در وقت مرگ ، روی لبش خنده ای شکفت با خون خود نوشت:
"آخر فتاد مرغ سعادت به دام ما"
"زد روزگار ، سکه ی عزت به نام ما
#زیارت_نیابتی
#شهیدعباس_شفیع_خانی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
آتـش
به دلم مانـده و
بــاران به نگاهـم
این خاصیـتِ بغـــض ِ
به جا مانده از عشـق است ...
#زیارت_نیابتی
#شهید_عباس_بابایی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
جاده زندگے ام...
بدجور بہ پیچ و خم افتاده!
دلم محتاج #نیــم_نگاهے از شماست؛
#اےشهــید...
اجابت ڪن دل خستہ ام را...
#زیارت_نیابتی
#شهید_مهدی_شالباف
#ما_ملت_امام_حسینیم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
شهید حمید سیاهکالی اونقدر سینه میزد بهش میگفتن کم خودتو اذیت کن. گفت این سینه نمیسوزه .موقع شهادت همه جاش ترکش بود جز سینه ش...
#زیارت_نیابتی🍃
#شهید_حمید_سیاهکالی🕊
#ما_ملت_امام_حسینیم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
#زیارت_نیابتی
#شهید_محمدحسین_اکبری_رضایی_فرد
#ما_ملت_امام_حسینیم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
از جام بلند میشم و روی مبل دونفره کنارش میشینم.بهم لبخندی میزنه و "قَبلتُ"رو میگیم.
مامانم بلند میشه و به سمتمون میاد.با اینکه صورتش اخم آلوده ولی انگشتری به عنوان نشون تو دست تانیا میکنه و میگه:
+مبارکت باشه.
*مرسی مامان جون...
از این لفظ خنده ام میگیره و دستبندی که براش خریدم رو تو دستش میذارم و میگم:
-مبارک باشه...
نگاهی به دستبند میندازه و یهو جلوی همه پیشونیمو میبوسه.
از این حرکتش خجالت میکشم و سرمو پایین میندازم
http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
از جام بلند میشم و روی مبل دونفره کنارش میشینم.بهم لبخندی میزنه و "قَبلتُ"رو میگیم. مامانم بلند میشه
#عاشقانه_پاک💕
راحله، دختری مقید و مذهبی که بخاطر باور های اعتقادی ش با استادش، دکتر پارسا، مشکل پیدا میکنه... استادی که معتقده ادم های مذهبی صرفا ظاهرشون رو درست میکنن و تنها ادعای مذهب رو دارند... در این بین هم دانشگاهی راحله، نیما، پسری که مذهبی و متدین هست به خواستگاری راحله میاد اما استاد پارسا متوجه میشه که ...
http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1
#رمان_عاشقانه_مذهبی😍😍😍
#استاددانشجویی😉
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
📜#رمان_جانم_میرود 🔷#قسمت_صد_یازدهم یک هفته از رفتن شهاب میـگذشت و در این هفته فقط یک بار تماس گرف
📜#رمان_جانم_میرود
🔷#قسمت_صد_دوازدهم
ــ جانم
ــ امشب عملیات خیلی مهمی داریم دعا یادت نره
مهیا برای چن لحظه دلش فشرده شد و همان احساس چند روز پیش به او دست داد ناخوداگاه زمزمه کرد؛
ــ دلم برات تنگ شده
شهاب که انتظار این حرف را نداشت سکوت کرد اما از بی قراری های مهیا او هم بی قرار تر شد
ــ برمیگردم خیلی زود
ــ برت دعا میکنم ماموریتت به خوبی تموم بشه و برگردی من اینجا بهت نیاز دارم شهاب
شهاب چشمانش را روی هم می گذارد و سعی میکند تمرکز کند که حرفی نزد که بیشتر مهیارا دلتنگ کند
ــ برمیگردم عزیزم .الان باید برم دیگه مواظب خودت باش
ــ شهاب مواظب خودت باش عملیات تموم شد حتما خبرم کن باشه؟
ــ چشم خانمی .من باید برم خداحافظ
ــ خداحافظ
مهیا در را باز کرد و با ناراحتی وارد خانه شد
گوشی را با عصبانیت روی تخت پرت کرد و نگاهش را به ساعت سوق داد
ساعت پنج و نیم بامداد بود ولی شهاب تماسی نگرفته بود و مهیا به شدت نگران و ترسیده بود.
آشفته روز تخت نشست و از استرس ناخون هایش را می جوید با صدای گوشی،مهیا سریع گوشی را برداشت اما با دیدن پیامی از مریم ناخوداگاه قطره اشکی بر روی گونه هایش سرازیر شد ،پیام را خواندوآهی کشید"مهیا خبری نشد دارم از نگرانی میمرم "
مهیا پشیمانشده بود و خود را سرزنش کرد که چرا به مریم موضوع را گفته بود واو را هم بی قرار کرده بود،سریع برایش تایپ کرد"نه هنوز"
و گوشی را روی تخت انداخت.
با پیچیدن صدای اذان لبخند غمگینی زد،سریع وضو گرفت و سجاده اش را پهن کرد و دورکعت نمازش را خواند کنار سجاده اش دراز کشید و به اتاق تاریک خود نگاهی انداخت همیشه اتاقش او را سرحال می کرد اما الان این اتاق برای او دلگیر بود.آنقدر خسته بود که از خستگی زیاد چشمانش گرم خواب شدند..
****
با صدای موبایل از خواب بیدار شد، با فکر اینکه شهاب باشد باز هم به سمت گوشی رفت اما تماس بی پاسخ از مریم بود،دیگر تحمل نداشت ساعت ۱۰ شده بود اما خبری از شهاب نبود،حتما باید به محل کار شهاب می رفت شاید خبری داشته باشند،سریع اماده شد و به طرف آشپزخانه رفت صبح بخیری گفت و بر روی صندلی نشست با اینکه سفره را جمع کرده بودند اما مهلا خانم دوباره برای مهیا صبحانه را اماده کرد.
مهیا دستی بر گردنش کشید که از درد چشمانش را بست،اثرات خوابیدن روی زمین بود اما این درد برایش اهمیتی نداشت فقط میخواست سریع صبحانه از بخورد و برود تا شاید خبری از شهاب باشد،
صدای رادیوی کوچکی که مهلا خانم در آشپزخانه گذاشته بود در فضای کوچک آشپزخانه پیچیده بود،مهیا لیوان چایی اش را برداشت وارام ارام چایی اش را می نوشید که با صدای مجری که اخبار روز را میگفت لیوان را روی میز گذاشت و شوکه به چشمان نگران مادرش خیره شد
ـــ 5شهید پاسدار وچند زخمی در عملیات آزادسازی در سوریه
در این باره و برای اطلاعات بیشتر در خصوص این خبر در خدمت سردار ...
مهیا دیگر چیزی نمی شنید و فقط جمله پنج شهید پاسدار در ذهنش میچرخید و اسم شهاب را آرام ریز لب زمزمه می کرد
نویسنده: فاطمه امیری
#ادامه_دارد
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍂🏴🍂🏴🍂🏴
🥀اَلسَّلامُ عَلَی الحُسَین وَعلی عَلی بن الحُسَین وَ علی اَولاد الحُسَین و علی اَصحاب الحُسَین
🖤سلام و عرض ادب و شب بخیر خدمت همراهان عزیز
جلسہ هئیت این هفٺہ را استعانت ازاقا ابا عبدالله شروع میکنیم
🎙سخنران#شیخ_محمدِ_اَمین
◾️موضوع: تجارت و خسارت
باما همراه باشید🌹
🖤ان شاءالله شب جمعه های آتی بحثمون طولانی تر خواهد بود
💢همسنگریان عزیز جهت گفتن پیشنهادات نظرات و انتقادهای خود به ایدی زیر پیام بفرستید
🆔 @Shahedaneeh
.
AUD-20200829-WA0011.mp3
13.42M
#روضه
📣حاج محمود کریمی
نمیشه باورم
که وقت رفتنه
تمام این سفر
بارش
رو شونه ی منه...
#یازینب😔
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🕊بنام پروردگار هستی بخش🕊
📦#صندوق_کمکهای_مردمی💌
🖇درخواست از نیکوکاران و خیرین برای کمک رسانی فوری، آگاهانه و مستقیم 📩
📌در راستای پیشرفت و گسترش مجموعه و برنامه های فرهنگی نیـازبه تبلیغ بزرگو گسترده هست
🚺 لذا از همراهان عزیز درخواست دارم بـه نیت چهارده معصوم وبرآورده شـدن حوائج کمکهای نقدی خود را به شماره حساب زیر پراخت نمایند⤵️
💳 6037997291276690 💌
❣#خداخیرتون_بده. 🌷 اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣
❤️🌺🌸💕⚜✨
تفاوت یاران امام زمان و امام حسین.mp3
4.35M
🔊 #صوت_مهدوی
📌 #پادکست «تفاوت یاران امام زمان و امام حسین»
👤 استاد #پناهیان
▫️ حتی اگه نصف عزادارها حاضر باشن برای امام زمان جون بدن، امام باید ظهور کنن! پس چرا نمیان؟
▪️ویژه #محرم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
#تاسـوعـا رفـت
#عـاشـورا رفـت
در برخی موارد
عکـس پروفایلها عوض شد
اسـم گروهها تغییر کرد
خیلیها از کانالهای مذهبی لفت دادن
پیـراهـن مشکیا دراومد
جوکها شروع شد
آهنـگ گوش کردنها شروع شد
ولی غـمهای زینـب تـازه شـروع شـد
یتیـمی تـازه شـروع شـد
اسیـر بودن تـازه شـروع شـد
کتـک خوردن تـازه شـروع شـد
#امـانازدلزینـب
#یـازینـب💔
فقط یادمون باشه هی نگیم
ان شاءالله بریم کربـلا
چون کربـلا رو باید
از بیبی زینـب خواسـت
که پیشش رو سیاهیـم!
#محرم
#ماملت_امام_حسینیم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
ابد والله یا زهرا ما ننسی حسینا...
سوگند به خدا ، ای زهرا!ما هرگز حسین را فراموش نمیکنیم.✋🏻♥️
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌹شهیدی که بر اثر انفجار
به جز یکی از دستانش...
چیزی از پیکرش باقی نماند
#شهید_مدافع_حرم_علی_امرایی🌺
🔸یکی از خصوصیات جالب علی این بود که با هر رده سنی ای ارتباط میگرفت. همیشه صحبت هاش تو مراسما و مجالس مختلف بین کودکان ونوجوانان، تعریف و تمجید از شهدا بود.به زبون خودشون، به اندازه فهمشون از شهدا و ارزشها وهدف هاشون میگفت.
🔹علی میگفت تمام دارایی که متعلق به خودم می باشد در راه ارباب بی کفن سید الشهداء(ع) خرج کنید. خودش هم مثل ارباب بی کفنش چیزی از پیکرش باقی نماند
🔸همیشه #زیارت_عاشورا کنار قبور شهدای گمنام شهر ری تو میدون نماز،برگزار میکرد. باصداش غوغا به پا میکرد. مداح اهل بیت علی عادت داشت این بود که همیشه به خانواده های شهدا سرمیزد. به دیدنشون میرفت و دیگران رو هم به این کار تشویق میکرد.
🕊شهادت: ۹۴/۴/۱
#ماملت_امام_حسینیم✋
#محرم🍂🏴
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🍃
عرض سلام و ارادت خدمت شما همراهان همیشگی
بزرگوارانی که تمایل به همکاری در برگزاری زیارت نیابتی شهدا در شهر های رشت و ساری هستند لطفا به ایدی زیر مراجعه کنند
🆔 @shahidhadi_delha
سپاس از همراهی شما بزرگواران
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
📜#رمان_جانم_میرود 🔷#قسمت_صد_دوازدهم ــ جانم ــ امشب عملیات خیلی مهمی داریم دعا یادت نره مهیا بر
📜#رمان_جانم_میرود
🔷#قسمت_صد_سیزدهم
مهیا سریع از جایش بلند شود و به طرف در دوید سریع کفش هایش را پا کرد از پله ها پایین رفت و توجه ای به صداکردن های مهلا خانم نکرد.
نگاهی به در باز خانه شهاب انداخت دو تا ماشین بودند و دلش فشرد شد که نکند خبری شده؟
نکند اتفاقی برای شهاب افتاده که همه به خانه ی شهاب آمدند ؟
سریع وارد خانه شد همه در حیاط نشسته بودند ،با دیدن شهین خانم که درآغوش مریم گریه می کرد دیگر نایی برای ایستادن نداشت،پس آن ها خبر را شنیدند، اشک هایش بی مهابا بر روی گونه هایش سرازیر می شدند
محمد آقا اولین نفری بود که متوجه حضور مهیا شده بود که با نگرانی صدایش کرد:
ــ مهیا دخترم
با صدای محمد آقا همه با نگرانی به مهیا نگاه کردند حتی شهین خانم از آغوش مریم جدا شد و با چشمان اشکی به مهیا خیره شد ،سارا متوجه حال بد مهیا شد سریع به سمتش رفت و دستش را گرفت و کمکش کرد که بشیند اما مهیا دستش را پس زد و به روبه روی شهین خانم زانو زد و با چشمون اشکی و لبان لرزون خیره به چشان بی قرار شهین خانم زمزمه کرد:
ــ شهاب
نمی توانست چیزی بگوید اما باید میپرسید
ــ شهین جون شهابم کجاست
نتوانست جلوی خودش را بگیرد بلند شروع به هق هق کرد که باعث شد شهین خانم بی تاب تر شود و اورا همراهی کند؛
ــچرا گریه میکنید ،مگه چیزی شده؟اخبار گفت پنج تا پاسدار شهید شدند نگفت که
نتوانست ادامه دهد و سرش را پایین انداخت و اجازه داد هق هق اش دل همه را به درد بیاورد
با حرف هایی که میزد میخواست هم دل خودش و هم شهین خانم را آرام کند اما ان حس بدی که گوشه ی دلش رخنه کرده بود و اورادر چشمان شهین خانم هم می دید را چه می کرد؟
مگر احساس یک مادر اشتباه می کرد؟؟
*
ـــ بیا عزیزم ،بخور
مهیا به لیوان اب قندی که در دستان سارا بود نگاهی انداخت و زمزمه کرد:
ــ نمیخوام
صدای شهین خانم که از شدت گریه گرفته بود به گوشش رسید:
ــ بخور عزیزم ،بخور مهیا رنگت پریده بخور مادرم
مهیا لیوان را از دستان سارا گرفت و ارام به لب هایش نزدیک کرد و در همان حال به صحبت های سارا که سعی در ارام کردنش بود گوش میداد
ــ عزیزم شما که هنوز چیزی بهتون نگفتن،همینطور زود زانوی غم بغل کردید ،مگه فقط شهاب تو اون عملیان بوده؟؟کلی پاسدار و نیروهای دیگه
مهیا کمی ارام گرفته بود اما این آرامش طولی نکشید که با شنیدن صدای آیفون و تصویر چند مرد غریبه با لباس نظامی بی حال بر روی مبل نشست و چشمانش را محکم بر روی هم فشار داد و با خود تکرار می کرد:
ــ اگر چیزی نشده پس اینا اینجا چیکار میکنن؟؟
نویسنده: فاطمه امیری
#ادامه_دارد
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖«««﷽»»»📖
#اطلاعیه🔈
√|| مجموعه
شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین
🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین
🆔 @Shahidanehhh
یابن الحسن
بـیــا و
دعاے مستجابِ تحتِ قُـبه ام باش.
مگر نگفتهاند دعا زیرِ قبهے امامحسین علیهالسلام
مستجاب است؟
تو ڪہ خودت شاهدی
اَللّهُم أرِنِی الطَلعَة الرَشیٖده های مرا... .
تو که خودت شنیده ای و دیده ای
واجْعـَلْ مِن خَیــرِ اَعوانِهِ و اَنصارِهِ و المُستَشهدینَ بینَ یَدَي هایم را... .
تو که میدانی
چقدر التماس خدا کرده ام
اَللهُمَّ إغــفِر لِيَ ذُنوبَ التي تَحـبِسُ الدُعٰــاء... .
پس چـــرا نمیبینمتــ؟
چـــرا نمیآیی..؟؟
#سلامامام_زمانم
#محرم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
VID_20200905_104713_848_a01.mp3
4.94M
📹 هنر امام حسین(ع)
#استادپناهیان
#ماملت_امام_حسینیم
#محرم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
#تلنگر
🌹فکر کن که امروز،
شهیدی در مقابل تو، ایستاده است!
🌹فکر کن که مثلا آن شهید، #ابراهیم_هادی باشد!
🌹همـان شهیدی که لبــاس گشــاد می پوشد تا در خیابان ها، با آن هیکل و تیپ، دلبـــری نکند!
🌹همان شهیدی که کتاب هایش را خوانده ای، و از آنها عکس های مختلف بـرای پست، گرفته ای!
🌹همان شهیدی که می روی، در کنار قبرِ گمنامش، عکس به یادگار می اندازی و پخش می کنی!
🌹خلاصه، فکر کن که تو، در مقابل یک شهید ایستاده ای!
🌹و او می خواهد، چون او زندگی کنی ...
🌹گمنـام باشی،
🌹دلبری نکنی،
🌹دلی را نلرزانی،
🌹برای دیده شدن دست به هر کاری نزنی،
🌹از آرمان هایت به خاطر چند بَه بَه و چنــد آدم زود گـــذر، عقـب نشینی نکنی!
🌹ببین میتونی؟ و چه جوابی داری؟
🌷#علمدار_کمیل🌷
🌷#شهید_ابراهیم_هادی🌷
♥️ #اللهم_ارزقنا_شهادت
.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃#شهید_محمد_پورهنگ
در حال پخت غذای امام حسین ع
" سال ۱۳۹٣ "
🔹همه از آرامش وجودی او روحیه میگرفتند. با این که یک روحانی مورد احترام بود، با افراد نااهل دوستی میکرد. گاهی به او اعتراض میشد و به او میگفتند: «حاجی این آدمهای شر و ناباب را چرا دور خودت جمع کردهای»؟ میخندید و میگفت: «هنر روحانی به همین است که زبان چنین آدمهایی را بفهمد و به اصلاح آنها کمک کند». با هر کدام یک جور رفاقت میکرد، در دوستی هم سنگ تمام میگذاشت. آنقدر به آنها نزدیک میشد و برادرانه به آنها محبت میکرد که مجذوبش میشدند و نمیتوانستند از او دل بکنند. کمکم و در دوستی با او پایشان به مسجد و هیئت باز میشد و فرسنگها از رفتار و شخصیت گذشته خود فاصله میگرفتند.
مژدھاۍدلکھبھماتاجِسريداد،خدا :)
#ولادت_شهید😌
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆