💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
💥اولین مشورت را با مقام معظم رهبری❤️ نمودم که ایشان من را به انجام این کار ترغیب نمودند😃. سازمانی راتشکیل دادیم و مناطق عملیاتی را به دو بخش 🍃کردستان و جبهه های جنوب🍃 تقسیم کردیم✌️. که در هر مرحله، همرزمانی را که در آن مناطق حضور داشتند، دعوت می کنیم و سپس به صورت کاروانی🚎 عازم مناطق عملیاتی می شویم😍. این یک حرکت پژوهشی-آموزشی است که هنوز ادامه دارد☺️
✍حتما منظور #شهید_صیاد_شیرازی رو از این موردی که فرمودن متوجه شدین🙂
🍃🌹 #راهیان_نور 🌹🍃
#ادامه_دارد....
@ebrahimdelha🌺
🌹
🌺
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
گمنام کمیل:
#رزق_معنوی_روز
✍امام خامنه اے:
اگر این شهدایی که شلمچه، یادگار آنها و این بیابانهای خونین، حامل نشانههای آنهاست، نبودند، امروز در این کشور، از استقلال ملی، از شرف ملت، از اسلام و از هیچ چیز ایرانی، نشان برجستهای نبود.
۱۳۷۸/۰۱/۰۸
#شلمچه_بهشت_روی_زمین
#راهیان_نور
╔═ 🌸════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════🌸 ═╝
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
شهید مدافع وطن #تیپ_صابرین
#شهید_محمد_جعفر_خانی
زمان بازنشستگی اش رسیده بود، ولی محمد گفته بود
من هنوز یک کار نیمه تمام دارم باید انجام بدهم، سال تحویل ها همیشه به #مزار_شهدا می رفتیم. همیشه به حال شهدا غبطه می خورد.
یک سال هم #راهیان_نور به فکه رفتیم. همه مناطق را یکی یکی برای من توضیح می داد. از فکه تا #جزیره_مجنون و مکان هایی که هم روستایی هایمان شهید شده بودند را یکی یکی برای من توضیح می داد که مثلا فلانی در این مکان و به این صورت شهید شده است. یک سری خاطرات خاصی را تعریف می کرد که من تاکنون نه در تلوزیون شنیده بودم و نه در کتابی خوانده بودم.
روز های آخر محمد خیلی #خاص شده بود. انگار یک حسی به من می گفت :
محمد رفتنی است.
یک عکس از محمد در اتاق بود، به عکسش نگاه می کردم و می گفتم : محمد ببین تو می روی و من تنها میگذاری، ۱۵ روز اول ماه رمضان سال ۹۰ را منزل بود.
می گفت : میخواهم همه نبودها را جبران کنم. #سحر ها غذا را آماده میکرد، سفره را می انداخت و بعد ما را بیدار می کرد.
میگفت : احتمال دارد ۱۵ روز دوم ماه رمضان را بخواهم به ماموریت بروم.
مرتبه آخر که می خواست برود، به دخترم زنگ زد و خواست بیاید و از او خداحافظی کرد. ۱۵ روز بعد از #عید_فطر سال ۹۰ به شهادت رسید.
#پایان
@ebrahimdelha 🌍
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌷🌷
#قسمت_نود_و_شش
#راهيان_نور
#بروایت_حامد_وزيري_نادر_پناهي_و..
🍀🍀🍀
✍راهيان نور قسمتي از برنامه ی زندگي #سيد بود. راهيان نور غرب هم با هم ديگه
چندين بار رفتيم.
هميشه رسمش بر اين بود که شروع و پايان برنامه ی راهيان نور از مزار شهدا باشه. با اينکه روزها ما درمنطقه با شهداعجين شده بوديم، اما تا به شهر
مي رسيديم کاروان رومي برد مزار شهدا بعد ازاون جاراهي منازل مي شدند.
كارش
اين بود كه دست بچه هاروتو دست شهدا مي گذاشت.
سال۹۳در شلمچه بود ديدم که با پاي برهنه زيرتيغ آفتاب باچه عشقي اززائرين
پذيرائي مي کرد. گفتم: #سيد چرا اين همه به خودت سختي ميدي؟ برو زير سايه
وايسا،مي خنديد خنده هايي ازته دل.
تمام ۱۵روز شلمچه پا برهنه بود کف پاهاش تاول زده بود صورتش سياه سياه
شده بود. #سيد تو همه ی مناطق پا برهنه مي رفت. جالب بود حتي تو پادگان هم پا برهنه
بودمي گفت:ممکنه زيرپامون پيکر شهيدي باشه ناخواسته توهين بشه.
#ادامه_دارد...
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_نود_و_هفت
#راهيان_نور
#بروایت_حامد_وزيري_نادر_پناهي_و..
🍀🍀🍀
✍هرسال عيدميرفت راهيان نور،مي گفتم:#سيداون جاچه خبره؟!چيکارمي کني؟!
بابا بچسب به خانواده،ديد وبازديد و... چقدرميري تو اون بيابونها...
لبخندي زد
وگفت :مرتضي توهنوزنمي دوني،همه یزندگي من اون جاست،بهشت من اون جاست.
يه بارمي خواستيم بريم راهيان نور. پدرومادريکي ازبچه ها اجازه نمي دادند بياد.
شب قراربود حرکت کنيم. نيم ساعت قبل از حرکت به اون جوان گفت: بيا ببرمت
يه جا كه قفل کارت باز بشه. فرستادش سر مزار شهدا وگفت: برو اون جا به شهدا
التماس کن،مطمئن باش مشكلت حل ميشه.
اگرکوتاهي کني مقصرخودتي،شهدا
سر سفره ی اربابشون نشستندصاحب کرم هستند. برو تا دير نشده.
ادامه_دارد...
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_نود_و_هشت
#راهيان_نور
#بروایت_حامد_وزيري_نادر_پناهي_و..
🍀🍀🍀
✍خداميدونه چي تو قلب اون جوان انداخت واون جوان چي از شهداخواست که
خيلي زودپدرش اومد ورضايت حضورپسرش رواعلام کردوهمون شب راهي نور
شدند.
#سيد وقتي اين کرامت هارواز شهدا مي ديد عطشش براي رسيدن به اون قافله
بسيارزيادترمي شد.
نزديک مناطق که مي شد دم مي گرفت وديگه مي رفت تو حال
و حس خودش. حتي در گوشه اي ازوصيت نامه اش به اين موضوع اشاره مي کند.
درثبت نام راهيان نور خيلي تلاش مي کردباراولي هاروببره، خيلي هم هواشون
روداشت.مي گفت: حتمًابنشينيد پاي صحبت راوي و..
بعدازراهيان نورهم بازبچه هاروزيرنظرداشت.مي ديدبا کي رفيق هستند، کجا
مي روند،دوست داشت نتيجه کارش روببينه که بچه ها ازدست نروند.
#سيدازراهيان نور که برميگشت خيلي دلگيرمي شد،مدتها توحال خودش بود.
دلتنگ شهداومناطق ميشد.ميگفت حيف امسال هم تموم شد واستفاده نکرديم.
يكسال درحال برگشت بوديم که کم کم #سيدشروع کرد درد دل کردن وحرف
زدن، از اون طرف هم راوي کاروان اومد و مجلس مون رو گرم کرد و مجلس
روضه برپا شد.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_نود_و_نه
#راهيان_نور
#بروایت_حامد_وزيري_نادر_پناهي_و..
🍀🍀🍀
✍سيل اشک بود که از چشمان #سيد سرازير شد. به قدري #سيد اونجا گريه کرد که
ازهوش رفت،همه بچه هاريختند به هم و..
ميرفت کنار اروند و درد دل مي کرد. من مطمئن بودم که اونجا دلش هواي
مدينه ميکرد. اروند بوي حضرت زهرا رومي داد. عملياتي که بارمزمقدس يا
فاطمه شروع شده بودوبچه هادرايام فاطميه باعشق مادرشان جنگيده بودند.
#سيد
روهم مجنون خودشون کرده بودند.
#سید اصالا درگير و گرفتار دنيا نبود. هر وقت اراده ميکرديم جايي بريم سريع
مي اومد.
يه شب دورهم جمع بوديم گفتيم بريم جنوب؟ گفتند بريم.
همراه #سيدودونفرازدوستان۱۲ شب راه افتاديم.ساعت6صبح رسيديم به اهواز،
#سيد صبح زود رفت فلافل خريد و خورديم! تا غروب هويزه، هور، طلائيه، اروند
کنار، کربلاي4 وغروب روتو شلمچه بوديم غروب زيبايي بود. باورمون نمي شد از
12 شب که ازهمدان اومده بوديم کمتراز 24 ساعت اين همه مناطق روهم رفتيم.
#سيد بدون استثنادرتمامي مناطق پابرهنه بودتو هرمنطقه برامون روايتگري مي کرد.
#ادامه_دارد...
🌷🌷🌷
#قسمت_صد
#راهيان_نور
#بروایت_حامد_وزيري_نادر_پناهي_و..
🍀🍀🍀
يادمه تو هور خيلي از علي هاشمي برامون گفت. گريه ميکرد از غربت شهيد
هاشمي واينکه اين شهيد سالها گمنام بوده وبعد از سالها تکه هايي ازاستخوانش
پيدا شده.
بقيه مناطق هم خلوت هاي خودش روداشت. شب #سيد به يکي ازدوستان
خادمش زنگ زدو شب رفتيم منزل اون دوستش...
يكباربراي راهيان نور خيلي دنبال اتوبوس رفتيم جورنميشد. نزديک عيد بود
و قيمتها نجومي بالا رفته بود. فقط يک روز فرصت داشتيم. مثل سير و سرکه
ميجوشيدم. با اين پول کم هيچ ماشيني گيرمون نمي اومد.همه نا اميد شده بوديم.
شب با #سيد نشسته بوديم گفت حامد جان نگران نباش، فردا اتوبوس روميارم بچه ها
رومي بريم!
من مونده بودم که #سيد چطوراين قدربا اطمينان حرف ميزنه، اگرماشين جور
نشه جواب اين بچه هارو چطورميخواستيم بديم. تو افکار خودم غوطه وربودم که
#سيد گفت:همه چيزبه لطف شهدا درست ميشه.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_صد_و_یک
#راهيان_نور
#بروایت_حامد_وزيري_نادر_پناهي_و..
🍀🍀🍀
✍ فردای ان روز گوشي ام زنگ خورد. اسم #سيد روي صفحه موبايلم ظاهر شد! قلبم به تپش
افتاد،با اکراه جواب دادم.منتظرجواب منفي #سيد براي اتوبوس بودم که #سيد باخندهی
هميشگي گفت: سلام کيشه(مرد) اتوبوس هم جور شد!
گفتم راست ميگي؟! گفت آره به خدا قرارداد هم نوشتم، باورت ميشه؟!
خلاصه تا چشمانم رو باز کردم، بوي اسفند و صداي نوحه بود که فضا رو معطر
کرده بود وبچه ها با سلام وصلوات وباعلمداري #سيد ميلاد،راهي نور شدند...
راننده هامون تو وادي شهدا وراهيان نور نبودند. براي اولين باربود که مي اومدند.
حتي اهل موسيقي و سيگاربودند. #سيد خوبکارش روبلد بود. بارهاديده بودم که
چطورميتونه اين افراد رو جذب کنه. جلوي اتوبوس #سيد گرم صحبت با اين ها بود
تارسيديم به اهواز و فردا تو شلمچه ديدم که شاگرد راننده يه سربند کلناعباسک يا
زينب به سرش بسته!
تالحظه اي که مادرهمدان ازاتوبوس پياده شديم اين سربند روازسرش درنياورد.
اين قدرمشتاق شده بودند که زودترازبچه هاي خودمون ازاتوبوس پياده ميشد تا
مناطق رو ببينه.
ميگفت بايد برم اسمم رو بدم سپاه تا هرسال ماشين من رو ببرند
راهيان نور.وهمين طورهم شد...
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
هدایت شده از 𝒛𝒂𝒓𝒊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ مادرانه
🌷 روایت #حاج_حسین_یکتا از کرامات شهدا گمنام و عنایت ویژه حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها-
#راهیان_نور
@ebrahimdelha
═▩ஜ••🍃🌹🍃••ஜ▩═
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🍃🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین🌸🍃
ابراهیم سالهاست ڪه گمنام و غریب در فڪه مانده تا خورشیدے باشد براے #راهیان_نور .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سی و هفتمین سالگرد شهید ابراهیم دلهای بی قرار💞
امروز پنجشنه ۲۴/۱۱/۱۳۹۸ در قطعه ۲۶گلزار شهدای بهشت زهرا
@ebrahim_navid_delha
┄┅─✵🌹🕊🌹✵─┅┄