eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.2هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#پاارت3•• - من‌درست‌ڪنارعبدالحسین‌درازڪشیده‌بودم. گـفـت:«یـڪ‌خـبـر‌ازگـردان‌بـگـیـربـبـیـن‌ وضـعیـت‌
•• - ھیچـۍ‌‌نمۍ‌گفت!‌یڪدفعہ‌سرش‌را‌بلند‌ڪرد دلم‌تند‌و‌تند‌میزد‌ڪہ‌زودتراز‌آن‌وضع‌ خلاص‌شویم‌ '! دشمن‌بیڪار‌ننشسته‌بودگاه‌و‌گاهۍ‌‌ھم‌خمپاره‌ یا‌گلوگلہ‌دیگرے‌شلیڪ‌میڪرد بالاخره‌عبدالحسین‌به‌حرف‌آمد-! صداش‌با،چند‌دقیقہ‌پیش‌فرق‌میڪرد،‌گرفتہ‌بود! درست‌مثل‌ڪسۍ‌ڪہ‌شدید‌گریہ‌ڪرده‌باشد💔 گفت:سید‌‌ڪاظم‌خوب‌گوش‌ڪن‌ببین‌چۍ‌میگم! یقین‌داشتم‌میخواھد‌تڪلیفمان‌را‌یڪسره‌ڪند شش‌دانگ‌حواسم‌رفت‌به‌صحبت‌اوگفت: «خودت‌برو‌جلو!» با‌چشم‌هاے‌گرد‌شده‌ام‌گفتم‌:«برم‌جلو‌ چڪار‌ڪنم!؟» گفت‌:«هرچۍ‌میگم‌دقیقا‌همون‌ڪارو‌بڪن؛‌خودت‌میرے‌سر‌ستون‌،‌یعنۍ‌نفر‌اول!» به‌سمت‌راستش‌اشاره‌ڪردو‌ادامه داد‌:«سر‌ستون‌ڪہ‌رسیدے‌اون‌جا‌درست‌ برمیگردۍ‌سمت‌راستت‌بیست‌و‌پنج‌قدم‌‌ میشمارۍ‌ . .» ‌مڪث‌ڪرد‌‌،‌باتأڪید‌گفت‌:‌«دقیق‌بشمارے‌ها» ‌مات‌و‌مبهوت‌فقط‌نگاهش‌میڪردم🤷‍♂ . . '! «‌بیست‌و‌پنج‌قدم‌ڪہ‌شمردۍ‌و‌تموم‌شد‌،‌ همون‌جایڪ‌علامت‌بگذار! بعدش‌برگرد‌و‌بچہ‌ها‌رو‌پشت‌سر‌خودت‌اونجا‌ببر.» - یڪ‌آن‌فڪر‌ڪردم‌شوخۍ‌اش‌گرفته‌😅! ‌ولۍ‌خیلۍ‌محڪم‌حرف‌میزد‌؛‌هم‌محڪم‌،‌ هم‌بااطمینان‌ڪامل‌باز‌پۍ‌صحبتش‌را‌ گرفت‌:‌«وقتۍ‌به‌اون‌علامت‌ڪہ‌سر‌بیست‌‌وپنج‌ قدم‌گذاشتہ‌بودے‌رسیدۍ؛این‌دفعہ‌به‌عمق‌دشمن‌،‌چهل‌متر‌میرے‌جلو! ‌اونجا‌دیگہ‌خودم‌به‌بچه‌ها‌میگم‌چڪار‌ڪنن.» گفتم:‌«معلوم‌هست‌میخواۍ‌چڪار‌ڪنۍ‌ حاجـۍ؟!» به‌ناراحتۍ‌پرسید:«شنیدۍ‌چۍ‌گفتم‌ . .؟!» «‌شنیدن‌ڪہ‌شنیدم‌‌ولۍ‌ . .» آمد‌تو‌حرفم،‌گفت:«پس‌سریع‌انجام‌بده!» ڪم‌مانده‌بود‌صدام‌بلند‌شود‌اما‌جلوۍ‌خودم‌را‌ گرفتم‌به‌اعتراض‌گفتم‌:«حاج‌آقاحواست‌هست‌ دارۍ‌چی‌میگۍ؟!» هر‌چہ‌مسئلہ‌را‌بالا‌پایین‌میڪردم‌با‌عقلم‌جور‌ در‌نمی‌آمد.‌شاید‌برا‌همین‌بود‌ڪہ‌زل‌زدم‌تو‌ چشم‌هاش‌وگفتم‌‌:«این‌دستور‌خودڪشۍ‌ رو‌به‌یڪۍ‌دیگه‌بگو» گفت:«این‌دستور‌و‌به‌تو‌دادم‌،‌تو‌هم‌وظیفه‌دارۍ‌ اجراڪنۍ‌و‌حرف‌هم‌نزنۍ.» لحنش‌جدۍ‌بود‌وقاطع . .🖐! تا‌آن‌لحظه‌همچین‌برخوردۍ‌ازش‌ندیده‌بودم. چاره‌اۍ‌جز‌انجام‌دستور‌نداشتم‌:( دیگہ‌لام‌تا‌ڪام‌حرفۍ‌نزدم‌سینہ‌خیز‌راه‌افتادم‌‌ طرف‌نوڪ‌ستون . . آن‌جا‌بلند‌شدم‌وبرگشتم‌سمت‌راست‌،‌شروع‌ ڪردم‌به‌شمردن‌قدم‌ها‌‌سر‌بیست‌و‌پنج‌‌‌قدم‌ ایستادم‌‌علامتۍگذاشتم‌و‌آمدم‌سراغ‌گردان . . همه‌را‌پشت‌سر‌خود‌آوردم‌تا‌پاۍ‌همان‌علامت‌! بہ‌دستور‌بعدۍ‌اش‌‌فڪر‌‌ڪردم‌ "روبه‌عمق‌دشمن‌چهل‌متر‌میرۍ‌جلو" کپۍ❌ فوروارد✅ -ادامه‌دارد‌ ...🙂-! ↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪