eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.4هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
799 ویدیو
66 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ بعد از اح
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ این‌طور بود که یوسف را در سرزمین مصر به قدرت و دولت رساندیم تا هر کاری بخواهد، بتواند بکند؛ زیرا هرکه را شایسته بدانیم، از رحمتمان برخوردارش می‌کنیم و پاداش دنیویِ درستکاران را پایمال نمی‌کنیم. (۵۶) هرچند، برای کسانی که واقعاً مؤمن و مراقب رفتار‌شان هستند، پاداش آخرت واقعاً بهتر است. (۵۷) در دوران خشک‌سالی، برادرهای یوسف برای تهیۀ غلّه راهیِ مصر شدند و به‌محضرش رسیدند. او فوری شناختشان؛ ولی آن‌ها او را اصلاً نشناختند! (۵۸) وقتی بارشان را بست، گفت: «دفعۀ بعد، آن برادرِ پدری‌تان را هم که درباره‌اش حرف زدید، پیش من بیاورید. نمی‌بینید که در معامله با شما سنگ‌تمام گذاشتم و خوب میزبانی کردم؟! (۵۹) اگر او را پیش من نیاورید، دیگر نه معامله‌ای با شما خواهم کرد، نه پیش من بیایید!» (۶۰) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ این‌طور ب
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ گفتند: «سعی می‌کنیم رضایت پدرش را جلب کنیم. ما از عهدۀ این کار برمی‌آییم!» (۶۱) یوسف به خدمتکارانش دستور داد: «پولی را که بابت خرید غلّه پرداخته‌اند، در بارهایشان مخفی کنید تا وقتی پیش خانواده‌شان برگشتند، آن را ببینند و برای آمدنِ دوباره به مصر مصمّم‌تر شوند.» (۶۲) همین‌که پیش پدرشان برگشتند، گفتند: «پدرجان، فروش غلّه به ما ممنوع شده! مگر اینکه برادرمان بنیامین را هم با خود ببریم. همراهمان بفرستش تا سهمیۀ غلّه‌مان را بگیریم. ما حتماً مراقبش هستیم.» (۶۳) یعقوب گفت: «یعنی باز هم به شما اعتماد کنم؟! همان‌طورکه در ماجرای برادرش یوسف به شما اعتماد کردم؟! البته خدا بهترین مراقب است؛ چون او از هر مهربانی مهربان‌تر است.» (۶۴) وقتی بارهایشان را باز کردند، متوجه شدند که پول‌هایشان را به آن‌ها برگردانده‌اند. با تعجب گفتند: «پدرجان، دیگر چه می‌خواهیم؟! این هم پول ماست که به ما برگردانده‌اند. اگر بنیامین را همراه ما بفرستی، هم آذوقۀ خانواده را تهیه می‌کنیم و هم مراقب برادرمان هستیم و به‌راحتی یک بارِ شتر غلّۀ زیادتر می‌گیریم.» (۶۵) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ گفتند: «سع
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ یعقوب گفت: «هرگز او را همراهتان نمی‌فرستم! تا اینکه با قسم‌خوردنِ به خدا قول مردانه به من دهید که سالم به من بَرش ‌گردانید؛ مگر اینکه خدای‌ناکرده گرفتار حادثه‌ای شوید.» وقتی به پدر قول مردانه دادند، او گفت: «خدا را بر قول‌و‌قراری که می‌گذاریم، شاهد می‌گیرم.» (۶۶) هنگام حرکت هم سفارش کرد: «بچه‌های من، از یک دروازه وارد پایتخت مصر نشوید؛ بلکه از دروازه‌های مختلف وارد شوید تا مردم به شما چشم‌زخم نزنند! البته با این سفارش، نمی‌توانم قضا و قدر الهی را از شما دفع کنم؛ زیرا تقدیرها همه به دست خداست. به او توکل می‌کنم و اهل توکل هم باید فقط به او توکل کنند.» (۶۷) همان‌طور‌که پدرشان سفارش کرده بود، وارد پایتخت مصر شدند؛ اما این کار قضا و قدر الهی را از آن‌ها دفع نکرد و بنیامین بازداشت شد. با این کار، خدا خواستۀ درونیِ یعقوب را در پیداشدنِ یوسف عملی کرد. بله، یعقوب به‌برکت آنچه به او آموخته بودیم، از علومی ویژه برخوردار بود؛ ولی بیشترِ مردم از این‌گونه علوم بی‌بهره‌اند. (۶۸) وقتی به محضر یوسف رسیدند، او برادرش بنیامین را کنار خود نشاند و آهسته گفت: «من همان برادرِ توام! مأمورانم برای نگه‌داشتنت نقشه‌ای اجرا خواهند کرد. تو به دل نگیر!» (۶۹) وقتی یوسف بارشان را بست، جام زرینِ ‌پادشاه را مخفیانه در بارِ برادرش بنیامین گذاشت. بعد، مأموری فریاد زد: «آی کاروان، شما دزدید!» (۷۰) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ یعقوب گفت
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ برادران یوسف رو به مأموران کردند و با تعجب پرسیدند: «مگر چه گم کرده‌اید؟!» (۷۱) گفتند: «جام زرینِ پادشاه را...» و آن‌که فریاد زده بود، ملایم‌تر از قبل ادامه داد: «... هرکه بیاوردَش، قول می‌دهم یک بارِ شتر غلات جایزه بگیرد.» (۷۲) برادران یوسف گفتند: «به خدا قسم که شما خوب می‌دانید ما برای خرابکاری به این کشور نیامده‌ایم. اصلاً ما تابه‌حال دزدی نکرده‌ایم!» (۷۳) مأموران پرسیدند: «اگر دروغگو از آب درآمدید، مجازاتش در عرف شما چیست؟!» (۷۴) گفتند: «هرکس جام در بارش پیدا شود، مجازاتش این است که بَرده می‌شود! دزدان را در کشورمان این‌طور مجازات می‌کنیم.» (۷۵) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ برادران ی
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ یوسف، قبل از بازرسی بارِ برادرش بنیامین، سراغ بارهای ‌برادران رفت! از آن‌ها که رد شد، جام را از بارِ بنیامین بیرون آورد. این‌طور، به‌نفع یوسف، صحنه‌سازی کردیم؛ وگرنه بر اساس‏ قوانین پادشاه مصر، جز با ‌همین تدبیر الهی، یوسف حق بازداشت برادرش را نداشت. هرکه را مثل یوسف شایسته بدانیم، پله‌پله بالا می‌کشیم؛ البته دست بالای دست، بسیار است! (۷۶) برادران یوسف گفتند: «اگر بنیامین دزدی کرده، جای تعجب ندارد؛ برادرش هم قبلاً دزدی کرده بود!» یوسف از این اتهام خیلی ناراحت شد؛ ولی درصددِ دفاع از خود برنیامد و فقط یک جمله گفت: «شما بد مرامی دارید! خدا از این نسبتِ ناروایی که می‌‌زنید، آگاه‌تر است.» (۷۷) برادران به التماس افتادند: «ای بزرگوار، این بنیامین پدری دارد سال‌خورده و ریش‌سفید که دلبستۀ فرزندش است. شما آقایی کنید، یکی از ما را به‌جایش نگه دارید و او را آزاد کنید. به‌نظر، انسان درستکاری می‌رسید.» (۷۸) یوسف گفت: «پناه بر خدا! ما وسیلۀ خود را در بار او پیدا کردیم؛ آن‌وقت کس دیگری را دستگیر کنیم؟! درآن‌صورت ستم کرده‌ایم.» (۷۹) وقتی برادران از آزادکردنِ بنیامین مأیوس شدند، به ‌گوشه‌ای رفتند و به‌مشورت پرداختند. برادر بزرگ گفت: «آیا یادتان نیست که قبل از سفر، پدر با قسم‌دادنِ به خدا چه قول مردانه‌ای از ما گرفت و قبلش هم دربارۀ یوسف چه اشتباه بزرگی مرتکب شدیم؟! من که از این شهر تکان نمی‌خورم تا اینکه پدرم به من اجازۀ برگشت دهد یا خدا راهی جلوی پایم بگذارد. او بهترین چاره‌ساز است. (۸۰) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ یوسف، قب
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ پیش پدر برگردید و بگویید: ’پدرجان، با چشم خودمان دیدیم که پسرت دزدی کرد! ما که تقصیر نداریم؛ چون کفِ دستمان را بو نکرده بودیم که بدانیم بنیامین دست به چنین کار زشتی خواهد زد! (۸۱) اگر حرف ما را باور نمی‌کنی، هم از مردم شهری که در آنجا بودیم بپرس، هم از کاروانی که همراهشان بودیم. آن‌وقت می‌بینی که راست می‌گوییم.‘» (۸۲) آمدند و گفتند. یعقوب گفت: «نخیر! هوا‌و‌هوستان زشت را برایتان رنگ‌ولعاب داد. باز هم صبر می‌کنم و چنین صبری ارزشش را دارد. امید است که خدا همۀ بچه‌هایم را به من برگرداند؛ زیرا فقط اوست دانایی کاردرست.» (۸۳) یعقوب از آن‌ها رو برگرداند و از تهِ دل زمزمه کرد: «وای از دوریِ یوسف!» و آن‌قدر غم‌انگیز گریست که دو چشمش نابینا شد. درآن‌حال هم، اندوه عمیقش را فرو می‌خورد! (۸۴) بچه‌هایش گفتند: «به خدا قسم، تو به‌قدری از یوسف یاد می‌کنی که آخرش، یا به‌شدت مریض می‌شوی یا خودت را هلاک می‌کنی!» (۸۵) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ پیش پدر ب
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ یعقوب گفت: «داستان غم‌وغصه‌ام را نه پیش شما، بلکه فقط پیش خدا بازگو می‌کنم. البته چیزهایی هم از خدا سراغ دارم که شما از آن بی‌اطلاعید!(۸۶) بچه‌های من، بروید و دنبال یوسف و برادرش بنیامین بگردید و از گشایش و رحمت خدا ناامید نشوید که فقط مردم بی‌دین از گشایش و رحمت خدا ناامید می‌شوند.» (۸۷) بعضی از برادران دوباره راهیِ مصر شدند. وقتی خدمت یوسف رسیدند، خواهش کردند: «ای بزرگوار، آسیب‌های فراوانی گریبانگیرِ ما و خانوادۀ ما شده است. پولی ناچیز با خود آورده‌ایم! مثل دفعۀ قبل، در معامله با ما سنگ‌تمام بگذارید و برادرمان را هم به ما ببخشید که پاداش بخشندگان با خداست.» (۸۸) یوسف پاسخ داد: «می‌دانید که با ندانم‌کاری‌هایتان چه بر سرِ یوسف و برادرش آوردید؟!» (۸۹) با تعجب پرسیدند: «هان؟ نکند یوسف خودِ تویی؟!» پاسخ داد: «بله، من یوسفم و این هم برادرم که خدا بر ما منّت گذاشت و ما را به هم رسانید. هرکس مراقب رفتارش باشد و صبر پیشه کند، باید بداند که خدا پاداش درستکارها را پایمال نخواهد کرد.» (۹۰) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ یعقوب گفت
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ با شرمساری گفتند: «به خدا قسم، خدا تو را برتر از ما قرار داد و این ما بودیم که در حق تو کوتاهی کردیم.» (۹۱) یوسف با بزرگواری گفت: «حالا دیگر جای توبیخ و سرزنش نیست. خدا شما را مى‌آمرزد و او از هر مهربانی مهربان‌تر است. (۹۲) این پیراهن مرا ببَرید و به چشمان پدرم بمالید تا بینایی‌اش را دوباره به‌دست آورَد. همۀ اعضای خانواده‌تان را هم پیش من بیاورید.» (۹۳) همین‌که کاروان از مصر راه افتاد، یعقوب به آن پسرانش، که پیشش مانده بودند، گفت: «من دارم بوی یوسف را حس می‌کنم! البته اگر به حواس‌پرتی متهمم نکنید.» (۹۴) با بی‌ادبی گفتند: «به خدا قسم، تو دچار همان اشتباه سابقت هستی!»(۹۵) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ با شرمسار
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ همین‌که مژده‌رسان آمد، پیراهن یوسف را به چشمان یعقوب مالید و او فوری بینا شد! یعقوب شادمان گفت: «به شما نگفتم که چیزهایی هم از خدا سراغ دارم که شما از آن بی‌اطلاعید؟!» (۹۶) پسران به دست‌وپا افتادند: «پدرجان، برای گناهانمان از خدا آمرزش بخواه. ما بودیم که در حق تو و یوسف کوتاهی کردیم.» (۹۷) گفت: «برایتان از خدا آمرزش خواهم خواست؛ زیرا فقط اوست آمرزندۀ مهربان.» (۹۸) همگی راهیِ مصر شدند. یوسف نزدیک مرز به استقبالشان رفت. همین‌که به محضرش رسیدند، یوسف پدر و مادرش را در آغوش کشید و گفت: «وارد مصر شوید. اِن‌شاءالله در امن و امانید.» (۹۹) یوسف دستور داد پدر و مادرش را در مجلسی رسمی، بر تخت نشاندند. با ورودِ یوسف، پدر و مادر و همۀ برادرانش در برابرش سجده‌کنان به‌خاک افتادند. یوسف گفت: «پدرجان، این تعبیرِ همان خوابی است که قبلاً دیده بودم. خدا آن را تحقق بخشید و در حق من خوبی‌های‌بسیار کرد: وسیلۀ آزادی‌ام را از زندان فراهم ساخت و شما را از بیابان‌های کنعان به اینجا آورد، بعد از اینکه شیطان رابطۀ من و برادرانم را شکرآب کرده بود. خدا در هر کاری بخواهد، نکته‌سنج است. همان‌که گفتی! فقط اوست دانای کاردرست.» (۱۰۰) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ همین‌که م
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ سپس ادامه داد: «خدایا، سهمی از حکومت به من دادی و از تعبیرخواب گرفته تا پیش‌بینیِ حوادث آینده به من آموختی. ای پدیدآورندۀ آسمان‌ها و زمین، در دنیا و آخرت تو همۀ کس‌و‌کار منی. مرا تسلیم محض خودت بمیران و به شایستگانِ برتر ملحق فرما.» (۱۰۱) داستان یوسف از همان خبرهای غیبی بود که به تو وحی می‌کنیم؛ وگرنه وقتی برادرانش عزم خود را جزم کرده بودند و برای نابودی‌اش نقشه می‌کشیدند که تو پیش آن‌ها نبودی! (۱۰۲) ای پیامبر، هرچه هم پافشاری کنی، بیشترِ مردم ایمان نمی‌‌‌آورند؛ (۱۰۳) با اینکه برای راهنمایی‌شان مزدی از آن‌ها نمی‌‌خواهی. این قرآن فقط مایۀ به‌خودآمدن جهانیان است. (۱۰۴) چه بسیار است نشانه‌های الهی در آسمان‌ها و زمین؛ اما بی‌اعتنا و بی‌خیال از کنارش می‌گذرند!(۱۰۵) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ سپس ادامه
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ حتی بیشترِ آن‌هایی که ‌خدا را باور می‌کنند، چیزهای دیگری را هم، تأثیرگذار در امور عالم می‌دانند!(۱۰۶) نکند خود را در امان می‌پندارند از اینکه عذاب الهی مثل ابر تیره بر سرشان سایه بیندازد یا در اوج بی‌خبری، یک‌دفعه لحظۀ قیامت سراغشان بیاید؟! (۱۰۷) بگو: «این است راه‌ورسم من: من و پیروانم با چشمان باز، مردم را به‌طرف خدا دعوت می‌کنیم. بله، خدا را منزّه می‌دانم و هرگز هم بت‌پرست نخواهم شد.» (۱۰۸) قبل از تو نیز در شهرهای مختلف انسان‌هایی را برای پیامبری فرستادیم و به آن‌ها وحی می‌کردیم. کسانی که منکر تواَند، مگر به گوشه‌کنار دنیا سفر نکرده‌اند تا ببینند آخرعاقبتِ کسانی که قبل از آن‌ها زندگی می‌کرده‌اند، چه شد؟! سرای آخرت برای خودمراقبان بهتر است. پس چرا عقلتان را به‌کار نمی‌اندازید؟! (۱۰۹) پیامبران از هدایت مردم ناامید می‌شدند و مردم خیال می‌کردند وعده‌ای که به پیامبران داده شده، دروغ بوده است. در همین هنگام، یاری‌مان از راه می‌رسید: آنانی که لایق می‌دانستیم، نجات پیدا می‌کردند؛ ولی عذابِ سختمان برای گناهکارها ردخور نداشت! (۱۱۰) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
بسم رب الحسین (ع) #ختم_ترجمه_فارسی_قرآن #سوره_یوسف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ حتی بیشتر
بسم رب الحسین (ع) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ در داستان پیامبران، ازجمله یوسف، درسِ عبرتی برای خردمندان است. قرآن که این داستان‌ها را در بر دارد، محال است سخنی ساختگی باشد؛ بلکه هماهنگ است با کتاب‌های آسمانیِ موجود و نیز توضیحی است دربارۀ تمام آنچه همگان به آن نیاز دارند و راهنمایی و رحمتی ویژه است برای مؤمنان. (۱۱۱) @Ebrahimhadi @EbrahimhadiMarket •••••••••••••••••••••••••••