🚨#توجــــــــــه
دیگنیـازنیسـت...✋🏻
صبـــ🌞ـــحتاشـــ🌜ـــبدنبـال
#استیـکر
#تـم
#گیف
بگردی...
ببیـنخـادمیـنشهـداچـھکردن😍
یھڪانالآوردمڪھازواجبـــــاتایتــــاست👌
هرچـیبخـواۍاینجـاهسـت😎
#عضویتاجباری💯
ⓙⓞⓘⓝ⇨https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80
#تلنگر↻↯
چقـدربـھشــ🕊ـهـــداخدمتکࢪدے؟!!
تـونـسـتےراهشـونـوادامھبدے؟!!!
اصنچقدࢪشـــ🕊ــھدا را میشناسے؟!!!
اگبࢪاشھداکـمگذاشتے...
اینجاجبࢪانڪن👇🏻
ⓙⓞⓘⓝ⇨http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
#شهداشرمندهایم
#جوینرگباری💣
"•`⏰🌿°√
مھدےجـان…♥️
مے نویسَم زِ ٺـو کـہ داروندارَم شدهـ اے✨
بیقـ😣ـرارٺ شدمـو صَبـروقَـرارَم شدهـ اے🕓
مَݩ کـہ بے ٺـاب ٺوأم اے هَمهـ ٺـاب و ٺبم🙃
ٺوهمهـ دلخوشے ݪیݪ وڹَـهارمــ شدهـ اے🌃🌿
#اللهم_عجل_لولیـڪ_الفـرج 🌱
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
"•`⏰🌿°√ مھدےجـان…♥️ مے نویسَم زِ ٺـو کـہ داروندارَم شدهـ اے✨ بیقـ😣ـرارٺ شدمـو صَبـروقَـرارَم شده
•"┆💔 ⃟🥀┆↽
↿
⊙ آقابیـاڪہفاجعہازحدگذشتہاسٺ...
⊙ انسانزمرزهرچہنبایدگذشتہاسٺ...🚫😔
°°°🌸°°°
-حجتالاسلامقرائتی-
وقتی پلیـس به شما میگه لطفا گـواهینامه!
شمااگه پاسپورت,شناسنامه,کارت ملے یاحتے کارت نمایندگے مجلس رو هم نشون بدے بازم میگه گواهینامه...!
وقتی اون دنیا گفتن نمـــــاز؛
هرچے دم از انسانیت ,معرفت و...بزنی بهت میگن همه اینها خوبه شما اصل کارے رو نشون بده....نمـــــاز🌱؛
نمازت سرد نشہ مسلمون🙃
#التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○●✨🌺●○
🌱گفتا شیخا من آنچہ گفتے هستمـ
آیا تو آنچه می نمایے هستے..?😔
#نظررهبریدربارهخترانبدحجاب
#حجاب🌹
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨnhttp://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
●"•◁😂😬▷●↯
●آره آره آبه…😁💧●
دربهدردنبالآبمےگشتيم
جايےڪهبوديمآشنانبود،😶وارد نبوديم
تشنگےفشارآوردهبود😩👊🏽
«بچههابيايينببينيناونچيه؟»👀
يڪتانڪربودهجومبرديمطرفش
امامعلومنبودچےتوشه🤨
روےيهاسڪلهنفتےهرچيزےمےتونست باشه😥
گفتم:🗣
« كنار...كنار...بذاريناولمنيهڪمبچشم ، اگهآببودشمابخورين»🙄
بااحتياطشيرشروبازڪردم،آببود😍
بهروىخودمنياوردم😝
یهدلِسيرآبشخوردم😋
بعددستمروگذاشتمروىدلم
نيمخيزپاشدماومدماينطرف🚶🏼♂
بچههاباتعجبونگرانىنگاممےڪردن
پرسيدند
«چى شد؟...»🧐😩
هيچىنگفتم🤐😐
دورڪهشدم،گفتم
«آره...آبه...شماهمبخورين...»😂😁
يڪچيزےازڪنارگوشمردشدخوردبه ديوار😱
پوتين بود...!!😂😐👞
#طنز_جبهه😂
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
↯○💍🌹✨〇↯
حسن ارتشی بود👮 و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره اش، بیاید تهران و مراسم عروسی را برگزار کنیم.
هر چهارشنبه برای هم نامه 💌می نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه! خیلی سخت بود. بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی آورد؛ گفتم: «من می رم اهواز!»
پدرم قبول نمی کرد؛ می گفت: «بدون رسم و رسوم؟!» جلوی مردم خوبیّت نداره. فامیل ها چی می گن؟! گفتم: جشن که گرفتیم! چند بار لباس عروس و خنچه و چراغانی؟!
دخترعمو (مادر شوهرم) گفت: خودم عروسم رو می برم. اصلاً کی مطمئن تر از مادر شوهر؟! این طور شد که با اصرار من و حمایت دخترعمو، زندگی مان بدون عروسی رسمی شروع شد. 😌😍
#شهید_حسن_ابشناسان🕊
#عاشقانه_های_شهدایی✨
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
┅═༅࿇🕋✨࿇༅═┅
⏰با صداۍ اذاݩ از سࢪ سفڕه بلݩد شد
گفتێم: غذاٺ سࢪد مێشہ!
گفٺ: ݩہ!
میࢪم ݩماز
ۅگࢪݩہ غذاۍ ࢪۆحݥ سࢪد میشہ!😇
❣شہید محمۆد شہبازۍ
•●|حسۅحاݪخۆبنمازاۅݪۆقٺنۅشرۅحٺۅݩ|●•
#التماسدعا
#نماز_اول_وقت
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌸هوالعشــق🌸 . 📜 #رمان_پلاک_پنهان 💟 #پارت_سی_هشتم - مامانو منع میکنی بعد خودت قانون شکنی میکنی سی
🌸هوالعشــق🌸
.
📜 #رمان_پلاک_پنهان
💟 #پارت_سی_نهم
نرنم بیرون از خونه... نتونسته چند نفرو بگیره من باید تو خونه زندونی بشم، من احمق نباید زنگ میزدم
با صدای آیفون خودش را برای بحث مجددی اینبار با پدرش آماده کرد، اما در باز شد و صغری با جیغ و داد وارد اتاق شد و سمانه را محکم در آغوش گرفت.
- سلام عشقم
- تو اینجا چیکار میکنی؟
- اومدم بدزدست بریم دور دور
سمانه مشتی به بازویش زد و از او جدا شد.
- خاله هم اومده؟
- چرا؟
- دارم بهت میگم میخوایم بریم دور دور مامانم کجا بیاد
- چی میگی تو
- بابا کمیل زنگ زد گفت سریع آماده بشم بیایم دنبالت بریم دور دور
روی تخت نشست و ادامه داد:
- آخه میدونی داداشم فک کرده تو وزارت کلی آدم وحشتناک هست که کلی با کمربند و شلاق شکنجت دادن
و بلند زد زیر خنده
سمانه هم با مقایسه واقعیت آنجا با چیزهایی که کمیل برای استتار گفته بود خنده اش گرفت.
- بی مزه
- تو که اماده ای، چادر تو فقط سرت کن
- وایسا ببینم شوخی نمی کردی تو؟؟
- نه بخدا، کمیل الان بیرون منتظره
سمانه در جایش خشک شده بود ، باورش نمی شد که کمیل به دنبال او آمده
او فکر می کرد که کمیل بیخیال او شده و پیگیر کار و حالش نیست ولی اینطور نبود
می خواست کمی ناز کند و بگوید که نمی آید اما می ترسید کمیل و صغری بیخیال شوند و برودند
سریع به طرف چادرش رفت. اما با یادآوری مادرش با حالت زاری نگاهی صغری انداخت
- وای صغری مامان نمیزاره برم بیرون
صغری شروع کرد به خندیدن
- وای سمانه عین دخترا پونزده ساله گفتی، نگران نباش بسپارش به داداشم.
صغری بلند شد و به طرف در رفت
- من به جا داداشم بودم و تو به درخواست خواستگاریم جواب منفی می دادی دیگه بهت سلام هم نمی کردم
بدبخت داداشم ، من بیرونم تا آماده بشی
صغری از اتاق خارج شد، سمانه احساس کرد دیگر نایی برای ایستادن ندارد سریع روی صندلی نشست و چشمانش را روی هم گذاشت
قضيه خواستگاری را فراموش کرده بود
حرف های آن شب کمیل در سرش می پیچید و سمانه چشمانش غرق اشک شدند، قلبش با یاد آوری درخواست کمیل فشرده شد.
احساس بدی نسبت به کمیل پر قلبش رخنه انداخت
دوست داشت بیخیال این بیرون رفتن شود اما با صدای مادرش که به او می گفت سریع آماده شود.
متوجه شد برای پشیمانی دیر شده
فضای گرم ماشین و هوای سرد بیرون بخار را بر روی شیشه ها نشانده
سمانه با بغض سرکوب شده ای بر شیشه طرح های نامفهومی میکشید.
از وقتی بیرون آمدند حرفی نزد و در جواب صحبت های صغری که سعی می کرد با هیجان تعریف کند تا حال و هوایش را عوض کند
فقط سری تکان می داد یا لبخندی می زد که هیچ شباهتی با لبخند ندارد.
با ایستادن ماشین نگاهش را به بیرون دوخت، نگاهی به پارک انداخت ، با پیاده شدن کمیل و صغری او هم پیاده شد
زمین از باران صبح خیس بود، پالتویش را دورش محکم کرد، و با قدم های آرام پشت سر کمیل شانه به شانه ی صغری رفت
با پیشنهاد صغری نشستن در الاچیق آن هم در هوای سرد را به کافه با هوای گرم و دلپذیر ترجیح دادن
در یکی از الاچیق های چوبی نشستند.
اما صغری داوطلب از جایش بلند شد و گفت:
- آقا تو این هوای سرد فقط به شکلات داغ میچسبه. من رفتم بگیرم
سریع از آن ها دور شد، کمیل اگر موقعیت دیگری بود تنهایش نمی گذاشت و او رو همراهی می کرد.
اما الان فرصت مناسبی بود تا با سمانه صحبت کند، نگاهش را به سمانه دوخت که به یک بوته خيره شده بود
ولی می توانست حدس بزند ذهنش درگیر چیز دیگری بود.
زمان زیادی نداشت و نباید این حرف ها را صغری می شنید پس سریع دست به کار شدن
- واقعیتش هدفم از این بیرون اومدن هم یکم شما هوا عوض کنید هم من با شما صحبتی داشتم
سمانه به طرفش چرخید اما سعی کرد که نگاهش با چشمان کمیل برخوردی نداشته باشند که موفق هم شد.
سرش را پایین انداخت و با لبه ی چادرش مشغول شد، آرام گفت:
- ممنون ، بفرمایید
کمیل متوجه دلخوری و ناراحتی در صدای سمانه شده، او تمام عمرش را به بازجویی گذرانده بود پس میدانست
سمانه از او دلخور و ناراحت است آنقدر که نگاهش را می دزدد و سعی می کند کمتر حرف بزند تا کمتر مورد خطاب از طرف کمیل شود
- در مورد تماس امروز تون
- من نباید زنگ میزدم ، اصلا دلیلی نداشت به شما زنگ بزنم، شرمنده دیگه تکرار نمیشه
نویسنده:فاطمه امیری
#ادامه_دارد...
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
【^•✎ 🗓•^】⇵
اماݦڪاظݥعڵیھالسڵام :↯
بھاےجانھاےشما
جزبھشٺنیسټ؛❌
پسخودࢪا
بھکمتࢪازآنمفࢪوشید!😶✋🏻
#حدیث🗝📩•
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
↯∞↯
#دعوتـنـامـه✉
شمـادعـوتشدینبـهيھ
دورهمیشھدایے🕊🕊
ماایـنجـابـراحاجترواییهـم
روزانهڪلےذڪرمیگیم📿
دلـتمیـخوادتوامبیـایکنـارمـا؟!!
زودعضوشوتالینـکشوبرنداشتم...
ختمذکـر👇
https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733
ختمقرآن👇
https://eitaa.com/joinchat/3245735947C1e77479f6c
#عضویت_اجباری💯
بـبـینیـدبـࢪاتونچےآوࢪدم😍
یھڪانالڪھازواجبـــــاتایتــــاست👌
یهعـدهجوون درکنارهم دارن برا
شھـــ🕊ــدا خدمت میکنن...
کانالشـون محشرھ👌
اونایےکھ عضون یڪ_هیـچ از بقیه جلوتࢪن😎
JoIN➣http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
بیاۍدیگنمیتۅنےازشدلـــ♥ــ بکنی😉
🚨#توجــــــــــه
دیگنیـازنیسـت...✋🏻
صبـــ🌞ـــحتاشـــ🌜ـــبدنبـال
#استیـکر
#تـم
#گیف
بگردی...
ببیـنخـادمیـنشهـداچـھکردن😍
یھڪانالآوردمڪھازواجبـــــاتایتــــاست👌
هرچـیبخـواۍاینجـاهسـت😎
#عضویتاجباری💯
ⓙⓞⓘⓝ⇨https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80
°°•⏳•°°
ایـنࢪاهـࢪگـزفࢪامۅشنڪنيـد❌
تـاخۅدࢪانسـازیـمۅتغییــࢪندهیـم...
جـامعـهساختـهنمـۍشـۅد.
>•فࢪازیازوصیتنامهشھیدابࢪاهیمهادۍ•<
⇦دۅستداࢪم♡
مثـلتۅبـاشـمツ
#شهید_ابراهیم_هادی
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
°°•⏳•°° ایـنࢪاهـࢪگـزفࢪامۅشنڪنيـد❌ تـاخۅدࢪانسـازیـمۅتغییــࢪندهیـم... جـامعـهساختـهنمـۍشـۅد
•••♥•••
نفـسڪشیدن
بیمـھـࢪتۅحـࢪاممباد...
نذࢪلبـخنـدتتۅ⇨
گـنـاهنمـیڪنـم...
#رفیق_شهیدم
اذان ظهر✨🕊
وقت بندگی🧔🧕
بریم در خونه خود خدا✨
نمازت سرد نشه مسلمون🙃
#التماس_دعا
@EbrahimHadi(1).attheme
246.4K
[●🌿 ⃟❤️___']↯
#تم
#شهیدابراهیمهادے🕊✨
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
┆𖡟•♥️🌿•↫
•پڕوفایـڵڕهبڕے•❥
#پروفایل
#رهبرے
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
مداحی_آنلاین_گمان_نیک_به_خدا_حجت.mp3
1.62M
/'❞🔊✨'\●↯
تاکیدمےڪنم👌🏼
مؤمنےڪهمیخوادبندهخدابشه♥️°
مؤمنےڪهمیخوادراهخداروبره
براساسایندسترځمتےڪهخدادارهوبا
ایندستدارهعالمرومدیریتمےڪنه...✋🏻
⋮|حجتالسلامعالی|⋮↯♢
#سخنرانی
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
/'❞🔊✨'\●↯ تاکیدمےڪنم👌🏼 مؤمنےڪهمیخوادبندهخدابشه♥️° مؤمنےڪهمیخوادراهخداروبره براساسایند
|𖢖_ _•🕊🍃]¤↯
خدا همیشه میگه در رحمت من به روے^همه^بازه هرموقع بیایقبولت میڪنم ڪمڪت میکنم از منجلاب گناه میڪشونمت توبغڵ خودم
تو فقط بخواه بندهے من(:♡Γ
خداےخوبخودمــے•^
↬❥🤲🏾📿ベ
انقدر سرمان شلوغ شده📲 که برای ملاقات با خدا وقت نداریم😕⌚️❌
این را نماز اخر وقتمان فریاد میزند🗣
#نماز_اول_وقت