eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استاد پناهیان: امام زمان(عج) منتظر منتظران است. مهدی فاطمه هزار ساله پشت خانه قلب مردم داره در میزنه، کسی نیست در رو باز کنه... آیا کسی هست غم از دل مهدی(عج) برداره؟! 🔻سهم شما پنج صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج). •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• @ebrahimdelha •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻 ❤️ پهلوان‌ها همیشه در افسانه‌ها نیستند.  همیشه آن آدم‌های عجیب‌وغریب و بی‌آلایش قصه‌ها هم نیستند.💖 قهرمان‌ها این روزها همان آدم‌های ساده دیروزند. همان آدم‌هایی که چه ساده از کنارشان گذشتیم و آنها چه ساده‌تر دل بریدند🌈 شهید «مجید قربان خانی» متولد ۳۰ مرداد ۱۳۶۹ و تک پسر خانواده است. مجید از کودکی دوست داشت برادر داشته باشد تا همبازی و شریک شیطنت‌هایش باشد؛🔥 اما خدا در ۶ سالگی به او یک خواهر داد. خانم قربان‌خانی درباره به دنیا آمدن «عطیه» خواهر کوچک مجید می‌گوید: «مجید خیلی داداش دوست داشت. به بچه‌هایی هم که برادر داشتند خیلی حسودی می‌کرد و می‌گفت چرا من برادر ندارم.🌸 دختر دومم «عطیه» نهم مهرماه به دنیا آمد. مجید نمی‌دانست دختر است و علیرضا صدایش می‌کرد.🌺 ما هم به خاطر مجید علیرضا صدایش می‌کردیم؛ اما نمی‌شد که اسم پسر روی بچه بماند. شاید باورتان نشود. مجید وقتی فهمید بچه دختر است. دیگر مدرسه نرفت.🍃 همیشه هم به شوخی می‌گفت «عطیه» تو را از پرورشگاه آوردند🌸... 🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻 ╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻 #شهید_مجید_قربانخانی❤️ پهلوان‌ها همیشه در افسانه‌ها نیستند.  همیشه آن آدم‌های عجیب‌
🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻 ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی داداش صدایش می‌زد. آخرش هم‌کلاس اول نخواند. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را کلاس اول بفرستیم.🌹بشدت به من وابسته بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول دبیرستان با او به مدرسه رفتم📚 و در حیاط می‌نشستم تا درس بخواند؛ اما از سال بعد گفتم مجید من واقعاً خجالت می‌کشم به مدرسه بیایم. همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و نرفت؛ اما ذهنش خیلی خوب بود.✨ هیچ شماره‌ای درگوشی ذخیره نکرده بود. شماره هرکی را می‌خواست از حفظ می‌گرفت.»💗مجید پسر شروشور محله است که دوست دارد پلیس شود.💚 دوست دارد بی‌سیم داشته باشد. دوست دارد قوی باشد تا هوای خانواده، محله و رفقایش را داشته باشد.💫 مادر مجید می‌گوید: «همیشه دوست داشت پلیس شود...💛 ادامه دارد... در این شب های عزیز مارو از دعای خیر خودتون محروم نگذارید...💗 تا فردا... یا رقیه(س)🌙 🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻⭐️🌻 ╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
🏴حی علی الصلاة🏴 💎لحظات ناب بندگی 💎در یک قرار معنوی 💎بر سر سجاده عاشقی اول وقت •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• @ebrahimdelha •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 #درادامــــہ.. تواون چند روز، از همه کشور براي ما مهمان آمد. صبر پدر خيلي تحسين برانگيز
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 روایت:حاج_امیـرفرجام،نادرپناهےوجمعےازدوستـان 🍂🍁🍂🍁🍂 عاشق شهداي گمنام بود. تو مناطق عملياتي که ميرفت، سرش روميگذاشت روي خاک و تو سجده زار ميزد. ما به زور بلندش مي کرديم. اينقدر گريه ميکرد كه بي تاب ميشد. بعدها ازدوستانش شنيدم که سيد گفته: توخواب امام حسين علیه السلام را ديدم. به آقا عرض كردم: آقا جان به فدايت شوم، آيا زمان بريدن سرتان، درد داشتيد، امام فرموده بودند: ً اصلا وابدًا .... سيد درهمان عالم خواب گفته بود:آقا جان پس من هم دوست دارم بي سر شهيد شوم. با تني مجروح و قلبي شکسته وارد شهر شدم. همه دوستان از ما سراغ سيد را مي گرفتند و ما فقط شرمنده بوديم که نتونستيم پيکر عزيزترين دوست مون رو بياريم عقب خيلي توسل کردم تا يک شب در عالم رويا ديدم كه دقيقا تو همون منطقه درگيري هستيم. از صداي تير و ترکش هم خبري نبود. فضاي آرامي بود سيد خيلي راحت نشسته بود کنار يک خانه باغ کوچک،درست درهمان جايي که بچه ها پيکرش رومخفي کرده بودند. گفتم سيد چه خبر اين جا چرا نشستي؟! گفت نادر جان، دوست داشتم همين جا پيش عمه جانم حضرت زينب سلام الله علیها بمانم اما بابام خيلي اذيت ميشه. فقط وفقط به خاطر بابا ان شاءلله خيلي زود برميگردم. به بچه ها بگيد پيکرم به فاصله نزديکي از اين خانه باغي افتاده ...هراسان از خواب بيدار شدم. نميدونستم چيکار کنم. منتظر بودم صبح بشه وبه مسئولين خبر بدم. تو اين روزهايي که سيد مفقود شده بود،هر لحظه اش برام سالها گذشته بود. هيچ وقت تصوير سيد از ذهنم دورنمي شد. سراغ يکي از فرماندهان رفتم و خوابم رو گفتم. او هم به دوستاني که در منطقه بودند خبر را رساند. چند روزبعد خبررسيد که پيکر سيد ميلاد پيدا شده.دقيقا تو همون نقطه اي که من در خواب ديده بودم! ... @ebrahimdelha 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 ... پيکر شهيد به زادگاهش منتقل شد. يک شب نيز مهمان مردم شهر بود. همه براي وداع با پيکرشهيد آمدند. در شهر همه جا صحبت از سيد ميلاد بود. هفده آبان ماه همه آمدند تا قهرمان شهرشان را بدرقه کنند. تشييع بسيار بي نظيري از سيد صورت گرفت، همه مردم اذعان ميکردند كه در همه جاي شهر، مردم در ماتم سيد مي سوختند. تمام شهر از تصاوير سيد معطر شده بود. نماز شهيد رو آيت الله محمدي امام جمعه همدان قرائت کردند. بعد از آن برادر شهيد متن وصيت نامه شهيد روقرائت کردند.وپيکر پاره پاره سيد ميلاد در کنار مادرش دفن شد. برادر علي غيبي ميگفت: يک ماه قبل از شهادت سيد، بزرگان فرهنگي شهر جلسه اي را در خصوص انجام کارهاي فرهنگي و جذب جوانان برگزار کردند. همه دوستان دغدغه اين رو داشتند که در فضاي خاص شهرها، آسيب هاي بسيار زيادي دامن جوان هاي ما را گرفته. و خيلي راحت اين جوان ها را از دامن اهل بيت سلام الله علیهم جدا ميکنند ودر دامن دشمن مي اندازند. لذا ما بايد دنبال چاره باشيم. من و سيد هم جزو افراد جلسه بوديم.هر کدام از دوستان نظرات مختلفي دادند. اما سيد درعالم ديگري بود، فقط لبخند ميزد! خيلي از طرح هاروهم نقد ميکرد. منتظر شدم ببينم سيد خودش چه طرحي ميخوادارائه بده. نوبت به سيد رسيد، با حالت خاصي صحبت هاش رو شروع کرد: بسم الله الرحمن الرحيم. ضمن عرض سلام محضر همه رفقا ودوستان عزيزم. با عرض معذرت، بنده با همه احترامي که به نظرات رفقا دارم، اماهيچ کدام از نظرات دوستان رودر شرايط فعلي کار گشا نميدانم، الان در شرايط خاصي قرار داريم، به نظرمن اگربخواهيم فضاي معنوي و سالمي رو در جامعه ايجاد کنيم بايد خون بدهيم! اگر در زمان جنگ فضاي شهرهاي ما پاک بود به برکت خون هاي مطهر شهدا بود. به اعتقاد من الان هم ما احتياج به اين خون ها داريم ودر شهرما هم بايد مجدد عطر شهادت بوزد تا شهر معطر بشه. بنده نظر خاص ديگه اي ندارم. والسلام... با شناختي که از سيد داشتم حرفش روتأئيد کردم. اما باورنمي کردم که اينقدر زود،سيدحرف خودش رو عملي کنه، يک ماه بعد خبر شهادت سيد در شهر پيچيد.. .. @ebrahimdelha 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 .. شهادت سيد،ده سال من روپير کرد. سيد به ظاهر شاگرد ما بود اما استادم شد. من هشت سال جبهه بودم. بهترين دوستانم مقابل چشمانم شهيد شدند، تکه تکه شدند، سرهاشون قطع شد و.. اماهيچ کدوم شون به اندازه سيد من رواذيت نکرد. شب عمليات خيبرتو هور داشتم ميرفتم.رسيدم بالاي سريکي از شهدا، لباس غواصي تنش بود.ديدم سرش قطع شده!! مشخص بود که تازه شهيد شده، نشستم بالاي سرش. هيچ علامتي نداشت تا شناسائي شود! از رگهاي گردنش خون گرمي جاري بود! هر چه گشتم سر مبارک شهيد پيدا نشد! 29 سال از شهادت عجيب دوست غواص گذشت وهنوز هم از يادآوري آن صحنه جگرم ميسوزد! اما بعد از 29 سال اتفاق عجيب تري افتاد. خبر رسيد پيکر سيد برگشته. همراه يکي دو نفر از رفقا رفتيم معراج شهداي تهران جهت شناسائي پيکر. وقتي بالاي پيکر رسيدم، پاهايم سست شد. پيکر رونشناختم. نشستم بالاي سرش. خيلي تلاش کردم تا بالاخره پيکر سيد رو از روي لباس هايش شناختم. يادم افتاد که آخرين بار همين زيرپوش را پوشيده بود. وقتي که پيکر سيد جا موند، دل ما هم اونجا ماند. سيد را امانت سپرديم به خانم حضرت زينب سلام الله علیها و هر لحظه که ميگذشت و از پيکر سيد خبري نميشد، ماذره ذره آب مي شديم. خانواده اومدند پيکررو ببينند، من اجازه ندادم. گفتم بگذاريد از سيد همون چهره زيبا تو ذهن شما بمونه. بعد از شهادت سيد ميلاد، مرتضي ترابي هميشه ميرفت منزل شهيد و به پدر سيد ميلادميگفت: انشاالله ما ميريم انتقام سيد روميگيريم. مرتضي اومد پيش من وبه من گفت: حاجي ريش هامون سفيد شد و شهيد نشديم. نکنه با تصادف و سرطان و سکته بميريم؟! دعا کن عاقبت به خيربشيم. سي سال با لباس سپاه خدمت کرديم وهشت سال تو جنگ بوديم، اما سيد ميلاد گوي سبقت رو از ما ربود. ما سال ها تو جبهه بوديم و جامونديم، اما سيد دير اومد و خيلي زودبه خدا رسيد. مرتضي ترابي هم تلاش كرد و رفت. او فرمانده يکي از گردانهاي يگان فاطميون شد، عمليات آنها به اتمام رسيد و مرتضي پيروزمندانه همراه نيروهاش به عقب برگشت. خبر رسيد چند نفر از نيروهاش تو محاصره اند، دوباره به خط برگشت وپس ازنجات نيروهايش با اصابت تير به پهلويش به شهادت رسيد... . @ebrahimdelha 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. @ebrahimdelha 🇮🇷•┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈•🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 🌸 💕"یا امام رضـــــــــــا" ..💕 در گوشه ایی از صحن و سرا جا بده مرا آیا دلم کم از دل آهو شکسته است؟😔 #به رسم عاشقی هرشب 😍 #رأس ساعت هشت🕗 به نیابت تمامی شهـــــ🌙ــــدا #بویژه #شهید_محمود_ستوده❤ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ╔═ 🌸 ════⚘ ═╗ ✾ @ebrahimdelha✾ ╚═ ⚘════ 🌸 ═╝
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 💕اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَةَ وَ اَبيها، وَ بَعْلِها وَ بَنيها، بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ💕 📍خداوندا! بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش، به اندازه آنچه علمت بدان احاطه دارد، درود فرست❣ 💖دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای👣 فرشته ات به دو دست👐 دعا نگه دارد😇 🦋دعا از زبان همدیگر؛ مستجاب است رفقای ابراهیم برای حاجت روایی در گروه ختم قرآن و ذکر و شفای بیماران به آیدی های زیر مراجعه کنید🦋👇 🌟خادمین گروه ذکر: @Yamahdiiii_313 @Yamahdi_135 🌟خادم گروه ختم قرآن: @Gomnammmmmm 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃