15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک حسینیه ی کوچک راه انداخته بودند.
در زیر زمین خانه ای در انتهای یکی از کوچه های محله ی بیهقی ورامین.
از جلسه ی قرآن خانگی و سه شنبه های مهدوی تا آموزش مهارت های همسرداری و حتی کیک پزی توی این زیر زمین کوچک خانمهای محله را دور هم جمع کرده بود.
حالا با چند میل بافتنی و تعدادی کاموا
برای حمایت از جبهه مقاومت دور هم جمع شده اند و از #امکانشان برای کمک استفاده می کنند.
#زنان_مقاومت
#ایران_همدل
#تهران
#ورامین
#تبیین
#خیمه_مقاومت
#کمکهای_مردمی
#بانوان_دیار_پانزده_خرداد
کانال ایده های بانوانه به نفع جبهه مقاومت
https://eitaa.com/edehhayebanovaneh
♦️وقتی همسر یک پزشک
پرچم دار صبر و مقاومت است 🪴
از روزی که جنگ آغاز شد، دلم برای فاطمه، دوست تازهعروسم، میلرزید. او که به خاطر شغل همسر پزشکاش به تهران آمده بود و حالا در دل غوغای ناشناختهای گرفتار شده بود. هر بار با دوستان حالش را میپرسیدیم، صدایش آرام اما استوار بود: «نگرانم نباشید، من خوبم. شوهرم بیمارستان است، چطور میتوانم او را تنها بگذارم؟» ما از او میخواستم که به شهرش برگردد چرا که تهران خطرناک شده... اما او میگفت: «طرفهای ما خبری نیست، فقط صدای پدافند میآید. مینشینم ایوان و نگاهشان میکنم، تشویقشان میکنم!»
روایت فاطمه از تهران، برخلاف هیاهوی بعضی بلاگرها، ساده بود. او به کارهای خانه میرسید، با زنان محل محفل دعای توسل و قرآن راه انداخته بود، و هر بار که شوهرش خسته زنگ میزد، با انرژی میگفت: «نگران من نباش، تو به کارهایت برس.» آرامش کلماتش دلم را نوازش میداد. گمان میکردم شاید منطقهاشان آرام است یا هم دارد اخبار را از ما پنهان میکند....
اما قصه چیز دیگری بود فاطمه از روز اول جنگ، حتی یک بار هم شوهرش را ندیده بود ، همسرش بدلیل کمبود نیرو شبانه روز بیمارستان بود. فاطمه میگفت :《به او گفتم بماند، بودنش آنجا مفیدتر است. من با دعا و اخبار خودم را سرگرم میکنم.》 آن لحظه، شجاعتش مرا بهتزده کرد. او در غربت تهران، تنهایی را تحمل کرده بود تا همسرش با خیال راحت جانها را نجات دهد.
هر شب، زیر نور مهتاب و صدای پدافند، فاطمه در ایوان مینشست، دعا میخواند و به آسمان خیره میشد. صبرش اسلحهاش و توسلش سپرش شده بود. مثل هزاران زن شجاع دیگر که با عشق و ازخودگذشتگی، آرامش را به خانهاش هدیه میداد. دفاع مقدس، در دل این زنان، آتشی از ایمان و مقاومت به پا کرده بود ....
پ.ن ۱: این داستان واقعی است
پ.ن ۲ : تصویر بالا جواب فاطمه به یکی از دوستانش است...
#روایت_شما #روایت_زنانه
✍ | سطرهای ایستادگی
"روایت جنگ از گوشه ای که همیشه جا مانده بود"
#انتقام_ملی
#زنان_مقاومت
#بانوی_میدان
https://eitaa.com/edehhayebanovaneh