eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
684 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim ❌حذف‌آیدی‌ازروی‌عکسهاموردرضایت‌مانیست❌
مشاهده در ایتا
دانلود
ترجمه صفحه ی 588
@Ebrahimhadi-namaz-bahal.mp3
4.14M
۶۲ موضوع: نماز باحال سخنران: حجه‌الاسلام محرابیان 🆔 @Ebrahimhadi
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۷ راوی:رضا علیپور 🌿 "اعزام" سه سال از پیروزی انقلاب گذشته بود. مجتبی برای ادامه تحصیل به سراغ رشته های فنی رفت. سال ۱۳۶۱ در هنرستان شهید خیری مقدم در رشته اتومکانیک مشغول به تحصیل شد. از همان روزهای اول تحصیل تلاش كرد ‌تا به جبهه اعزام شود. اما هر بار که مراجعه ميکرد بی نتیجه بود.سن و سال مجتبی کم بود. برای همین موافقت نميکردند. من در همان محله ، بخش هشت و در مسجد دهقان زاده با او آشنا شدم.جوانی پر شور و نشاط و بسیار دوست داشتنی بود. بعد از مدتی به همراه چندنفر از رفقا تصمیم گرفتیم برای اعزام به جبهه اقدام کنیم.یک روز بعد از ساعت آموزشی مدرسه ، رفتیم محل اعزام نیرو و ثبت نام‌کردیم.البته به این راحتی ها نبود. سن من و مجتبی كم بود. برای همين فتوكپی شناسنامه را دستكاری کردیم!يكی دو سال آن را بزرگتر كردیم. آن زمان علاوه بر كم بودن سن، قد و قامت ما هم كوتاه بود. ريش های ما هم سبز نشده بود! البته وضعیت مجتبی بهتر از من بود. به هر حال کار ثبت نام ما تمام شد. سوار ماشین و راهی پادگان آموزشی منجیل شدیم.اما به ما گفتند:((همه شما قبول نميشوید. آن هایی را که سن و سال کمتری دارند، برميگردانند.))نزديک غروب بود كه رسيديم به پادگان آموزشی منجيل يكی از برادران پاسدار آمد و ليست را گرفت. شروع كرد اسم ها را خواندن. چندنفری را به دليل كوتاه بودن قد و نوجوان بودنشان قبول نكرد. برای همین خیلی نگران شدیم.رفته رفته به اسم ما نزديک ميشد. يكي از دوستان، كه جثّة درشتی داشت،كنارم نشسته بود. اوركت او را گرفتم و روی اوركت خودم پوشيدم.روی زمين شن و سنگريزه زياد بود. من و مجتبی همین طور كه نشسته بوديم شروع كردیم به جمع كردن آن ها! در مقابل خودمان تپه کوچکی درست كردیم!تا اسم مرا خواند بلند شدم. رفتم بالای تپه ای كه ساخته بودم! سينه ام را جلودادم و گفتم:((بله))آن بنده خدا مرا برانداز كرد و گفت:((بنشين خوبه، بنشين.))سر از پا نمی شناختم، خيلی خوشحال شدم. مجتبی هم همین کار را کرد. او هم انتخاب شد و در پادگان ماندیم. اين چنين توانستیم به آرزوی بزرگمان كه حضور در جبهه ها بود برسیم. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 پدر مجتبی از روز اعزام او ميگوید:(( یکی از روزهای پاییز بود. غروب آن روز هرچه منتظر شديم نيامد. از هر كه سراغ سيد مجتبی را ميگرفتيم خبر نداشت بالاخره فهميديم كه او به همراه چند نفر از بچه های همسايه و خواهرزاده ام،بعد از مدرسه به عنوان بسيجی به آموزشی جبهه اعزام شدند. بعد از پرسوجوفهمیدیم به پادگان منجيل رفته اند.چند نفر از همسایه ها وقتی فهميدند ناراحت شدند. به پادگان رفتند وفرزندانشان را برگرداندند!ميگفتند:((نميخواهيم بچه هايمان آسيب ببينند!))شايد حق هم داشتند.بچه های آن ها مثل سيد مجتبی شانزده هفده سال بيشتر نداشتند.اما ما سيد را در اختيار انقلاب گذاشته بوديم. اجازه داديم سيد در راه امام و اسلام قدم بردارد. بعدها همان همسایه ها از حرف ها و برخوردشان شرمنده شدند... ♻️ ... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
طرح کلام شهدا | سری اول | 👈پیکسل: 3000 تومان 👈جاکلیدی: 3500 تومان 👈پیکسل آهنربایی: 3500 تومان ✅با کیفیت بالا 🌼سفارش حتی یک عدد 💢ارسال محصولات رایگان نمی‌باشد. ✍ ثبت سفارش‌: 🆔 @Khademe_ebrahim 📞 09393612899 👥 لینک کانال: @Ebrahimhadi_Market
#یا_صاحب_الزمان_ادرکنی🌿 یڪےمی‌پُرسَد اندوه تو از چیست ؟! سبب ساز سڪوت مُبهَمَت ڪیست؟ برایَش‌صادقانہ‌می‌نویسم... براے آنڪه باید باشد‌ و نیست...😔 الــهی بــحق زیــنب کــبری(س) عــجل لــولیک الفــرج تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات💐 🆔 @Ebrahimhadi
✅سخن بسیار تکان دهنده عزراییل... ✍مرحوم شهید دستغیب (ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت آورده اند که خلاصه آن چنین است: 🔷یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. 🔹آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟ فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! 🔴گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا. نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت. 📚داستان های شگفت،  حکایت ۱۱۰” ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi-Ziarat-Ashura.mp3
16.69M
زیارت عاشورا زمان: ۱۶ دقیقه با صدای استاد فرهمند 🆔 @Ebrahimhadi
شهید شدن #دل می خواهد 💞 ❣دلی که‌... آنقــدر قوی باشد و بتواندبریده شود از همه #تعلقات ❣دلی که... آرام،له شود زیر پایت به وقت بریدن و رفتن... و #شهدا "دلدار بی دل"💕 بودند 🆔 @Ebrahimhadi
🌷شهـادت ... اجر کسانی است که در زندگی خود مدام در حال درگیری با #نفس_اند و زمانی ڪه نفس سرڪش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد_اڪبر، #شهادت را روزی آنان خواهد کرد امیر مبارزه با نفس: شهیدابراهیم‌هادی سلام بر پهلوان بی مزار❤️ 🆔 @Ebrahimhadi
⚽️توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. #شبیه_ابراهیم_باشیم #شهید_ابراهیم_هادی 🆔 @Ebrahimhadi
5⃣1⃣ "حساب و کتاب" یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد. به هر کدام از مربی‌ها یک ورقه داد که بالایش نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا». کمی پایین‌تر اسم چند گناه را نوشته بود و جلوی هر کدام را خالی گذاشته بود. بعد رو کرد به مربی‌ها و گفت: «بیایید هر شب چند لحظه کارهامون رو بررسی کنیم و توی این برگه بنویسیم. ببینیم خدای نکرده چند بار دروغ گفتیم، غیبت چند نفر رو کردیم، تهمت و بدبینی داشتیم یا نه، کارهای خوبمون چقدر بوده... . آخرِ ماه با یه نگاه به این برگه، حساب کار دستمون میاد؛ می‌فهمیم چطور بنده‌ای بودیم». شهید اللهیار جابری کتــاب بحر بی ساحل، ص 96 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 امــام عـلــی (عـلیــه الســـلام) هر کس به حساب نفس خود رسیدگی کند به عیب هایش آگاه شود. غــــــررالـــحـــــــــــــــــــــــكم، ص 236 🆔 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه:589 ✷ T.me/Ebrahimhadi ✷ Gap.im/Ebrahimhadi ✷ Sapp.ir/Ebrahimhadi ✷ Eitaa.com/Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 589
@Ebrahimhadi-besmallah1.mp3
6.08M
۶۳ موضوع: شروع کارها با بسم الله... سخنران: حجه‌الاسلام عالی 🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۸ راوی:رضا علیپور 🌿"کردستان" روزهای دوران آموزشی بسیار سخت بود. تعداد نفرات شرکت کننده بیشتراز ظرفیت دوره بود. بنابراين تدارکات بسیار ضعیف عمل ميکرد، غذا کم بود،حتی نان هم به سختی پیدا ميشد! در مدت دوره آموزشی منجیل، حسرت یک روز غذای سیر به دل ما مانده بود! با این حال شوق حضور در جبهه همه مشکلات را برطرف ميکرد بعد از پایان دوره آموزشی ، نیروها برای اعزام به جبهه تقسیم شدند،بسیاری از نیروها علاقه داشتند که به جبهه جنوب بروند. تشکیل تیپ ۲۵ کربلا شامل بسیجیان استان های شمالی علاقه بچه ها را برای حضور در جنوب بیشتر کرده بود. مجتبی به من گفت : (( حالا که همه دوست دارند به جنوب بروند بیا ما به کردستان برویم!))بالاخره راهی کردستان شدیم آن ایام مصادف بود با آغاز زمستان و پایان عملیات والفجر ۴ بر روی ارتفاعات منطقه پنجوین؛ نیروهای اعزامی از منجیل در یگان جندالهلال مریوان مستقرشدند سپس تعدادی از آن ها به پایگاه ساوجی در پنجوین منتقل شدند.شرایط کردستان بسیار عجیب بود. ما برای اولین بار به منطقه اعزام شده بودیم، بیشتر نیروهای ما شانزده یا هفده ساله بودند . ما باید مدتی بسیار طولانی در پاسگاه های مرزی یا بر روی ارتفاعات ميماندیم؛ وقتی به پاسگاه ميرفتیم تا حدود یک ماه به هیچ چیزی دسترسی نداشتیم. حتی رادیو هم آنجا نبود . وقتی کسی مجروح یا مریض ميشد تا چند روز وسیله ای برای انتقال او نبود. جاده ای در مسیر مریوان داشتیم که به محور جانوران معروف بود! البته نام این مسیر بعدها تغییر کرد. هر روز ساعت نُه صبح نیروهای ارتش ، تأمین جاده را انجام ميدادند و ساعت پنج عصر تأمین جاده جمع ميشد و تا صبح فردا هیچ کس جرات تردد در جاده نداشت. چند نفر از بچه ها با یک خودرو از مریوان به سمت پایگاه در حرکت بودند.نزدیکی پایگاه خودروی آنها پنچر ميشود.همزمان بافرارسیدن ساعت پنج ، تأمین جاده جمع شد، ما هم از آن ها خبری نداشتیم. روز بعد وقتی سراغ جاده رفتیم. با یک خودروی سوخته مواجه شدیم! عصر روز قبل، وقتی ساعت پنج فرارسید و تأمین جاده جمع شد ، با شلیک یک گلوله آرپیجی خودرو منهدم شده بود. دو پیکر سوخته در داخل ماشین مانده بود. که آن ها را به قرارگاه منتقل کردیم. آری، وضعیت امنیت کردستان به این صورت بود. در چنین شرایط امنیتی سید مجتبی یکی از بهترین نیروهای پایگاه ما بود. روحیه مدیریتی سید از همان روزها به خوبی مشخص بود. وقتی به اطراف پایگاه ميرفتیم منطقه را به خوبی برای ما تشریح ميکرد.نقاطی که ممکن بود دشمن از آن طریق نفوذ کند مشخص ميکرد و ... حضور ما در کردستان تا اوایل سال ۱۳۶۳ به طول انجامید. در آن مقطع بود که به جنوب اعزام شدیم و به لشکر ۲۵ کربلا رفتیم.سید مجتبی مدتی در گردان یا رسول ۹ و سپس به گردان امام حسین ۷و بعد به گردان مسلم رفت و تا پایان جنگ در همین گردان ماند. ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 استاد رائفی پور 💠 ✔️ جوونایی که میتونن گناه کنن و گناه نمیکنن؛ دین داری خیلی سخت شده الان داری دین داری میکنی. دمت گرم🌹 #پیشنهاد_دانلود👌 🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
در هنگام نیایش؛ به آنچه خدا به شما نداده فکر نکنید ... به نعمت های بیشماری فکر کنید که خـــداوند بدون نیایش به شما بخشیده است ...!! #شبتون_بخیر❤️ 🆔 @Ebrahimhadi
#استاد_پناهیان ✍محاسبۀنفس سه اثر مهم دارد: ❶اول اینکه انسان محبوب خدا می‌شود. چون خدا از انسانِ مراقب و حساب‌گر خوشش می‌آید.. ❷دوم اینکه انسان به عیوبش آگاه می‌شود و‌می‌تواند برای رفع آنها اقدام کند. ❸سوم اینکه هرکسی در دنیا محاسبۀ نفس کند، روز‌ قیامت ازاو آسان‌تر حسابرسی می‌کنند. 🆔 @Ebrahimhadi
ـ🍃🌸🍃🌸 میدانی‌چیست؟ عشق را بد فهمیده ایم! عشق یعنۍ چشم هاۍ پر از محبت شهید حتۍ از پشت قاب شیشه اۍ هم عاشقانه، خیره خیره دنبال بهانه است ڪه لب باز ڪند به دوست داشتن یارش 🍃🌸🍃🌸 #شهیدابراهیم_هادی❤ 🆔 @Ebrahimhadi
🔰راوی: خواهر شهید زمانی که ابراهیم مجروح بود و به خانه آمد از یک طرف ناراحت بودیم و از یک طرف خوشحال.... خوب به یاد دارم که دوستانش به دیدنش آمدند و ابراهیم شروع کرد به خواندن اشعاری که فکر کنم خودش سروده بود: اگر عالم همه با ما ستیزند اگر با تیغ خونم را بریزند اگر شویند با خون پیکرم را اگر گیرند از پیکر سرم را اگر با آتش و خون خو بگیرم ز خطِّ سرخ رهبر برنگردم..... #شهید_ابراهیم_هادی🌸🍃 🆔 @Ebrahimhadi
♨️"تهمت" مثل زغال است! اگر نسوزاند، سیاه می‌کند... وقتی تن ڪسی را زخمی می کنی، دیگه بعدش نوازش کردنش فقط دردش را بیشتر میکند... #مراقب_زبانمان_باشیم🚫 🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌹❤️دل سپرده ام به خاطره ها 💠گاهی ورق میزنم آلبوم خنده هایتان را و آرام می شوم با نم اشکی که میغلتد به روی گونه هایم... #سلام_بر_شهدا #شهــــــدا_همیـــشه_نگـــاهے 🆔 @Ebrahimhadi ┅✿❀✨🌹✨❀✿┅
6⃣1⃣ "برای خدا" عملیات بیت‌المقدس تازه تمام شده بود که خبر رسید اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرده. از طرف سپاه چند نفر رو انتخاب کردند که برای ایجاد یک قرارگاه به لبنان اعزام شوند. من هم یکی از انتخاب شده‌ها بودم. وقتی برادرم حسن، فهمید آماده‌ی رفتن شدم، بهم گفت: «نکنه فکر کنی چون برای جنگ با اسرائیل انتخاب شدی، کسی هستی و مهم شدی؛ نکنه غرور بگیردت. اینم بدون که تو با نیروهای بسیجی هیچ فرقی نداری. اونجا هم که رفتی برای خدا کار کن و مراقب باش خودت رو گُم نکنی». شهید حسن باقری کتــاب صنوبرهای سرخ، ص 109 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 امـام صــــادق (علـــیه السلام) هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود را بزرگ بشمارد مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد. وســـــــــائل الشـــــــــــیعه، ج15، ص 380 🆔 @Ebrahimhadi