#سحرهفتم♥️
تا دخیل پرچم #موسیبنجعفر میشوم
رنگ و بوی عشق میگیرم معطر میشوم
روزیام کن روز #هفتم کنج صحن کاظمین
خواب دیدم عاقبت پای تو بیسر میشوم @eeshg1
💕💕💕
🏴
#سلام_مولایم
بیا که بی تو
نه سحـر را طاقتی است
و نه صبـح را صداقتی؛
که سحـربه شبنم لطف تو
بیدار میشـود
وصبح، به سلام تو
ازجا برمیخیزد...
#السلام_علیک_یابقیه_الله
@eeshg1
علامت قبولی روزه
🔸 شهید مطهری (ره) میفرماید:
✳️ اگر ما ماه رمضانى را گذرانديم، شبهاى احيايى را گذرانديم،
روزه هاى متوالى را گذرانديم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس كرديم كه بر شهوات خودمان بيش از پيش از ماه رمضان مسلّط هستيم،
بر عصبانيت خودمان از سابق بيشتر مسلّط هستيم،
بر چشم خودمان بيشتر مسلّط هستيم،
بر زبان خودمان بيشتر مسلّط هستيم،
بر اعضا و جوارح خودمان بيشتر مسلّط هستيم
و بالاخره بر نفس خودمان بيشتر مسلّط هستيم و مىتوانيم جلو نفس امّاره را بگيريم، اين علامت قبولى روزه ماست.
📚 آزادی معنوی
💕💕💕
الغَشُوشُ لِسانُهُ حُلوٌ و قَلبُهُ مُرٌّ
دغلكار، زبانش شيرين است و دلش تلخ
#امام_علی_علیه_السلام
#غررالحكم_حدیث1575
💡در تشیخص کردار انسان ها ظاهر بین نباش ، چه بسا انسانی با ظاهری بد بهترین نفس درون و باطن را دارا باشد 🌹🌹
التماس دعا❤️❤️
📚انتظار
توی کمتر از یک ماه همه کسانی که باهام بودن تنهام گذاشتن، فرار کردن یا اینکه گم شدن و مردن، جز یه نفر، دستیارم تنها کسی بود که هنوز تو اردوگاهی وسط سردترین نقطه زمین کنارم مونده بود، اون کله شق ترین آدمی بود که تا حالا دیدم.
با اینکه خانواده اش رو تو سقوط یه هواپیما از دست داده بود ولی باور داشت که اون ها هنوز زنده هستن و تو یه جزیره متروکه دارن زندگی می کنن.
دستیارم بعد از اینکه هر کس از اردوگاه فرار می کرد بر می گشت و به من می گفت که نگران نباش رییس، اون ها به زودی بر می گردن.
مرتیکه دیوانه فکر می کرد همه اتفافات زندگی مثل یه بازی می مونه، فکر می کرد یه روز همه رفته ها بر می گردن، همه مرده ها زنده میشن و آرامش دوباره برقرار میشه، حتی گاهی جلو پنجره می نشست و چشم هاش رو به هم فشار می داد و بعد باز می کرد تا ببینه این بازی تموم شده یا نه، صبح ها هم وقتی از خواب بیدار می شد از من می پرسید بازی تموم نشد؟
تا اینکه یه شب اومد تو اتاقم و گفت: رییس می دونم این بازی تموم شدنی نیست، می دونم اون ها دیگه بر نمی گردن، می دونم ما اینجا گیر افتادیم، ولی بیا یه بازی دیگه رو شروع کنیم؟
گفتم: چه بازی؟
گفت: من از اینجا فرار می کنم و قول میدم که کمک بیارم،تو هم قول میدی منتظرم باشی؟
گفتم باشه، حالا هم نزدیک بیست ساله منتظر کسی نشستم که تو یه شرایط سخت بهم قول داد که برگرده!
#داستان_بخوانیم
💕💕💕