eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
37هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
‹📷🌵› بخشی ازوصیتنامه💌 : مادر کسی که شهید می­‌دهد، یک هدیه به خدا داده و این یک افتخار است که کسی که یک هدیه بدهد.اگر بیاییم این مسئله را روی انسان مشاهده کنیم، خوب انسان به این مطلب پی می‌­برد. مثلاً اگر کسی بخواهد به یک پادشاه هدیه بدهد نمی­‌تواند یا یک نفر با پادشاه دیدار کند نمی تواند مخصوصاً که یک فرد عادی باشد اما انسان می­تواند با خدای خودش حرف بزند و اورا دیدار کند. واز این جا پی به بزرگی خدا بریم ویک افتخار دانستن. ودر آخر خدااز گناهان ما بگذرد وخدا مارا به شهادت برساند. اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک ودر آخر از دوستانم که در کوچه هستند می ­خوام برای خودشان توشه جمع کنند ان‌شاءالله💚!. 🦋/ 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•• ﷽ •• ای که نگاهت بهترین آغاز! من با تو باشم،🍃 دوباره طالب بندگی میشوم ... تو همان‌هادیِ پر از امید فردای‌ما‌هستی /🪶
{﷽} ای شهدا .. هر صبــح؛ زندگى براى ادامه پيدا كردن، به دنبالِ بهانه ميگردد🍃 و چه بهانه اى زيباتر از نگاهتان😍 /🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[﷽] «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی» آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🌷 برادر منی، اما دلم خوش است که تو مدافع حرم خواهر “ابوالفضلی”💚 /🕊
[﷽] 💌«امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»: لِلجَنَّةِ بابٌ یُقالُ لَه «بابُ المجاهدین» یَمضون اِلَیه فَاذا هُو مَفتُوحٌ و هُم مُتَقَلِّدونَ بِسیوُفِهم والجَمعُ فی‌المَوقِفِ. بهشت، دری دارد به نام «مجاهدین» که (فردا) مجاهدین با حمایل شمشیرهای (اسلحة) خود به سوی آن که بر ایشان باز است رهسپار می‌شوند در حالی که دیگر خلایق در محشر به سر می‌برند.☘ (ثواب‌الأعمال، ص ٤٢١) /🕊
«🌵🌸» حجابتان را حفظ کنید سیاهی چادرهایتان رنگین ترازخون سرخ ܩن است🤍 /🌱
26.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「﷽」 آنچه مهم است حفظ راه شهداست یعنی پاسداری از خون شهدا این وظیفه اول ماست … 🍀/🕊
شهید، باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می‌دهد. عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. 🍀/🕊
[💛🦋] هادی علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت و در خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود.🌷 وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد ، می گفت : خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم . همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.🌸 از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان چه در ایران و چه در عراق بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد . 🦋 🕊
دیروز بر اثر حمله تروریستی به یکی از واحد های انتظامی شهرستان تفتان سروان محمد میرشکاری رئیس اداره پشتیبانی و سرباز وظیفه رضا فسنقری به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. 🌱
[🌱﷽🌱] خوشا آنان کـہ زینب یارشان شد صداقـــت در عمل گفتارشان شد بـہ عباس اقتدا ڪردند و رفتند عـلمدار حسین ســــردارشان شد ✜کلُناٰ فَداکَ یاٰ زِیْنَب/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「﷽」 میگویند که ابتدای صبح رزق بندگانت را تقسیم میکنی، میشود رزق من امروز رفاقتی باشد از جنس شهیدان((: با عطر شهادت❤ /🕊
[﷽] سفیر عشق شهید است و ارباب عشق حسین (ع) و وادی عشاق کــــربلا🌴 جایی که ارباب عشق سر به باد مـــی‌دهد تا اسرار عشاق را بازگو کند که برای عشاق راهی جز از کربلا گذشتن نیست٠٠٠!❤️ /🌱
|🌻| [شهید امانی معلم بود و شخصیت معلم بارها ارزشمند تر از درسی است که به شاگردانش می آموزد] 🌹✨ 🌱
[🦋✨] 🙂🌷 ✋ ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت چرا بسته‌ است؟! عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن. آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد مغازه‌ی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار کنه؟! بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا اینکه یکی از بازاری‌ها این ترازو رو برام خرید تا کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمی‌رم تا چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه، می‌رم منزل دخترم. ابراهیم خیلی ناراحت شد. گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل." با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم. وضع مالی‌شان بدتر از خودش بود.ابراهیم درآمدِ کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده. 📚 برگرفته از کتابِ سلام بر ابراهیم۲ /🌱 به زودی قرعه کشی کتاب سلام بر ابراهیم رو داریم😉
📚 🔴رزمنده ای که زنده زنده سوخت اما آخ نگفت😳🥺 حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می‌سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌ی خدا با بقیه همراه شدیم. «گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری، می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!» بلند بلند فریاد می‌زد: خدایا.... الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی.خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه....خدایا! الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم.... نمی‌خوام دست‌هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای ولایته.اولین بار حضرت زهرا(س) این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم. آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم. ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه‌ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. 🕊
📚 🟢نور سبز بر فراز یک تپه سرهنگ کاجی از بچه‌های تفحص می‌گفت: پیرمردی اطلاع داده بود که شب‌های جمعه نور سبزی از آن تپه می‌آید ... با تعدادی از بچه‌ها برای تفحص رفتیم. بعد از چند ساعت جستجو 40 شهید پیدا کردیم و برگشتیم. مدتی بعد مجدداً پیرمرد را دیدیم و تشکر کردیم. پیرمرد گفت هنوز در آنجا شهید هست. من دوباره شب جمعه آنجا نور سبز را دیدم. مجدداً به محل رفتیم و همه‌جا را به دقت جستجو کردیم، اما چیزی پیدا نکردیم. از خود شهدا کمک خواستیم، ناگهان نوک پوتین و سپس پیکری را پیدا کردیم. با بررسی پیکر شهید یک کیف پلاستیکی که یک وصیت‌نامه داخلش بود، یافتیم که نوشته بود: پدر و مادر عزیزم، شهدا با اهل‌بیت (ع) ارتباط دارند. من فردا شب در عملیات لشکر حضرت رسول الله (ص) به شهادت می‌رسم. جنازه من 8 سال و 5 ماه و 25 روز در منطقه می‌ماند، بعد جنازه من پیدا می‌شود و آن زمان امام بین ما نیست ... این اسراری است که ائمه (ع) به من گفتند ... به مردم دلداری و روحیه بدهید و به آنها بگویید که امام زمان پشتوانه این انقلاب است، بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم، بگویید ما را فراموش نکنید.😢 می‌گفت همان‌جا با مدارک همراهم چک کردم، دیدم عملیات لشکر حضرت رسول (ص) درست همان تاریخ بوده است و دقیقاً شهید در همان تاریخی که معین کرده بود، پیدا شد
💔

🕊
33.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°~💛🌼~° شهید، باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می‌دهد. عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🥀⊱ . .
بہ خاطر دارم، چند روز پیش از 
اعزام بہ سوریہ مجدد گفت ، 
دوست دارم روزے من را «شہید امیر»
صدا کنند ، نخستین مرتبہ بود کہ
سکوت را شکستم و گفتم ، از زندگـے
با من خستہ شده‌اید کہ چنین آرزویـے دارید؟ پاسخ داد ،خدا 
می‌داند کہ با تمام وجود از 
زندگـے خود راضـے هستم ! 
شما و طاها تمام سرمایہ زندگـے 
من هستید ، من بهترین لحظات
عمر خود را در کنار شما داشتہ و 
دارم  اما اگر من به شہادت برسم ،
شما تاجـے بر سرتان میرود و همسر
شہید مـے‌شوید و ادامہ زندگـے
عاشقانہ ما در بہشت خواهد بود !(:

🌱
با هر کسی رفیق‌ بشوی، شکل‌ و فرم‌ آن‌ را میگیری فکرش‌ را بکن...🌱 اگر با شھدا رفیق‌ شَوی چه‌ زیبا‌ شکل‌ میگیری(: /🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊‌°• اگر دلت راه داده‌ای به شهدا ، پسش‌ مگیر بگذار در این تلاطم روزگار همان دل بماند♥️! /🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°•᯽︎🦋᯽︎•°
• دنياي عجيبی ست... خوابیدن روی سنگ و خاک، با تو خوابِ پُر زِ آرامش، با من نبرد تن به تن، با تو آرامشِ خیال، با من شهادت از برایِ تو خجالت از برایِ من... /🌱
🙂🌷 ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت چرا بسته‌ است؟! عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن. آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد مغازه‌ی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار کنه؟! بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا اینکه یکی از بازاری‌ها این ترازو رو برام خرید تا کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمی‌رم تا چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه، می‌رم منزل دخترم. ابراهیم خیلی ناراحت شد. گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل." با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم. وضع مالی‌شان بدتر از خودش بود.ابراهیم درآمدِ کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده. 📚 برگرفته از کتابِ سلام بر ابراهیم۲ /🌱
•|🦋|• 💌" آقا‌ نوید‌ همیشه‌ میگفت‌: کار‌ رو خوبه‌ خدا‌ درست‌ کنه❤️(: آخرین صحبتی را که با ایشان قبل از شهادتش داشتم اربعین بود که من برای پیاده روی اربعین به کربلا رفته بودم،به من گفت در زمانی که آنجا هستی، برای شهادتم دعا کن و از آقا کم نخواه و در آخرین صحبتی و البته آخرین تماسی که باهم داشتیم از او پرسیدم:چه دعایی در حرم حضرت عباس(ع) برایت کنم؟ مکثی کرد و گفت دعا کن اربــعین، کــربلایی شوم و من در جوابش گفتم: ان‌شاءالله می‌شوی و تلفن قطع شد...و آقا نوید در روز اربعین به شهادت رسیدند.🥀 /🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚•° می‌گفت:وقتی دست بچه‌ها توی دست امام حسین(ع) قرار بگیره مشکل حل میشه.خود آقا نظر لطفش رو به اون‌ها خواهد داشت(: •|السلام‌ علیک‌ یا‌ اباعبدالله|• /🪴