این که مغز بادام است
عشق من (دلآرام) است😂
نگاش که میکنم تازه میفهمم آقای سعدی چرا گفته:
هرکه دلآرام دید ، از دلش آرام رفت😂
#نوه
#مغز_بادام
#عشق_پدر_بزرگ
#دل_آرام
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei
⁉️ چرا مرجعی برای رسیدگی به تخلفات شاعران آئینی و مداحها نداریم؟
صفحهی 1️⃣
معمولا آنجایی که قانون نظارت کمتری دارد تخلفات بیشتری صورت میگیرد .
علت اینکه در مراکز شهرها تخلفات رانندگی در مقایسه با حاشیههای شهرها کمتر است ، وجود پلیس است .
حتی شبها که پلیس راهوری وجود ندارد در معابری که به دوربین مدار بسته مجهزند آمار تخلفات رانندگی پائین است اما در حاشیهها و معابر دور افتاده حتی فلکهها را خلاف جهت دور میزنند ، چون نه پلیسی وجود دارد و نه دوربینی .
حتی جگرکیها مرجعی برای رسیدگی به تخلفات دارند و اگر یک سیخ جگر را بیشتر از نرخ مصوب بفروشند اتحادیه آنها را جریمه نموده و توبیخ مینماید اما چنانچه شاعر یا مداحی نرخ نجومی داشته باشد اتحادیهای برای توبیخ او نیست .
سالهاست داد میزنم مداحها و شاعران آئینی باید تحت نظارت مرجعی مثل دادگاه ویژهی روحانیت باشند اما دریغ از توجه مسئولین ذیربط .
اینجانب برای مجلسی با دوستی که شعر میخوانَد تماس گرفتم و او گفت:
به خاطر شما پنجاهمیلیون
جالب اینجاست که او شاعر خوبی نیست و لذا شعرهای شاعران دیگر را میخوانَد اما مخاطبان نمیدانند .
بگذریم .... آیا نرخ سی دقیقه شعرخوانی پنجاه میلیون است؟
حدود هفتسال پیش آقای مداح جوانی بابت یکدهه یعنی ده شب به عبارت شبی یک ساعت از بانی احمقی یکمیلیارد علاوه بر یک ویلا به قیمت ششصدمیلیون گرفته و هیچ مرجعی توبیخش نکرده ولی اگر جگرفروشی جگر را سیخی پنجاه هزار تومن بفروشد او را رسوا میکنند .
البته با احترام خاصی که برای شاغلان هر شغلی قائلم منظورم مقایسهی جگرفروشی با شعرا و مداحان نیست و خوب میدانم اگر تمام هستی را در ازای فقط یک بیت به شاعر آل الله بدهند اندکی از حق او را دادهاند اما وقتی نرخی معین نماید طلبی دیگر از ذوات مقدسه نباید داشته باشد .
البته فقط طی نمودنهای نجومی تخلف شاعران آئینی و مداحان نیست .
روضههای بیسندی که بعضی از آنها توهین فاحش به خاندان رسالت است از جمله تخلفات قشر مذکورند .
قمارباز مستی در خیال خودش شب با سیدالشهدا سر یک کیسه برنج قمار میکند و به حضرت میبازد .
فردا کیسهی برنجی را که باخته میبرد تحویل حسینیهای بدهد و کسی به او میگوید: (بانوی بزرگواری تا چند دقیقه پیش انتظار تو را میکشید اما دیر آمدی و او رفت) .
قمارباز از او پرسید: (آن زن که بود و با من چهکار داشت؟)
او گفت: (نمیدانم اما گفت به شما بگویم: من نذر برنجی را که دیشب به فرزندم باختی و برای مجلس آوردی پذیرفتم) آنگاه مرد قمارباز میفهمد که او صدیقهی کبری سلام الله علیها بوده و لذا توبه میکند .
این داستان را مداح شاخصی در برنامهی زندهی رسانهی ملی میخواند اما مرجعی نیست تا رسیدگی نماید .
از یکسو نستجیر بالله قمارباز جلوه دادن ارباب عالم و از سوی دیگر انتظار حضرت زهرا سلام الله علیها برای دیدن قمارباز مست و در نهایت اینکه صدیقهی طاهره برنجی که محصول شرطبندی و حرام بوده را پذیرفته و چه بسیار روضههای سخیفی از این دست که میخوانند و اگر مستمعی سند تقاضا نماید به تریج قبای حضرت مداح برمیخورد ، البته کمتر مستمعی پیدا میشود که زیر بار اراجیفی از این دست نرود و متاسفانه مستمعین امروزی با سرفهی مداح هم اشک میریزند و چنان مسخ مداحان سلبریتی شدهاند که بیچون و چرا هر روضهای میپذیرند .
داییهای حضرت عباس آمده بودند در خانهی امام علی که سری به خواهرشان امالبنین (علیهم صلوات الله) بزنند در حالیکه خواهر آنها عباس بن علی را حامله بود .
حسین بن علی سلام الله علیهما که بچه بود در حیاط خانه بازی میکرد و هرگاه از مقابل در رد یا وارد اتاق میشد امالبنین علیها صلوات الله به احترامش از جا برمیخاست .
برادران او که شاهد ماجرا بودند ، عرض کردند: (تو بارداری و صلاح نیست در برابر کودکی برخیزی) .
امالبین علیها السلام فرمود: (دست من نیست ، طفلی که در رحِم او را حمل میکنم مرا برمیخیزاند) .
دو برادر او که دو پهلوان عرب بودند به او گفتند: (اینبار اگر حسین از مقابل در رد یا وارد خانه شد دو بازوی تو را گرفته ، نمیگذاریم از جا برخیزی) و چنین نمودند اما به محض ورود کودک که حسین علیه السلام باشد عباس از بطن مادر آن سه نفر را به احترام برادر از جا بلند کرد) .
این روضهی افسانهای و تخیلی را حقیر از زبان مداح شاخصی شنیدم و آنچه بیش از روضه حیرتآور بود تائید پامنبریها با صلواتِ بلند بر محمد و آل محمد بود .
ادامه را در صفحهی بعدی بخوانید👇
صفحهی 2️⃣
اولا امالبنین علیها السلام از معرفت والا و بالایی برخوردار بود و نیازی نبود عباس احترام حسین بن علی را به او بیاموزد .
ثانیا اگر گفته باشد: (دست من نیست ، طفلی که او را باردارم مرا برمیخیزاند) ادبش را به چالش میکشد در حالیکه امالبنین نهایت ادب بود در برابر فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها .
ثالثا آقای مداح و پامنبریهای بیسواد او بیست و سه سال اختلاف سن سیدالشهدا و حضرت عباس علیهما صلوات الله را هم مد نظر نداشتند .
چند سال پیش یکی از هیئتهای استان کرمان از دو مداح آل الله دعوت میکند تا پنجشب اول محرم از یکی و پنجشب دوم از دیگری استفاده نماید .
شب پنجم پاکت مداح اولی را میدهند اما محتوای پاکت او را خوش نیامد .
اعضای هیئت کرمانی میگویند: (حق شما بیش از اینهاست اما بضاعت ما ناچیز است) و در نهایت آقای مداح اولی با مداح دومی که علَی الوعده فردا باید میآمد تماس گرفته ، به او میگوید: (فردا نیا ، اینها بضاعتشان ناچیز است) .
و چه زیبا فرمود امام باقر علیهالسلام:
شیعتنا ثَلاثَةُ اَصناف ، صِنفُُ یَأکُلونَ الناس بِنا .....
شیعیان ما سه گروهند .
گروهی مردم را به نام ما میچاپند.....
خلاصه تخلفات بسیاری وجود دارد اما فضای ایتا مجال کافی برای نوشتن ندارد ، فقط دوباره پیشنهاد خویش را یادآور میگردم که اوضاع نابسامان ستایشگری سامان نمییابد الا اینکه مرجعی برای رسیدگی به تخلفات آنها مشخص گردد و ترجیح من این است که دادگاه ویژهی روحانیت مسئولیت نظارت بر عملکرد شاعران آئینی و مداحها را به عهده بگیرد .
و السلام علیکم و رحمة الله
✍ #حاج_ابراهیم_سنائی
✅ برای عضورت در کانال اشعار حاجابراهیم سنائی روی (تیغ و زیتون) کلیک کنید .
🔲 فرازی از یک مثنوی
پیشکش به روح آسمانی و مقدس پرچمدار کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیها
تو آفریده شدی تا که بار غم بکشی
ز چار سالگی آوارگی ، ستم بکشی
تو آفریده شدی تا که رنج را بخری
و سهم چشم تو باشد همیشه دربدری
شبی که زاده شدی کوه تا کمر خم شد
چهار فصلِ تو همرنگ با مُحرم شد
تو از قبیلهی درد از نژاد اندوهی
و در تحملِ اندوه مثل یک کوهی
عجین نموده گِلت را خدا به درد ای گل !
و جز تو با گُلِ دیگر چنین نکرد ای گل !
چه در وجود تو بود ای دلیلِ ایمانم؟!
که مستِ چشمِ تو شد کربلا ، نمیدانم
فدای غربتِ چشمانت ای بهارِ علی !
که در حضور تو خم گشت ذوالفقار علی !
چه نسبتیست تو را با غروب ، ای خورشید؟!
که غصه کرده به جانت رسوب ، ای خورشید !
مگر چه حضرت ساقی تو را به ساغر ریخت؟!
که روحِ سبزِ تو را با بلا به هم آمیخت
توئی که مستِ مِی از ساغری ز جنس غمی
تو سرسپردهی پیغمبری ز جنس غمی....
✅ شاعر؛ حاجابراهیم سنائی
✅ برای عضویت در کانال اشعار (حاجابراهیم سنائی) در محیط ایتا اینجا کلیک کنید .
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔲 رباعی زورخانهای
سرحلقهی مردان جهان خامنهای
سرلشکر صاحبالزمان خامنهای
مرشد ! بنواز زنگ را پی در پی
از راه رسید پهلوان خامنهای
✅ شاعر: #حاج_ابراهیم_سنائی
برای عضویت در کانال اشعار حاجابراهیم سنائی روی (تیغ و زیتون) کلیک کنید .
🔲 سیلی
رباعی _ در رثای حضرت زهرا (س)
تا شب به مسیر صبحدم راه گرفت
سرتاسر صحنِ سینه را آه گرفت
دستی _ که شکسته باد آمد _ بالا
خورشید میان کوچه ناگاه گرفت
✅ شاعر؛ #حاج_ابراهیم_سنائی
تیغ و زیتون _ کانال اشعار حاجابراهیم سنائی
شهادت صدیقهی کبری ، حضرت زهرا سلام الله علیها را به شما همراهان گرامی تسلیت میگویم .
#حاج_ابراهیم_سنائی
http://eitaa.com/ebrahim_sanaei
🔲 کوچه
مثنوی - در رثای صدیقهی کبری ، فاطمهی زهرا سلام الله علیها
ماه در هودجی شبیهِ ملَک
باز میگشت از مسیر فدَک
هالهای نور گِرد چادر او
چرخ میگشت با تلنگر او
شعله میریخت از نگاه تَرش
داغِ خورشید کرده شعلهورش
ناگهان ابر تیره پیدا شد
بهرِ آزارِ او مهیا شد
تیرگی راه را به ماه گرفت
ماه در کوچهای پناه گرفت
تیرگی پیش و ماه پس میرفت
داشت آن ماه از نفس میرفت
دستِ شب بیبهانه بالا رفت
مثل یک تازیانه بالا رفت
دستش از بس که پیچ و تاب گرفت
تا فرود آمد آفتاب گرفت
آسمان را به سینه چاک افتاد
چادری رنگ شب به خاک افتاد
تازه شد داغ مرگ پیغمبر
ناله از عرش رفت بالاتر
غلت میزد ستارهای بر خاک
آن طرف گوشوارهای بر خاک
ماه را ناله در گلو خشکید
نخل پربار آرزو خشکید
دید دنیای روبرو تار است
آسمان پیش چشم او تار است
اختری در کنار ماه نشست
دیده جز بر نگاه ماه نبست
بغض او ناگهان شکست و گریست
بغضِ هفت آسمان شکست و گریست
آتش افتاد در سرای علی
اشک میریخت مجتبای علی
ناگه آمد گرفت دستش را
بوسه زد دستِ حقپرستش را
گفت؛ ای ماهِ مصطفی ! برخیز
از زمین جان مجتبیٰ برخیز
ای که محبوبِ خاتمالرّسلی !
این زمین نیست جای چون تو گلی
این زمین جای چون تو بانو نیست
گوشَت ای ماه من ! چرا خونیست
ای که تنها چراغ افلاکی
آخر اینگونه از چه بر خاکی
خیز تا سوی آشیانه رویم
مادرا ! خیز تا به خانه رویم
ای فدایت تمامِ بود و نبود !
ماهِ رخسارت از چه گشته کبود
بشکند دست نانجیبِ شبی
کاینچنین ضربه زد به ماهِ نبی
باز اختر گرفت دستش را
بوسه زد دست حقپرستش را
بردش آرام تا سرای پدر
ناگه افتاد چشم ماه به در
گفت؛ ای مجتبی ! رهایم کن
مادر از خود دمی جدایم کن
مینمایم کمی شکیبائی
تا روَم در سرا به تنهائی
ترسم از غصه جان دهد زینب
آسمان را تکان دهد زینب
گریه کمتر کن ای بهشتی رو !
با پدر ماجرای کوچه مگو
✅ شاعر: #حاج_ابراهیم_سنائی
برای پیوستن اینجا کلیک کنید👇
تیغ و زیتون - کانال اشعار حاجابراهیم سنائی