♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
همـراهـانعـزیـز🌱 ســـــلام🖐🏻 بالاخـرهروزشـروع#چله_ازدواج فـرارسیـد... قـراره از امروز تـا ۲۲
♥Γ∞
『پیامبࢪمھربانیھا』
بھترینازدواجهاآسانترینآنھاست...♡
روزششم#چله_سوره_یاسین
فراموشنشـود❌
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عڪسࢪفیقِشَھیدم
توقابِچِشمامھ ھرشب
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
عڪسࢪفیقِشَھیدم توقابِچِشمامھ ھرشب
⅌ ͜͡
------------
- شهیدابراهیمهادی؛
مشڪلِڪارهایما ایناستــ
ڪہبراےرضاےهمہ ڪاࢪمیکنیم
جزرضاےخدا .
#استوریشُھدایی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
•💔 ⃟❥•
عَطــرِگُــ🌱ــلنَـرگِس
بویِتـوࢪامیدَهـد":)
کِےمیـٰایےیوسـفِزَهـرا . .؟!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
Alaeme_Akhero_Zaman_238333.mp3
3.38M
📝 #سخنرانےآخرالزمان
•ماازڪجامعلومھست
کهدرآخرالزمانھستیم.؟!
🎙┆استادپناھیان
#علائمآخرالزمان
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_عقیق 💟#پارت_اول مقدمه عقیق! یک اسم کاملا بداهه! آدمها از اسمهای قشنگ حس خوب میگیرن
✐"﷽"↯
📜#رمان_عقیق
💟#پارت_دوم
آیه خنده ای کرد و گفت: پس این سالن میک
آپ واسه اینه که حضرتشان دوساعت دیگه داره میاد ...خدایی موجودات عجیبی هستید
نسرین هم که از حرف آیه به خنده افتاده بود
گفت:بد بخت اینا آینده نگرن مثل تونیستن که
نشستی میگی خودش میاد!! جوینده یابنده است نه اونی که تو اندرونی چشم به راهه
همانطور که به سمت اتاق تعویض لباس میرفت
گفت:برعکس شما من وجدان دارم نمیخوام با
یه کرم پودر صد تومنی و رژلب بیست تومنی یه
جوون آینده دارو بد بخت کنم! اونی که واسه اینا
بیاد همون بهتر که بره با لوازم آرایشم ازدواج
کنه!والا
نسرین و مریم همیشه پیش خودشان اعتراف
میکردند عاشق استدلالهای طنز گونه و در عین حال منطقی آیه بودند .
نرگسها را در گلدان مخصوصش گذاشت
وچشمکی به آن زندگی دسته شده و به گلدان
تکیه زده زد به سمت کمد مخصوصش رفت و
لباسهایش را با لباس فرمش عوض کرد بعد از
مرتب کردن مقنعه اش لبخندی به خود درآیینه
زد و آرام تکرار کرد: من نیازی به بتونه کاری مثل
اونایی که اون بیرونن ندارم...الکی مثال بی عیب
ترین صورت دنیا رو دارم...
و بعد بلند خندید! اگر کسی آیه را خوب
نمیشناخت فکر میکرد او از سلامت کافی روانی برخوردار نیست! اما فرق آیه با آدمهای اطرافش
این بود که زیادی با خودش آشتی بود
به نظرش این عیب نبود آدم گاهی با خودش
شوخی کند با خودش درد و دل کند اینها نشان
تنهایی نبود معتقد بود وقتی رازی را به خودش
میگوید نفر سوم آگاه این راز دونفره بین خودش
و خودش خدای خودشان بود و چه کسی بهتر از
او؟
بدون قضاوت و ترس از یک کلاغ چهل کلاغهای
آدمهای دور و برش.
کمد را بست راهی بخش کودکان شد
عاشق بخش کودکان بود وارد اتاق عمومی
دوستان کوچکش شد و سلام بلندی داد و بچه ها که عاشق پرستار خوش اخلاق بخششان
بودند یکصدا ولی آرام و با شوق جوابش را دادند
پرونده یکی یکی شان را بررسی میکرد. و در
همان حال از آنها احوال پرسی هم میکرد
_سلام مینا خانم خوشکلم ...امروز چطوری ؟؟ باز
که این شیلنگا رو از دستت درآوردی
دخترک ریز نقش که با وجود پرستار مهربانش
به وجد آمده بود با سرعت حرف زدن را سر
گرفت:
_سلام خاله آیه کجا بودی؟ دیشب بازم
سوزنم زدند و کلی گریه کردم من از این شیلنگا
بدم میاد اصلا از اینجا بدم میاد مامان همش
میگه میریم ولی نمیریم کی میریم پس...
آیه حس کرد دلش ضعف رفته برای این لحن
بچگانه و بغض کرده در آغوشش گرفت و گفت:
_الهی قربونت برم عزیز خاله آروم باش میری
فدات شم اگه گریه کنی حالا حالا ها مهمون
مایی از ما گفتن!!
دخترک سریع اشکهایش را پاک کرد و لبخند زد!
اغراق نبود آیه از این لبخندها جان میگرفت!
سروقت همه مریضها که رفت و کارش که تمام
شد پرونده ها را به ایستگاه پذیرش برد مریم و نسرین را بازهم در حال حرف زدن دید و ریز
گفت: یه حسی بهم میگه اینا رو خدا آفریده تنها
برای حرف زدن!!
صدایش را شنیدند و شروع به خندیدن
کردند:
_خب آیه جان چکار کنیم خواهرم؟؟ همین
حرف زدن برامون مونده دیگه
آیه همانطور که داشت پروند ها را سرو سامان
میداد گفت:
_ بابا مگه شماها کارو زندگی ندارید
دهنتون بازه برای مردم !پاشید برید یه سر بزنید
ببنید کسی چیزی نمیخواد؟ نمیمیرید یک بیشتر
از وظیفتون کار کنید
نسرین با حاضر جوابی ذاتی اش گفت:
_دوستان
جای ما آیه جان برو بخش منتظر قدوم مبارکه
بالاخره همه پرونده ها را جاساز کرد نفسی کشید
و برگشت روبه آن دو و نگاه عاقل اندر سفیه ای
نثارشان کرد و گفت: خیلی پررویید بابا!!
من رفتم یکم بخوابم دیشب کلا بیدار بودم
مامان عمه حکم کرده بود بشینم فیلم هندی مورد
علاقه اش رو با هوشیاری کامل ببینم !! تموم هم
نمیشد یه هفت تیر رو خالی میکردن رو سلمان
خان بازم نمیمرد خبری شد صدام کنید
مریم خم شد روی سکوی پذیرش و آرام
گفت:
_آیه تو رو خدا خواب نمونی!ساعت دو
معارفه است تو رو خدا جدی بگیر
آیه خسته باشه ای گفت و زیر لب زمزمه کرد:من
خودمم جدی نمیگریم چه رسد به یه از فرنگ
برگشته رو!!خواب و عشق است
#ادامه_دارد...
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
PTT-20210106-WA0002.opus
456.7K
🕊⁐𝄞
ۅَظایِفمَرد دَربَرابَر زَن ⇩
از نِگاھ قُرآن ۅ
رِوایاټائِمہاطہارعلیہالسَلام♡
#هیئت_مجازی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
011.mp3
6.8M
- منۍڪہ
عمریہنوڪرم
سایہۍعشقتوروسَرَم!.. -ヅ
•.
#هیئت_مجازی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
همـراهـانعـزیـز🌱 ســـــلام🖐🏻 بالاخـرهروزشـروع#چله_ازدواج فـرارسیـد... قـراره از امروز تـا ۲۲
♥Γ∞
『امامصادق﴿؏﴾』
هࢪکہازترستنگدستۍ
ازدواجنکند،همانآبہخداوندسوءظنداࢪد𔓘
روزهفتم#چله_سوره_یاسین
فراموشنشـود❌
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ