♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#کتاب_شهید_نوید📚 #روایت_سوم_همنفس✍ بازی که میکردید من از دور نگاهتان میکردم و برایتان و ان یکاد
#کتاب_شهید_نوید📚
#روایت_سوم_همنفس
راحت ابراز علاقه میکردی خواهرت سربه سرت میگذاشت و صدایت میکرد خودشیرین! اسم های دیگری هم داشتی نه؟ آنه شرلی را یادم هست! بچه که بودی موهایت حنایی و قشنگ بود نظم و سلیقه ات هم صدای بقیه را در می آورد مرتب و منظم بودی کتاب و دفترت را همیشه با نظم میچیدی توی قفسه خواهرت میخواست بی نظمی خودش را توجیه ،کند میگفت این نوید درس نمی خونه کتاباش نومی مونه!
كيف پولت یادش به خیر هرچه پول توجیبی میدادم صاف می کردی و میگذاشتی توی کیف چرمی کوچکی که داشتی خواهرت بعداً برایم تعریف کرد که پول خودش را که تمام میکرده میآمده از تو قرض می گرفته و دوباره بستنی و آلوچه می خریده البته قرض که نه از اول هم قرار نبوده پس بدهد شر نبودید بچه بودید .خب دنیای خودتان را .داشتید خیلی دلم نمی خواست بروید توی کوچه برادرهایت بزرگتر بودند و مراقب خودشان بودند تو و خواهرت سنی نداشتید هنوز یک روز توی کوچه با پسر همسایه دعوایتان شده بود.
💯~ادامهدارد...همراهمونباشید😉
#کتابشهیدنویدصفری📗 / #پارتبیستوهشتم