eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
10.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
64 فایل
﷽ کاری کن اگه خداتورودیدخوشش بیاد،نه مردم ــــ ــ ــــــــــــــــــــــ قرارگاه جهادیشهیدابراهیم هادی •ایجادکارگاه‌هایتولیدی جهت اشتغال •کمک به نیازمندان •فعالیت های جهادیوفرهنگی 09136729200 کریمی فروشگاه • @Ebrahim_Store خادم: • @S_Karimi9200
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به‌ پادشاهی‌ عالم‌ نمی‌کنم‌ میلی چرا که‌ نوکر تو می‌شوم‌ خطاب‌ حسین..♥️🌿! @ebrahimhadi_yazd
اگردرون‌این‌جسم نردبانی‌به‌سوی‌آسمان‌نباشد! چه‌چیزی‌جز‌باتلاق‌زشتِ‌دنیا درآن‌باقی‌می‌ماند‌...؟! 🌱 ----------------------- @ebrahimhadi_yazd
30.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید گمنام یعنی : شهیدی کہ میتوانست عقب بیاید اما ماند .. شهید گمنام سلام ..💚🌿:) @ebrahimhadi_yazd
جمهوری اسلامی ایران اجازه سرنگونی حکومت در سوریه رو نمیده، بعد تو میخوای خودشو سرنگون کنی؟ پ.ن: بشین تا توفیقت شه 😂
دیگر مسیح بھ سلیب کشیده نخواهد شد چون فرزندان زهرا آمدند ..💔! @ebrahimhadi_yazd
زِ همه دست کشیدم کھ تو باشی همه‌ام با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد!♥ @ebrahimhadi_yazd
🔴پرسش اکانت معروف ضد منافقین از حمید فرخ‌نژاد در خصوص ماهیت جلسه او با دو عضو گروهک منافقین در واشینگتن .. @ebrahimhadi_yazd
کسی که یک لقمه حرام بخورد تا چهل روز عبادات او مقبول نیست نه فقط دعای او مستجاب نیست بلکه عباداتش هم مقبول نيست تا این اندازه اثر دارد...! آیت اللّٰه ناصری(ره)🌱 @ebrahimhadi_yazd
- چشمم به دست هیچ کسی نیست غیر او .. - دستی که طعم نان محبت چشانده است .. ----------------------- @ebrahimhadi_yazd
41 حرف دل.mp3
592.9K
حرف دل محبوب من این گل های نرگس گواه قلب عاشقس است که دمی بی یاد رویت آرام نمی گیرد.🥀 @ebrahimhadi_ yazd
وصیت نامه شهید احمد علی نیری: خوشابحال کسانی که شناختند، وجود خویشتن را در این دنیا و عمل میکنند به وظایف خود به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب ¦ -------------------------- 🔹@ebrahimhadi_yazd
|📚دختر شینا 🌱خاطرات همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر یک‌دفعه از دهانم پرید و گفتم: «چون دوستت دارم.» این اولین باری بود که این حرف را می‌زدم.. دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و‌ های‌های گریه کرد. خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه‌ای و زارزار گریه کردم. کمی ‌بعد لنگان‌لنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانه‌ام. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی. دلم را می‌لرزانی و می‌فرستی‌ام دم تیغ.» من هم تو را دوست دارم. اما چه کنم؟! تکلیف چیز دیگری است.. @ebrahimhadi_yazd