eitaa logo
شهید ابراهیم هادی یزد
11.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.7هزار ویدیو
72 فایل
﷽ کاری کن اگه خداتورودیدخوشش بیاد،نه مردم ــــ ــ ــــــــــــــــــــــ قرارگاه جهادیشهیدابراهیم هادی •ایجادکارگاه‌هایتولیدی جهت اشتغال •کمک به نیازمندان •فعالیت های جهادیوفرهنگی 09136729200 کریمی فروشگاه • @Ebrahim_Store خادم: @Poshtiban_Hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
وسط معرکه نبرد با داعش،از عراق زنگ زد و گفت: شنیدم تهران برف اومده.. گفت: برو فلان پادگان سپاه، آهوها از کوه میان پایین بخاطر غذا.. براشون علوفه و آب تهیه کن، حیوونا بی‌آب و غذا نمونن.. به شوخی گفتم : حاجی! وسط جنگ با داعش به آهوها چیکار داری!؟ گفت: من به دعای آهوها نیاز دارم.. @ebrahimhadi_yazd
ترکش به سرش خورده بود. او را به بیمارستان صحرایی بردیم. از شدت خونریزی، مدتی بی هوش بود. یک دفعه از جـا پرید! گفت: «بلـند شو! باید بـرویم خـط !» هرچی اصرار کردیم بی فایده بود. در طی راه از ایشان پرسیدم: «شما بیهوش بودی؛ چه شد که یک دفعه از جا بلند شدی و ..؟! » خیلی آرام گفت: «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، یکباره دیدم خـانم فـاطمه زهــرا (ص) آمدند داخـل !» به من فرمودند: «چـرا خوابیدی !؟» گفتم: «سرم مجروح شده، نمی توانم ادامه دهم !.» ایشان دستی به سر من کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست؛ بـرو به کارهایت بـرس ..» ❇️ شهید احمد کاظمی @ebrahimhadi_yazd
🎙• ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎﺏ... ﺣﺎﻟﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ!ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎب ﺣﺴﺎﺳﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ چاشنی ﻣﯿﻦ ﻓﺴﻔرﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻟﻮ ﻧﺮﻩ ﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺷﮑمش ﻭ ﺫﺭﻩ ﺫﺭه کباب ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﺯﺩ و ﻓﻘﻂ ﺑﻮﯼ گوﺷﺖ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﺪﻩ به مشامت میرسید؛ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮ ﺣﺴﺎﺱ نمیشدی؟؟ ❇️شهیدمهدی‌زین‌الدین @EbrahimHadi_Yazd
یه بار اومد پیشم گفت:جایی کار سراغ نداری ؟ گفتم: اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد. نپرسید حقوقش چقده، بیمه میکنه یا نه یا حتی ساعت کاریش به چه شکله؛ اولین سوالش این بود : موقع نماز میزاره برم نماز بخونم؟ - شهید محسن حججی @EbrahimHadi_Yazd
مثل فنر از جا کنده شد. همیشه جلوی پای بسیجی بلند می شد و بعد انگار سال ها همدیگر را ندیده باشند، می پریدند بغل هم. تا می دیدشان، گل از گلش می شکفت. می دوید طرفشان؛ آن ها هم. حاجی برای بچه ها یا یک پدر بود، یا یک پسر، یا یک برادر. @ebrahimhadi_yazd
مجنونی که از ۲۰ تا ۲۷ سالگی، ۲۵ بار کربلایی شد ▫️از ۲۰ سالگی، ۲۵ بار به کربلا رفته بود. موقع مرخصی‌هایش هر طور بود خودش را به کربلا می‌رساند. برای همین وقتی عراقی‌ها پاسپورتش را دیده بودند، به او گفته بودند: أنت مجنون! ▫️حسین سه بار به منطقه اعزام شد. بار دوم اعزامش یکی از دوستانش اسیر داعش شد و داعش او را به شهادت رساند. منتها چون تلفن همراه دوستش به دست داعش افتاد، آن‌ها متوجه شدند که حسین مسؤول طراحی تله‌های انفجاری، تونل‌های انفجار و عامل هلاکت داعشی‌هاستو به همین خاطر برای زنده دستگیر کردن حسین، جایزه اعلام کردند و این مسأله سبب شد که مسؤولان دیگر اجازه حضورش را در سوریه ندهند. وقتی حسین به ایران برگشت، یک پاسپورت افغانی برای خودش جور کرد و دوباره راهی سوریه شد. ▫️تخریبچی شهید حسین هریری با نام جهادی «سیدعمار» در سوم آبان‌ماه سال ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمد. او دانشجوی حقوق بود و در متروی مشهد اشتغال داشت. حسین از کودکی در پایگاه بسیج مسجد هجرت حوزه یک عمار حضور و فعالیت داشت. او پیش از آنکه به سوریه اعزام شود در پیامی به دوستانش گفته بود: می‌روم تا انتقام سیلی مادرم را بگیرم. سرانجام این مجاهد نستوه در سن ۲۷ سالگی در کسوت مسؤول تخریب لشکر فاطمیون در ۲۲ آبان‌ماه سال ۱۳۹۵حین پاکسازی شهر حلب به شهادت رسید. مزار پاکش در بهشت رضا (ع) شهر مشهد قرار دارد. @ebrahimhadi_yazd
بسم رب الشهدا و الصدیقین شهید حسین خان احمدی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام شهید حسین لشکری یا شهید کربلا شهید حسین خلعتبری @ebrahimhadi_yazd
مادر شهید زینال زاده این روز‌ها دارد زندگی می‌کند با غمی که هیچ گاه فراموش نمی‌شود. او تعریف می‌کند نزدیک زمان شهادتش کلا دوبار از من خواست که دعا کنم. ۱۰ روز قبل شهادتش داشتم به برادرش غسل شهادت یاد می‌دادم روز جمعه بود برادرش ۱۴ ساله بود. حسین آمد کنار ما خندید گفت مامان دعا می‌کنید من هم شهید شوم. گفتم «نگو مامان تنم می‌لرزد اینجوری میگی.» @ebrahimhadi_yazd
خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم سردار شهید حاج حسین همدانی @ebrahimhadi_yazd
با اصرار می خواست از طبقه ی دومِ آسایشگاه به طبقه ی اول منتقل شود.با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!» گفت: «طبقه ی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم».وقتی خواسته اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش می کنم پایین». @ebrahimhadi_yazd