#غزل
پیشکش به #جانبازان_شیمیایی
تماشا کنید اشکِ پنهانِ من
چکیده ست بر دامنِ جانِ من
برآید به هر لحظه ، هر نیمه شب
هزار آفتاب از گریبانِ من
نفس سوخت از بس که آتش گرفت
زِ طوفانی از آهِ سوزانِ من
تنم مثلِ صحرایِ دهلاویه ست
پر از آتش است این بیابان من
کدام آسمان تاب می آورَد
به خورشیدی از تاوَلستانِ من
دلم میلِ ماندن ندارد دگر
که چشم انتظارند یارانِ من
به تدریج پر می کشم تا خدا
چه زیباست اینگونه پایانِ من
شاعر ؛
ابراهیم سنائی
✅ برای عضویت در کانال اشعار (حاجابراهیم سنائی) در محیط ایتا روی لینک زیر کلیک کنید👇
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei