eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
35.1هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🍩 شــیرینیِ زنـــدگی 🍩 جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گـــفت: «می تونم یکی دیگه بردارم؟» گـفتم: «البته سید جـــون، این چه حــــرفیه؟» برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد. کــار همیشگیش بود هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شـــکلات تـــعارفش می کردند بر می داشت اما نمیخورد. مـــــی گــــفت: «می بـــــرم با خـــــانم و بــــچه هام مــــی خـــورم🥰» می گفت: «شما هم این کـــــار رو انـــــجام بدید. ایــــنکه آدم شــــیرینی هــــای زنــــدگیشو بــا زن و بـــــچه‌ اش تـــــــقسیم کـــــنه خــیلی توی زنـــــدگی خــــانوادگی تـــأثیر مــــی ذاره👌». کتاب دانشجویی، صفحه19و21📕 🕊
📚 📝قــــوانـــین ده‌گـــانه💯 برای خودش قانون‌های ده‌گانه درست کرده بود. قانون‌ها ترکیبی بود از اعتراف و جریمه. اعتراف نامه؛ تاریخ شروع ۱۳۶۹/۴/۵✍ ❣1. بارالها! اعتراف می‌کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. (حداقل روزی ده آیه قرآن بخوانم). ❣2. پروردگارا! اعتراف می‌کنم از اینکه نمازم را بی‌معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود. (حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.) ❣3. خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم. (حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز توبه بخوانم). ❣4. خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و [برای] نماز شب هم بیدار نشدم.(حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است که شب‌های سه شنبه و شب جمعه باشد). کتــاب فانوس زائر، ص75-65📕 🕊
📚 🌹شـــــهادتت مــــبارک🌹 با چند تا از بچه های سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم. یه روز که حمید از منطقه اومد به شوخی گفتم: «دلم می خواد یه بار بیای و ببینی اینجا رو زدند و من هم کشته شدم. اون وقت برام بخونی، فاطمه جان شهادتت مبارک!» بعد شروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تکرار کردم.دیدم از حمید صدایی در نمیاد. نگاه کردم دیدم داره گریه می کنه، جا خوردم. گفتم: «تو خیلی بی انصافی هر روز میری توی آتش و من هم چشم به راه تو. اون وقت طاقت اشک ریختن من رو نداری و نمی ذاری من گریه کنم حالا خودت نشستی و جلوی من داری گریه می کنی؟»سرش رو آورد بالا و گفت: «فاطمه جان به خدا قسم اگه تو نباشی من اصلاً از جبهه بر نمی گردم🥰» نیمه پنهان ماه، صفحه33📕 🍂