدفاع‌ازاسلام‌برم؛ توبااین‌قضیه، مشڪلےندارے؟! گفتم؛نه،هیچ‌مشڪلے ندارم! واقعاهم‌نداشتم،چراڪه‌بھش‌ قول‌داده‌بودم،واطمینان‌داشتم‌این‌راه محسن‌رو‌به‌آرزوش‌‌یعنی‌سعادت‌وشھادت خواهدرسوند؛ بدین‌ترتیب،محسن‌پس‌از طےڪردن‌ڪارهاےمربوط‌به‌استخدامش درسال¹³⁹²زمانےڪه‌هنوزازدواج‌نڪرده بودیم،رسماً‌به‌سپاه‌پاسداران‌پیوست‌و پاسدار شد🍃 ماخونه‌اےرونزدیك‌خونه‌ےپدرم‌اجاره ڪردیم!جھیزیه‌روهم‌ڪم‌ڪم‌میبردیم اونجامےچیدیم. محسن‌سرجھیزیه‌‌خیلی باپدرومادرم‌چونه‌میزد! اون‌مخالف‌خرید بعضی‌ازلوازم‌زندگےمثل‌مبل‌بودمیگفت؛ شایدیڪےپول‌نداشته‌باشه،وقتےبیاداینارو ببینه،دلش‌میسوزه! اونوقت‌من‌چیڪار ڪنم ؟! . . . ¦⇠ ════════════ ᴊᴏɪɴ°••☞ ⁦http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
استغفار🤲 پیامبرخدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: دلها نیز، همچون مس، زنگار می‌بندد پس آنها را با استغفار صیقل دهید. 📚وسائل الشیعه،ج۷،ص۱۷۶ ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
آمده‌ام به سوی تو تا که به من نظر کنی...
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
. •#ڪتاب‌زیرتیـغ ‌‌•#خاطࢪاتے‌ازشہیدمحسن‌حججے🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . یڪبارازش‌پرسیدم:دوسدارےوارد
. • ‌‌•🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . شب‌عروسےبااینڪه‌ماشین‌روهم‌گُل‌‌نزده بودیم،ماشین‌هاےزیادےدنبالمون‌راه‌افتادن خیلےهم‌بوق‌بوق‌میڪردن‌وجیغ‌میزدن محسن‌تصمیم‌گرفت‌اوناروقال‌بڱذاره بھم‌گفت؛بپیچونیمشون؟!😁 گفتم:گناه دارن،گفت؛نه! پاروگذاشت‌روےپدال، ازچندتافرعےرفت‌وهمه‌روقال‌گذاشت یڪےدوتاماشین‌ول‌ڪن‌نبودن،ڪه‌بالاخره اوناروهم‌جاگذاشت! داشتن‌اذان‌مغرب رومیگفتن،محسن‌ڪنارزدوگفت؛الان موقع‌دعاڪردنه!بیابراهم‌دعاڪنیم!☺️ بعدگفت؛هرچےمن‌میگم،توآمین‌بگو، اولین‌دعاش‌طلب‌شھادت‌بود! گریه‌م‌گرفت وگفتم؛ان‌شاءالله‌هرچےازخدامیخواے برات‌رقم‌بخوره،چندتاشرط‌هم‌براش‌ گذاشتم،گفتم؛اگه‌شھیدشدےبایدبیاے تاببینمت!بایدبتونم‌دستاتوبگیرم‌وحس ڪنم،گفت؛اینومن‌نمیدونم ودست‌من‌نیس امااگه‌شد،باشه‌چشم! گفتم؛یعنےچے؟! گفت؛من‌ڪه‌ازاون‌طرف‌خبرندارم😢 تقریبابعدازپیوستن‌محسن‌به‌سپاه،موضوع مدافعان‌حرم‌براےاون‌پیش‌اومد. دیگه‌تنھادغدغه‌وآرزوےمحسن‌این‌شده بودڪه‌به‌سوریه‌اعزام‌بشه‌وبه‌مدافعان‌حرم بپیونده! خوب‌یادم‌هست‌اون‌زمان‌لشڪر نجف‌اشرف‌ڪه‌محسن‌دراین‌یگان‌خدمت میڪرد،چھارشھیدمدافع‌حرم‌داده‌بود بیقرارےهاےمحسن‌هرروزبیشترمیشد، هرروزتوخونه،حرف‌ازشھداےمدافع‌حرم ورفتن‌‌به‌سوریه‌بود،چشم‌به‌راه‌بود‌براے اینڪه‌چه‌زمانےنوبتش برسه . . . ¦⇠ ════════════ ᴊᴏɪɴ°••☞ ⁦http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
🕊 دلنوشته ای از خواهر شهید ✍🏻 چند دقیقه بعد از رفتنش پیامک زد✉️ که «خداحافظ ». این کارش خیلی برایم عجیب بود.😕 سابقه نداشت. با بغض و اشک رفتم🥺 خانه و به مادرم گفتم هادی پیامک زده «خداحافظ.» بند دلم پاره شده بود. نتوانستم صبوری کنم.🍃 به مامان گفتم: «فکر کنم این بار آخرین باری بود که هادی را دیدیم...🥀💔 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
[✨🌙] 🌿 میگفت: ‏یہ وقتایـے،‌ جورے بقیہ رو‌ ببخشید، ڪہ با‌ خودشون‌ بگن‌ اگہ این‌ بنده‌ے خداست؛ پس‌ خودِ‌ •• چہ جوریه؟:)😇❤️ ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
•🌿❛ ‏آنقدر‌عاشقانه‌براےخدازندگی‌ کنیم‌ڪه‌خداهم‌عاشقانه‌بگوید "وَاصْطَنَعْتُكَ‌لِنَفْسِی" تورابرای‌خودم‌ساخته‌ام... ...!❤️↳⋮❥⸽‹ ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
. •#ڪتاب‌زیرتیـغ ‌‌•#خاطࢪاتے‌ازشہیدمحسن‌حججے🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . شب‌عروسےبااینڪه‌ماشین‌روهم‌
. • ‌‌•🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . خیلےهم‌ناآرومےمیڪرد،طوریڪه‌منوهم مثل‌خودش‌ڪرده‌بود! گاهیم‌گریه‌میڪردو میگفت؛اگه‌ماهزاروچهارصدسال‌پیش‌ نبودیم،ڪه‌اهل‌بیت‌رویارےبدیم💔 حالااین‌فرصتیه‌ڪه‌به‌ماداده‌شده،ونباید اونوازدست‌بدیم! بعدبانگرانےمیگفت؛ نڪنه‌سفره‌ے‌شھادت‌جمع‌بشه‌ومن‌این فرصت‌روازدست‌بدم سعےمیڪردم‌آرومش ڪنم،ومیگفتم؛صبرڪن!اگه‌خدابخواد روزیت‌میشه! زمانےڪه‌پیڪرشھیدعلی رضانورےروآوردن‌بیقرارےمحسن‌به‌اوج رسید،ازاون‌به‌بعدبودڪه‌دیگه‌نه‌‌روحش پیش‌مابودونه‌جسمش! روزےڪه‌علیرضانورےتشییع‌شد،خیلے به‌من‌سخت‌گذشت! فڪراینڪه‌شاید یك‌روزےهم‌‌من‌‌محسن‌روازدست‌بدم عذابم‌میداد، همسرش‌روڪه‌دیدم‌گریه‌م بیشترشد،به‌محسن‌گفتم؛واےخدا اگه‌ یروزتوشھیدبشے!وپیڪرت‌رواینجورے بیارن‌مطمێن‌باش‌من‌دق‌میڪنم! من‌طاقت‌ندارم!گفت؛اصلاتوببین‌جنازه من‌برمیگرده!! شب‌ڪه‌به‌خونه‌اومد، گفت؛دیدےجه‌تشییع‌باشڪوهےبود؟! مااگه‌بمیریم،فوقش‌۱۰نفرمیان‌زیرتابوت‌ما دیدےچه‌جمعیتےاومده‌بود! اون‌شب‌تاصبح باگریه‌ازشھادت‌میگفت؛وازمن‌میخواست براشھیدشدنش‌‌دعاڪنم! میگفت؛زهرا اگه‌من‌اینجابمونم‌ونرم، خیلےبدتره! من‌ڪنارت‌هستم!فقط‌راضےشوبرم😞 تازه‌یك‌‌سال‌ازازدواجمون‌گذشته‌بودو برام‌سخت‌بودراضےبشم . . . ¦⇠ ════════════ ᴊᴏɪɴ°••☞ ⁦http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
ڪـٰاش‌میدانستـم‌؛دل‌بہ‌ڪج‌ـٰا بِہ‌وصـٰال‌ِتـوآرام‌میگیـرد...!☝️🏻 ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
آقامهدی"در لحظات آخر به همرزمش میگوید: حواست به بچه‌ها باشد ،خودت را به زحمت نینداز ، اینجا قتلگاه من است شهیدنوروزی تاتیر آخرش را می زندوگلوله‌ای برایش نمی ماند و در حالیکه ذکر یا حسین بر لب‌های مهدی جاری میشد، آخرین ذکرش را میگوید یا زهرا(س) ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
. •#ڪتاب‌زیرتیـغ ‌‌•#خاطࢪاتے‌ازشہیدمحسن‌حججے🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . خیلےهم‌ناآرومےمیڪرد،طوریڪه‌
. • ‌‌•🌸🍃 ❤️ |فصل²: بھ‌ࢪوایت‌همسر . چندروزقبل‌ازمحرم¹³⁹⁴محسن‌به‌آرزوش رسیدورفتنش‌به‌سوریه‌‌محقق‌شد، اونروز وقتےدوستش‌تماس‌گرفت‌وخبردرست‌شدن ڪارش‌روداد‌ڪم‌مونده‌بودبال‌دربیاره😅 اماغم‌تموم‌وجودمنوگرفت! بغض‌ڪرده‌بودم‌،ولےنمیخواستم‌حال‌خوشش روخراب‌ڪنم! بھش‌گفتم؛میخواےبرےبرو میدونم‌شایدبرنگردے! اماهمینڪه‌تو، آرومےمنم‌آروم‌مےشم! داشتیم‌مےرفتیم خونه‌ےمادرم،محسن‌باخواهش‌وتمنابه‌من سپردڪه‌درموردرفتنش‌نه‌چیزےبه‌مادرم بگم‌ونه‌به‌مادرش🍃 احتمال‌مےدادڪه مخالفت‌ڪنن! فرداےاونروزمتوجه‌شدم ڪه‌باردارهستم. وقتےبه‌محسن‌گفتم؛ خوشحال‌شدوخداروشڪرڪردوگفت؛ دارم‌یه‌مردجاےخودم‌میزارمومیرم! گفتم؛حالاازڪجامعلوم‌ڪه‌پسرباشه؟! شایدبچه‌دخترباشه، گفت؛خیالت‌راحت،. پسره! اصلامیرم‌ازحضرت‌زینب‌میخوام ڪه‌پسرباشه✨ باردارےمن‌باعث‌نشد ذره‌اےتردیدتورفتنش‌به‌سوریه‌بوجودبیاد یاسفرش‌روعقب‌بندازه! چون‌تاریخ‌سفرش معلوم‌نبود، به‌من‌گفت؛درموردرفتنم‌با ڪسےصحبت‌نڪن!. ممڪنه‌بخاطربارداری توبارفتن‌من،مخالفت‌ڪنن😢 بااینڪه دوست‌داشتم‌بارداریم‌روبه‌همه‌بگم،اما به‌خاطرمحسن‌به‌ڪسےحرفی‌نزدم بایداشاره‌ڪنم‌ڪه‌محسن‌تودوران‌بارداری خیلے‌حواسش‌به‌من‌بودڪه‌هرجایی‌نرم وهرچیزےرونخورم! دغدغه‌ی‌اون‌براے تربیت‌علے‌چه‌قبل‌ازتولدوچه‌بعدازتولد خیلےزیادوعجیب‌بود، روےلقمه‌اےڪه میخوردیم‌خیلےحساس‌بود،خُمسش‌روبه موقع‌مےدادوردمظالم‌هم‌پرداخت‌میڪرد خیلےروےاین‌دومورددقت‌داشت . . . ¦⇠ ════════════ ᴊᴏɪɴ°••☞ ⁦http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f