🌷🌷🌷
#قسمت_چهلم
#شيداي_شهادت
#به_روایت_مجيد_قره_خاني
🍃🍃🍃
✍عشق و ارادت #سيد به شهدا برهيچکسي مخصوصًا دوستانش پوشيده نيست. من
گاهي اوقات با صداي بلند ميگفتم براي سلامتي شهيد زنده #سيد ميلادمصطفوي
صلوات.
#سيد ناراحت ميشد، اما نميدونم چه حسي بود که نه تنها من، بلكه خيلي از رفقا
انتظار شهادت #سيد روداشتند، #سيد رو خيلي وقتها شهيد زنده صدا مي زديم.
يادمه سال 89 بود که براي #سيد تولد گرفته بوديم،روي کيک نوشتيم:
فرزند زهرا شهيد #سيد ميلاد
تولدت مبارک!!
اما باورمون نمي شد که به اين زودي ها نام زيباي #سيد ميلاد با شهادت همراه شود.
ده سال قبل ازاينکه شهيد بشه يه شب تو هيئت، #سيد مي انداري کرد. شلوار شش
جيب بسيجي پوشيده بود، فانسقه هم بسته بود. حال عجيبي داشت.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_چهل_و_یک
#شیدای_شهادت
#در_ادامه....
🍃🍃🍃
✍علاقه خاصي به شهيد حسين قجه اي داشت. حسين قجه اي يکي از فرماندهان
بزرگ جنگ بود که درعمليات فتح خرمشهر بعد از رشادت هاي بينظيري که داشت
درتاريخ15/2/61 شهيد شدند.
تاريخ تولد #سيد، سالروز شهادت شهيد حسين قجه اي بود. بعد از شهادتش دست
نوشته اي از #سيد ديدم که نوشته بود: خدايا من را به شهيد حسين قجه اي برسان...
نشون ميداد که #سيد چقدربا شهداعجين شده که اين قدر نکته سنج بود. ازبين
همه شهدا گشته بود شهيدي رو که روزتولدش مصادف با سالروز شهادتش بود رو
پيدا کرده بود وبه عنوان رفيق شهيدش انتخاب کرده بود.
يکي ازرفقاخاطره جالبي روبرام گفت: يه بارتو مغازه نشسته بودم، #سيدوارد شد
و سلام دادوگفت:داداش الان ميدوني چه وقتيه؟
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_چهل_و_دوم
#شیدای_شهادت
#در_ادامه
🍃🍃🍃
✍به جرئت ميتونم بگم هيچ يادواره شهدا نبود که #سيد اونجا نباشه. نميدونم از
کجا ميدونست که تو فلان نقطه شهر يا درفلان روستا يادواره است.
زنگ ميزد
ميگفت بچه ها ميخوام برم جايي مياييد؟!
ما قبل از اينکه بگه کجا، ميدونستيم که يا يادواره شهدا يا ديدار با خانواده
شهداست...
من ازدواج کردم، اما کار خاصي نداشتم. #سيد خيلي تلاش کرد تا برام کاري
دست وپا کنه. برام چند جاي مختلف كارپيدا کرد.
خيلي خوشحال بود که من دردوران دانشجويي ام ازدواج کردم.ميگفت خوب
راهي روانتخاب کردي، خدا کمکت ميکنه.
يه بار خسته بودم. هيچ روحيه اي برام نمونده بود، تنها کسي که به ذهنم رسيد
کمکم کنه #سيد بود. براش پيام فرستادم: #سيد خسته وبيچاره شدم چيکار کنم؟!
#سيد بلافاصله جواب داد: کسيکه ازخدادوره بيچاره است،نکنه خداي نکرده
از خدادور شدي؟!
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_چهل_و_سه
#شیدای_شهادت
#در_ادامه.
🍃🍃🍃
✍هميشه ميگفت تو مشکلات دست به دامن شهدا بشيد، نذر کنيد، صلوات
بفرستيدو... کشتي شهدا انسان رو زودتر به مقصد ميرسونه
ميگفت از زمانيکه با
شهدا آشناشدم زندگي ام دگرگون شده.
نسبت به بچه هاي جبهه خيلي علاقه داشت.
مينشست پاي صحبت هاشون.
هميشه ميگفت:من ازاين شهدا شرمنده ام.
ميگفت:دعا کنيد بيشتر از اين شرمنده
شهدا نشيم.
يادمه يه بار از مزار شهداي اصفهان تعريف ميکرد و ميگفت: خيلي ها
اصفهان رو با سي وسه پل و سايرمکان هاي تاريخي اش مي شناسند،
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_چهل_و_چهار
#شیدای_شهادت
#در_ادامه...
🍃🍃🍃
✍يکسال براي خادمي به اردوگاه شهيد درويشي نرفت.
رفته بودمنطقه اي ديگرمستقر شده بود.
معمولا ًدوره ها ده روزه بود. مدتش که تموم شد ميخواستند #سيد
رو بفرستند برگرده شهر، اما #سيد اصلادوست نداشت به اين زودي منطقه رو ترک
کنه؛
با حالت بغض آلودي گنبد مزار شهداي شلمچه رونشون دادوگفت: اينها من
روميخواهند جواب کنند اما من روهمين شهدادعوت کردند که بيام اينجا؛
الانم
هيچکس جز شهدا نميتونند من رو از اينجا بيرون کنند.وهمون طورهم شد وباز
ماندگارشد.
طوري حرف ميزد انگارشهداي شلمچه روبروش ايستاده بودند و #سيد با اونها
درد دل ميکرد.
تو اروند که رفته بوديم، #سيد گوشه اي رفت ونشسته بود. با اينکه
فاصله زيادي بين ما بود اماصداي ضجه هاش رومي شنيدم.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷