📄#پاسدارشهيداحمدخادمالحسينى در سال ١٣٣٢ در شيراز متولد شد. از همان دوران نوجوانى در ڪنارتحصيل، شبانه ڪار مى ڪرد.
📄پس از پيروزى انقلاب اسلامى به عضویت سپاهپاسداران درآمد و در اولين مأموریت به ڪردستان رفت. در دوران جنگ تحميلى چند بار به جبهه رفت و یكبار مجروح شد.
📄سرانجام در مورخه ۶١/٢/٢٠ در مرحله اول عمليات بيت المقدس (فتح خرمشهر) به شهادت رسيد.
#آنچهمےخوانیدروایتےازمراسمتدفیناینشهیدبزرگوار:
📄در شيراز رسم بر این بود ڪه علماى شهر بخصوص روحانيونى ڪه از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتازتر بودند مسؤوليت #تلقينشهدارابرعهدهمىگرفتند.
📄 حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر ڪه امام جماعت مسجد ڪوشک عباسعلى شيراز بود براى من نقل مى ڪرد:
#شبقبلڪهبراىنمازشببرخاستم مسائلى برایم پيش آمد ڪه دانستم فردا با امرے عجيب مواجه مى شوم.
📄وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به #محضورودبهقبردرچهرهشهيد حالت تبسمى احساس ڪردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم.
📄 وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز ڪردم، #بهمحضاینكهبهاسممباركامامزمان(عج) رسيدم مشاهده ڪردم جان به بدن این شهيد مراجعت ڪرد، چون #شهيدبهاحترامامامزمان(عج) سرش را خم ڪرد، به نحوى ڪه سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت.
📄در آن لحظه وقتى احساس ڪردم حضرت صاحب الزمان(عج) در موقع تدفين آن عزیز حضور یافته است، حالم منقلب شد و نتوانستم با مشاهده این صحنه عجيب و غيرمنتظره تلقين را ادامه دهم.
📄پس از اینكه حالم دگرگون شد و #نتوانستمتلقينشهيدراادامه دهم، به ڪسانے ڪه بالاى قبر ایستاده بودند و متوجه حال منقلب من نبودند اشاره ڪردم ڪه مرا بالا بكشند.
📄وقتى آنها چشمان پر از اشك و حال دگرگون مرا دیدند سراسيمه مرا از قبر بالا ڪشیدند و از من پرسيدند: چه شده؟
📄چرا تلقين شهيد را تمام نكردید؟ در جواب به آنها گفتم: اگر صحنه هایى را ڪه من دیدم شما هم مى دیدید مثل من نمى توانستيد تلقين شهيد را ادامه دهيد، و اضافه ڪردم ڪسے دیگر برود و تلقين شهيد را بخوڪندو تمام ڪند چون من دیگر قادر به ادامه این ڪار نيستم.
#برگرفتهازڪتابلحظههاےآسمانی
#روحششادباذڪرصلوات🌹
اَُِلَُِلَُِهَُِمََُُِِصَُِلََُُِِعَُِلَُِیََُُِِمَُِحَُِمَُِدََُُِِوََُُِِآَُِلََُُِِمَُِحَُِمَُِدََُُِِوَُِعَُِجَُِلََُُِِفَُِرَُِجَُِهَُِمَُِ
@ebrahim_navid_delha